- زرداب
- نام خلطی است که بعربی صفرا گویند
معنی زرداب - جستجوی لغت در جدول جو
- زرداب
- صفرا، مایع زرد رنگی که از زخم بیرون می آید، زردآب، آب زرد
- زرداب
- بدخویی کننده، خشم گیرنده، خونریزی
- زرداب ((زَ))
- صفراء، مایع زردرنگی که از کبد ترشح می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آوای دهل گلوله ای مرکب از عطریات که آنرا بر دست گیرند و گاه گاه بو کنند شمامه، هر میوه خوشبو، گیاهی است از تیره کدوییان دارای میوه ای کوچک و گرد و خوشبو و زرد رنگ شبیه به گرمک که خطوط سبز یا سفید دارد شمام درداب
پارسی تازی گشته آب رز رز
زاغ کبود زاغچه از پرندگان
بنایی است در زیر زمین که در تابستان در آن آب میگذارند
دستنبو، میوه ای خوش بو، زرد رنگ و شبیه گرمک که خط های سبز و سفید دارد، بوتۀ این گیاه که شبیه بوتۀ گرمک است، درداب، میوه و هر چیز خوش بو که برای بوییدن در دست بگیرند
خانۀ زیرزمینی که تابستان در آنجا به سر ببرند، جایی که در زیرزمین برای دفن اموات یا گذاشتن تابوت مرده درست کنند
تالاب، استخر، آبگیر عمیق، آب ایستاده و لجن زار، پیش رفتگی آب دریا در خشکی
جایی در دریا که آب دور خود می چرخد و فرو می رود، آبگرد
جائی در دریا که آب دور خود میچرخد و فرو میرود
برکه و آبگیر عمیق و پرعرض و طول
((سَ))
فرهنگ فارسی معین
اطاقی در زیر زمین خانه برای استفاده از خنکی آن در تابستان برای نگهداری غذا و چیزهای فاسد شدنی، سردابه
کنایه از شراب زرد رنگ
کسی که بدخویی و خشم و قهر و غضب کند، خونریزی، بدخویی تند خویی