جدول جو
جدول جو

معنی زردخار - جستجوی لغت در جدول جو

زردخار
گیاهی خاردار با برگ هایی شبیه برگ لوبیا
تصویری از زردخار
تصویر زردخار
فرهنگ فارسی عمید
زردخار
(زَ)
این گیاه را به نامهای جلبهنگ، جبلهنگ و جبرآهنگ نیز یاد کرده اند. ابن بیطار آن را همان ’سمسم بری’ می داند که به فارسی ’اسپرک سفید’ گویند و نیز تربد زرد نامیده میشود و نام جلبهنگ وزردخار در کتب مختلف به گیاهان دیگر هم داده شده است. در بعضی کتب آن را مرادف با جوزالقی و برخی هم آن را مرادف با کنگر دانسته اند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مردوار
تصویر مردوار
مانند مردان مانند دلاوران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کردگار
تصویر کردگار
انجام دهنده، فعال، از نام های خداوند، به عمد، عمداً، برای مثال نه چون پور میر خراسان که او / عطا را نشسته بود کردگار (رودکی - ۵۰۱)، آفریننده، خالق
فرهنگ فارسی عمید
پارچۀ زرد رنگی که یهودیان برای امتیاز از مسلمانان و بازشناخته شدن، بر روی شانۀ لباس خود می دوخته اند، جهودانه، برای مثال گردون یهودیانه به کتف کبود خویش / آن زردپاره بین که چه پیدا برافکند (خاقانی - ۱۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
شکیبا، صبور، صبر کننده، تاب آوردنده، تحمل کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردوار
تصویر گردوار
پهلوان وار، به روش پهلوانان مانند پهلوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرنگار
تصویر زرنگار
کسی که با زر در روی چیزی نقش و نگار می کند، چیزی که با آب زر نگاشته یا نقاشی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زردفام
تصویر زردفام
زرد رنگ، هر چیزی که رنگش زرد باشد، برای مثال چو خورشید خنجر کشید از نیام / پدید آمد آن مطرف زردفام (فردوسی - ۸/۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زندبار
تصویر زندبار
حیوان بی آزار مانند، گاو و گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردخوار
تصویر دردخوار
خورندۀ درد، دردمند، فقیر، مستمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردخوار
تصویر دردخوار
کسی که درد شراب را بخورد، دردآشام، خورندۀ درد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زادخور
تصویر زادخور
سال خورده، پیر، فرتوت
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رَ دَ / دِ)
مالدار. (آنندراج). توانگر. دولتمند. مالدار. پولدار. (ناظم الاطباء). دارندۀ زر. که زر دارد. غنی. با ثروت و نعمت:
از غایت سخاوت زردار او تهی دست
وز مایۀ قناعت درویش او توانگر.
شرف الدین شفروه.
موسم نوروز، زر در دست زرداران خوش است
ما که مستانیم ساغر دستگردان می کشیم.
فاضل کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زردآهنگ. (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
حلیم، متحمل، تاب آورنده، صابر، صبور، شکیبا، پر حوصله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خار
تصویر پر خار
که خار بسیار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
این گیاه را بنامهای جلبهنگ جبلهنگ و جبر آهنگ نیز یاد کرده اند. ابن بیطار آنرا همان) سمسم بری (میداند که بفارسی اسپرک سفید (اسپرگ) گویند و نیز تربد زرد (تربد) نامیده میشود. توضیح: نام جلبهنگ و زرد خار در کتب مختلف بگیاهان دیگر هم داده شده. در بعض کتب آنرا مرادف با جوزالقی و برخی هم آنرا مرادف با کنگر دانسته اند
فرهنگ لغت هوشیار
فاعل، عامل، کننده، نام خدایتعالی، آفریننده، خالق جهان آفرین، صانع و بمعنی فعال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کردکار
تصویر کردکار
عامل فاعل کننده: (ز گرد ش شود گرد گی آشکار نشانست پس کرده بر کردکار) (گرشا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردوار
تصویر مردوار
مردانه، دلیرانه، شجاعانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنگار
تصویر زرنگار
منفش شده با زر
فرهنگ لغت هوشیار
((~. ~رَ یا رِ))
پارچه ای زردرنگ که یهودیان در قدیم برای بازشناختن از مسلمانان به جامه خود می دوختند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کردگار
تصویر کردگار
((کِ))
بسیار کننده، فعال، دانسته و عمداً، یکی از نام های خداوند متعال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زادخور
تصویر زادخور
((خُ))
پیر، سالخورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرنگار
تصویر زرنگار
((زَ نِ))
زینت داده شده با زر، چیزی که با آب طلا نقاشی شده، طلاکوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زردفام
تصویر زردفام
آن چه به رنگ زرد باشد، زردرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرعیار
تصویر زرعیار
((زَ رِ یّ))
زر خالص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
((بُ))
بارکش، شکیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
صبور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
Tolerant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ظرفی چوبی که برای ساختن آن بیشتر از درخت های انجیر و نمدار
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
терпимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
tolerant
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
терплячий
دیکشنری فارسی به اوکراینی