جدول جو
جدول جو

معنی زردچهره

زردچهره
زردرو، کسی که چهره اش زرد رنگ باشد، کنایه از پژمرده، افسرده
تصویری از زردچهره
تصویر زردچهره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زردچهره

زردچهره

زردچهره
آنکه صورتش زردرنگ و پژمرده باشد، پژمرده. افسرده. (فرهنگ فارسی معین) ، مایل به زردی ، پسر و یا دختر صاف روی خوشنما و خوشگل، زن پیر ریشدار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

زردفهره

زردفهره
دهی از دهستان موگوئی است که در بخش آخورۀ شهرستان فریدون واقع است و 185 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

زردچهر

زردچهر
زردچهره. (فرهنگ فارسی معین) :
فرق بر او سینه سوز و دیده دوز و مغزریز
زربار و مشکسای و زردچهر و سرخرنگ.
منوچهری.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پریچهره

پریچهره
که چهره ای چون پری دارد پری سیما پری روی خوبروی زیبا جمیل پریچهر، جمع پریچهرگان
فرهنگ لغت هوشیار

زردچوبه

زردچوبه
غدۀ زیرزمینی و زرد رنگ گیاهی که به عنوان ادویه و دارو مصرف می شود، دارزرد، گیاهی علفی با برگ های بیضی شکل که این غده ها در اطراف ساقۀ زیرزمینی آن تولید می شود
زردچوبه
فرهنگ فارسی عمید

زردچوبه

زردچوبه
گیاهی علفی و پایا از تیره زنجبیلی ها جزو راسته تک لپه ای ها، قسمت مورد استفاده این گیاه ریزوم آن است که پس از خارج کردن از زمین ریشه های آن را جدا ساخته و با آب می شویند، سپس در آب جوش قرار داده و در گرمای خورشید خشک می کنند، زرچوبه، زر
زردچوبه
فرهنگ فارسی معین