معنی ردائت - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ردائت
حدائت
- حدائت
- نوشدن تازه گردیدن، نوی تازگی، نوخاستگی نو جوانی، ابتدای هر چیز اول هر امر، اول جوانی
فرهنگ لغت هوشیار
ردافت
- ردافت
- ردافه. کار ردیفی ملک مانند خلافت. (منتهی الارب) (آنندراج). خلافت از ’ردف’ و آن لقب خلیفه های ملک حیره بوده است. (مفاتیح العلوم). و رجوع به ردافه شود
لغت نامه دهخدا