جدول جو
جدول جو

معنی زردائل - جستجوی لغت در جدول جو

زردائل
(زَ اَ ءِ)
در لهجۀ طبری، مرغ انجیرخوار:
کرگس آمد لاشخوار و، شونه قت بین، هدهد است
زنجیلک دمسیجه و زردائل انجیرخوار.
(نصاب طبری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرداشت
تصویر زرداشت
(پسرانه)
زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرداده
تصویر زرداده
(پسرانه)
نام پهلوانی ایرانی و عموزاده گرشاسپ پهلوان نامدار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آردال
تصویر آردال
فراش، مامور اجرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ردائت
تصویر ردائت
تباهی و پستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرداب
تصویر زرداب
صفرا، مایع زرد رنگی که از زخم بیرون می آید، زردآب، آب زرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بردال
تصویر بردال
پرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، پرگر، پردال، دوّاره، فرکال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زردالو
تصویر زردالو
میوه ای گرد، زرد رنگ و معمولاً شیرین با هسته ای سخت که مغز آن هم خوراکی است، درخت این میوه با برگ های قلبی شکل و شکوفه های سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردال
تصویر پردال
پرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، پرگر، بردال، دوّاره، فرکال
فرهنگ فارسی عمید
(زَ بَ / بِ)
آبی که از بعض جراحات چون زردزخم و جز آن تراود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زرداب. آب زرد:
اشکی که بباراند از دیده غریبی
آن جز همه زردابه و جز خون جگر نیست.
؟ (از جهانگشای جوینی).
رجوع به ترکیب آب زرد، در ذیل کلمه زرد شود، زردچوبه. سپرک. زریر. (مقدمه الادب زمخشری، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ ءِ)
کرمائیل. (انجمن آرای ناصری). یکی از دو خوالیگر ضحاک نام دیگری ارمایل بود و هر روز از دو آدمی که برای کشتن می آوردند تا مغز سر آنان را به ماران رسته بر دوش ضحاک دهند یکی را می کشتند و یکی را آزاد می کردند و بجای مغز آن کس مغز سر گوسفند داخل می نمودند گویند کردان از آن جماعت آزاد کرده اند. رجوع به برهان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ گُ)
گل زرد. (فرهنگ فارسی معین). نوعی از گل سرخ به رنگ زرد. رز زرد:
به زرینه جام اندرون لعل گل
فروزنده چون لاله بر زرد گل.
عنصری.
زرد گلان شمع بر افروختند.
سرخ گلان یاقوت اندوختند.
منوچهری.
هر زردگلی به کف چراغی دارد
هر آهوکی چرا به راغی دارد.
منوچهری.
زرد گل بینی نهاده روی را بر نسترن
نسترن بینی گرفته زرد گل را در کنار.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(زَ)
صفراوی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). منسوب به صفرا.
- زردابی مزاج، صفراوی مزاج. تندمزاج. رجوع به زرداب شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام فرشته و ملکی. (ناظم الاطباء). نام ملکی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(چَ وُ)
یکی از دهستانهای ششگانه بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام که حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال و شمال باختر بکوه وردلان، از طرف خاور و جنوب باختر بدهستان خزل. موقعیت طبیعی کوهستانی است، هوای آبادیهائی که در دامنۀ ارتفاعات کوه وردلان واقعند معتدل و آبادیهائی که در طول جاده مالرو چرداول به بیجنوند واقع شده اند گرمسیر است. آب مشروبی دهستان از چشمه و رودخانه تأمین میشود و محصول عمده آن گندم، جو، حبوبات، برنج و لبنیات میباشد. شغل عمده اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن سیاه چادر و یکنوع شال سفید جهت لباس مردان است. قسمتی از سکنۀ دهستان در زمستان به گرمسیر نی خزل مرز عراق میروند. مرکز بخش در ده شباب از دهستان چرداول میباشد. این دهستان از 28 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده جمعیت آن در حدود 6500 تن است. قراء مهم دهستان عبارتند از: زنجیر، شاسرابله، کلگه بلند نسار و بدرآباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
فولاد و آهن سخت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرداب
تصویر زرداب
نام خلطی است که بعربی صفرا گویند
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است جزو تیره گل سرخیان جزو دسته بادامیها که دارای میوه شفت میباشد. آنچه را که بنام هسته میوه این درخت مینامیم عبارت از درون بر و دانه میباشد منشا این گیاه را از ارمنستان میدانند ولی به طور قطع اصل این درخت از آسیای غربی و مرکزی است درخت زرد آلو مرتفع نمیشود و شاخه هایش در اطراف گسترده میشود برگش بیضوی یا نسبتا گرد و بیشتر قلبی شکل و گلهایش سفید است اروق اروک مشمش، میوه درخت مذکور تا حدی درشت و آبدار و زرد رنگ یا زرد مایل به قرمز است قسمت ماکول میوه این گیاه بحد کافی دارای ذخیره قندیست و ضمنا بوی معطری نیز دارد. یا زردالوانک گونه ای از زردالو که میوه اش نامرغوب و دارای هسته ای تلخ و ریزتر از انواع دیگر است مشمش کلیبی زردالوی دانه تلخ. یا زردالو غوله (زردالو غوره) زردالوی نارس اخکوک. یا زردالوی پیش رس گونه ای از زردالو که دارای میوه ای ریزه و نامرغوب است و میوه اش زودتر میرسد. یا زردالوی شکر پاره گونه زردالو که میشوه اش بسیار شیرین و درشت و معطر و در خراسان فراوان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرد گل
تصویر زرد گل
گل زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدائل
تصویر سدائل
جمع سدیل، پرده های پالکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردال
تصویر پردال
پرگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوائل
تصویر زوائل
شکار، زنان، ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردائت
تصویر ردائت
فاسد گشتن تباه شدن، فساد فساد تباهی، پستی بدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رذائل
تصویر رذائل
ناکس و فرومایگی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رساله، ماتیکان ها نامک ها جمع رساله. الف - نامه ها مکتوبها. ب - کتابهای کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحائل
تصویر رحائل
جمع رحاله، زین های چرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برائل
تصویر برائل
پرهای گردن، یال ها
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره گل سرخیان جزو دسته بادامی ها که دارای میوه شفت می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پردال
تصویر پردال
((پَ))
پرگار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ردائت
تصویر ردائت
((رَ ئَ))
فساد، تباهی، پستی، بدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرداب
تصویر زرداب
بدخویی کننده، خشم گیرنده، خونریزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرداب
تصویر زرداب
((زَ))
صفراء، مایع زردرنگی که از کبد ترشح می شود
فرهنگ فارسی معین
پری شاهرخ
فرهنگ گویش مازندرانی
پری شاهرخ، انجیرخوار، نام عملی: otiooos orioos
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو زرد رنگ با خطی سفید از کوهان تا ابتدای دم
فرهنگ گویش مازندرانی