زرتشتی، کسی که به دین و آیین زردشت اعتقاد دارد، پیرو زردشت، زردهشتی، مزدیسنی، مزدیسنا، گبر، گبرک، مزداپرست، بهدین، مربوط به زردشت، آیین زردشتی، دینی که زردشت، پیغمبر باستانی، در حدود قرن هفتم پیش از میلاد مسیح آورد و در عهد پادشاهان ساسانی مذهب رسمی ایرانیان بود
زَرتُشتی، کسی که به دین و آیین زردشت اعتقاد دارد، پیرو زردشت، زَردهُشتی، مَزدَیَسنی، مَزدَیَسنا، گَبر، گَبرَک، مَزداپَرَست، بِهدین، مربوط به زردشت، آیین زردشتی، دینی که زردشت، پیغمبر باستانی، در حدود قرن هفتم پیش از میلاد مسیح آورد و در عهد پادشاهان ساسانی مذهب رسمی ایرانیان بود
بالشچه ها و گستردنی ها وهرچه که گسترده و تکیه بر آن کرده شود واحد آن زربی (زربی) است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و فی اللسان: ’الواحد من کل ذلک زربیّه’ و منه فی القرآن: ’و زرابی مبثوثه’. (قرآن 16/88). (اقرب الموارد) ، گیاه زرد یا گیاه سرخ سبزی آمیز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
بالشچه ها و گستردنی ها وهرچه که گسترده و تکیه بر آن کرده شود واحد آن زِربی (زُربی) است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و فی اللسان: ’الواحد من کل ذلک زَربِیّه’ و منه فی القرآن: ’و زرابی مبثوثه’. (قرآن 16/88). (اقرب الموارد) ، گیاه زرد یا گیاه سرخ سبزی آمیز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
نام خلطی است که به عربی صفرا گویند. (برهان) (آنندراج). آب زردرنگ و خلط و صفرا. (ناظم الاطباء). (از: زرد + آب، آب زردرنگ). (حاشیۀ برهان چ معین). مایعی لزج، کشدار، قلیایی، تلخ، مهوع و زردرنگ (علت وجه تسمیه) که بوسیلۀ سلولهای کبدی ترشح می شود و بوسیلۀ مجاری صفراوی اطراف لپک های کبدی جمعآوری و وارد مجرای کبدی می شود و از آنجا بوسیلۀ مجرای سیستیک داخل کیسۀ صفرا (زهره) می گردد و انباشته می شود. زرداب در کیسۀ صفرا و در مجاورت هوا رنگ سبز بخود می گیرد. در حدود 800تا 1000 گرم در روز صفرا ترشح می شود که در حدود 25 گرم آن مواد جامد و بقیۀ آن آب است، ولی زرداب در کیسۀ صفرا تغلیظ شده مواد جامدش تا 150 در هزار میرسد. صفرا. (فرهنگ فارسی معین) ، آب زرد که از زخم جراحت برمی آید. (آنندراج). ریم و مادۀ زردرنگی که از زخم می پالاید. (ناظم الاطباء) : کشف رود پرخون و زرداب گشت زمین جای آرامش و خواب گشت فردوسی. و بر پیشانی (شخص مسلول) بژۀ سرخ برآید و زردابی چرب از وی همی ترابد و رنگ آن سیاه باشد و درد نکند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). چشم سیاهشان گه زرداب ریختن نرگس مثال در یرقان چون گذاشتی. خاقانی. ، آبی که از سیلها فرودآید. در تاج العروس ج 1 ص 287 آمده: زردبه، اهمله الجوهری و قال ابن درید: ای خنقه و زردمه کذلک و قیل دحرجه و قیل رماه فی زرداب و هو ما انحدر من السیول، آبی که از گل کاجیره بوقت شستن آب برآید. (برهان) (آنندراج) ، کنایه از شراب زعفرانی رنگ هم هست. (برهان) (آنندراج). شراب زعفرانی رنگ. (ناظم الاطباء)
نام خلطی است که به عربی صفرا گویند. (برهان) (آنندراج). آب زردرنگ و خلط و صفرا. (ناظم الاطباء). (از: زرد + آب، آب زردرنگ). (حاشیۀ برهان چ معین). مایعی لزج، کشدار، قلیایی، تلخ، مهوع و زردرنگ (علت وجه تسمیه) که بوسیلۀ سلولهای کبدی ترشح می شود و بوسیلۀ مجاری صفراوی اطراف لپک های کبدی جمعآوری و وارد مجرای کبدی می شود و از آنجا بوسیلۀ مجرای سیستیک داخل کیسۀ صفرا (زهره) می گردد و انباشته می شود. زرداب در کیسۀ صفرا و در مجاورت هوا رنگ سبز بخود می گیرد. در حدود 800تا 1000 گرم در روز صفرا ترشح می شود که در حدود 25 گرم آن مواد جامد و بقیۀ آن آب است، ولی زرداب در کیسۀ صفرا تغلیظ شده مواد جامدش تا 150 در هزار میرسد. صفرا. (فرهنگ فارسی معین) ، آب زرد که از زخم جراحت برمی آید. (آنندراج). ریم و مادۀ زردرنگی که از زخم می پالاید. (ناظم الاطباء) : کشف رود پرخون و زرداب گشت زمین جای آرامش و خواب گشت فردوسی. و بر پیشانی (شخص مسلول) بژۀ سرخ برآید و زردابی چرب از وی همی ترابد و رنگ آن سیاه باشد و درد نکند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). چشم سیاهشان گه زرداب ریختن نرگس مثال در یرقان چون گذاشتی. خاقانی. ، آبی که از سیلها فرودآید. در تاج العروس ج 1 ص 287 آمده: زردبه، اهمله الجوهری و قال ابن درید: ای خنقه و زردمه کذلک و قیل دحرجه و قیل رماه فی زرداب و هو ما انحدر من السیول، آبی که از گل کاجیره بوقت شستن آب برآید. (برهان) (آنندراج) ، کنایه از شراب زعفرانی رنگ هم هست. (برهان) (آنندراج). شراب زعفرانی رنگ. (ناظم الاطباء)
