جدول جو
جدول جو

معنی زرح - جستجوی لغت در جدول جو

زرح
(تَ مَثْ ثُ)
درگشتن از جائی به جائی دیگر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زرح
(تَ مَجْ جُ)
سر شکستن کسی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرح
تصویر فرح
(دخترانه)
شادمانی، سرور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرحیا
تصویر زرحیا
(پسرانه)
آنکه خداوند باعث وجود او شد
فرهنگ نامهای ایرانی
(زَ رَ)
کسی که خداوند باعث وجود او شد، . اول:کاهنی بود از نسل العازار. اول تواریخ 6:6 و 51 و کتاب عزرا 7:3. دوم: مردی که پسرانش از بابل با عزرا مراجعت نمودند. کتاب عزرا 8:4. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
زمین پست و هموار. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ستور چرنده، درخت بلند، چرا دادن، چریدن، شاشیدن، فرستادن، رها کردن دهش بی درنگ، رفتار نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترح
تصویر ترح
اندوهگین شدن، فرود آمدن اندوه، غم، فقر و درویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرح
تصویر جرح
زخم زدن، بد گفتن، خسته کردن، بدن را با اسلحه دریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیح
تصویر زیح
دور رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمح
تصویر زمح
ناکس فرومایه، سست
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از شاخه کرمها جزو رده کرمهای حلقوی از دسته ئیرودینه ها که لوله گوارش اش در طول بدن حیوان به 11 قسمت مشخص میشود زالو در قسمت سر و همچنین در انتهای بدن دارای بادکشهایی است که به وسیله آنها خود را بااشیا یا حیوانات میچسباند زالو حیوانی است آبزی که در آب رودها جوی ها و برکه ها زندگی میکند دارای گونه های مختلفی است زالو در فسمت بادکش دهانی دارای سه ردیف آرواره بشکل میباشد که به رسیله آنها پوست بدن میزبان خودرا سوراخ کرده خون وی را می مکد زلو شلوک شلکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زروح
تصویر زروح
پشته خرد
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای باشد که از حلقه های آهنین ترکیب داده اند و در روزهای جنگ پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
خوار گرداندن خواراندن، سر کوفت زدن، آکجویی ناچیز منسوب به زر ساخته از زر زرین طلایی، پارچه ای که پودهای آن از طلاست: زربفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنح
تصویر زنح
ستودن، راندن، تنگ گرفتن در داد و ستد
فرهنگ لغت هوشیار
پهستاندن در آغل کردن گوسپندان، روان شدن آب جای در آمدن: در، کازه کازه شکارگر، پهست آغل روانگی آب آبراهه
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلح
تصویر زلح
چشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرق
تصویر زرق
ریا و مکر و دروغ و نفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرد
تصویر زرد
برنگ زعفران و بمعنی زره بافتن یا گره زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرع
تصویر زرع
کشت کردن، کاشتن تخم را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرف
تصویر زرف
برجهیدن، پیش در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
بد خویی گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس. ماده ایست از جمله) هر هفت (که زنان به روی پاشند، کاغذی زرد که به شکل ورقه زر سازند و جهت زینت بکار برند زر ورق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرم
تصویر زرم
ترس، پرهیز گرفتار در تنگنا، زفت ، بازداشت شده بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحر
تصویر زحر
زفتی زفت (بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزح
تصویر رزح
خستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برح
تصویر برح
خشم کردن، غضب نمودن، نیست شدن، زایل گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرح
تصویر ذرح
آله کلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درح
تصویر درح
راندن پیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارح
تصویر ارح
فراخپای هموار پای کسی که پایش گودی نداشته باشد پهن پا در پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح
تصویر شرح
بیان، کشف، باز نمودن، چگونگی، روشن کردن، گزارش، گشودن، وسعت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح
تصویر شرح
آشکاری، فرانمون، گزارش، زند، ریز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طرح
تصویر طرح
نمودار، پیرنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جرح
تصویر جرح
زخم
فرهنگ واژه فارسی سره