آبی که از بعض جراحات چون زردزخم و جز آن تراود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زرداب. آب زرد: اشکی که بباراند از دیده غریبی آن جز همه زردابه و جز خون جگر نیست. ؟ (از جهانگشای جوینی). رجوع به ترکیب آب زرد، در ذیل کلمه زرد شود، زردچوبه. سپرک. زریر. (مقدمه الادب زمخشری، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
آبی که از بعض جراحات چون زردزخم و جز آن تراود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زرداب. آب زرد: اشکی که بباراند از دیده غریبی آن جز همه زردابه و جز خون جگر نیست. ؟ (از جهانگشای جوینی). رجوع به ترکیب آب زرد، در ذیل کلمه زرد شود، زردچوبه. سپرک. زریر. (مقدمه الادب زمخشری، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
خاوندی منسوب به ارباب (درفارسی مفرد بحساب آید) آنچه وابسته و متعلق به ارباب باشد از آب و زمین و بذر و ابزار کشت و جز آن. یا امک اربابی. زمینهایی که ارباب خود را صاحب آنها میداند زمینهای عمده مالک زمینهایی که مالک بزرگ عهده دار امور آنست و کشاورزان برای ارباب در آن کار میکنند
خاوندی منسوب به ارباب (درفارسی مفرد بحساب آید) آنچه وابسته و متعلق به ارباب باشد از آب و زمین و بذر و ابزار کشت و جز آن. یا امک اربابی. زمینهایی که ارباب خود را صاحب آنها میداند زمینهای عمده مالک زمینهایی که مالک بزرگ عهده دار امور آنست و کشاورزان برای ارباب در آن کار میکنند
درختی است جزو تیره گل سرخیان جزو دسته بادامیها که دارای میوه شفت میباشد. آنچه را که بنام هسته میوه این درخت مینامیم عبارت از درون بر و دانه میباشد منشا این گیاه را از ارمنستان میدانند ولی به طور قطع اصل این درخت از آسیای غربی و مرکزی است درخت زرد آلو مرتفع نمیشود و شاخه هایش در اطراف گسترده میشود برگش بیضوی یا نسبتا گرد و بیشتر قلبی شکل و گلهایش سفید است اروق اروک مشمش، میوه درخت مذکور تا حدی درشت و آبدار و زرد رنگ یا زرد مایل به قرمز است قسمت ماکول میوه این گیاه بحد کافی دارای ذخیره قندیست و ضمنا بوی معطری نیز دارد. یا زردالوانک گونه ای از زردالو که میوه اش نامرغوب و دارای هسته ای تلخ و ریزتر از انواع دیگر است مشمش کلیبی زردالوی دانه تلخ. یا زردالو غوله (زردالو غوره) زردالوی نارس اخکوک. یا زردالوی پیش رس گونه ای از زردالو که دارای میوه ای ریزه و نامرغوب است و میوه اش زودتر میرسد. یا زردالوی شکر پاره گونه زردالو که میشوه اش بسیار شیرین و درشت و معطر و در خراسان فراوان است
درختی است جزو تیره گل سرخیان جزو دسته بادامیها که دارای میوه شفت میباشد. آنچه را که بنام هسته میوه این درخت مینامیم عبارت از درون بر و دانه میباشد منشا این گیاه را از ارمنستان میدانند ولی به طور قطع اصل این درخت از آسیای غربی و مرکزی است درخت زرد آلو مرتفع نمیشود و شاخه هایش در اطراف گسترده میشود برگش بیضوی یا نسبتا گرد و بیشتر قلبی شکل و گلهایش سفید است اروق اروک مشمش، میوه درخت مذکور تا حدی درشت و آبدار و زرد رنگ یا زرد مایل به قرمز است قسمت ماکول میوه این گیاه بحد کافی دارای ذخیره قندیست و ضمنا بوی معطری نیز دارد. یا زردالوانک گونه ای از زردالو که میوه اش نامرغوب و دارای هسته ای تلخ و ریزتر از انواع دیگر است مشمش کلیبی زردالوی دانه تلخ. یا زردالو غوله (زردالو غوره) زردالوی نارس اخکوک. یا زردالوی پیش رس گونه ای از زردالو که دارای میوه ای ریزه و نامرغوب است و میوه اش زودتر میرسد. یا زردالوی شکر پاره گونه زردالو که میشوه اش بسیار شیرین و درشت و معطر و در خراسان فراوان است