چوبی که در سر آن رسن بندند و در طرف دیگر دلو و مانند آن بسته بدان آب پاشی نمایند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). منازفی که آب بدانها کشند کشت را و آنچه بدان ماند. (از اقرب الموارد)
چوبی که در سر آن رسن بندند و در طرف دیگر دلو و مانند آن بسته بدان آب پاشی نمایند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). منازفی که آب بدانها کشند کشت را و آنچه بدان ماند. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ زحافه مؤنث زحاف. رجوع به زحافه شود، جانوران خزنده رازحافات گویند. در الموسوعه آمده: زحافات یک طبقه ازحیوانات ذوفقارند. پوست بیشتر انواع زحافات از فلس پوشیده شده و عموماً تخم میگذارند و از راه ریه تنفس میکنند و دارای خونی سردند. رجوع به خزندگان شود
جَمعِ واژۀ زحافه مؤنث زحاف. رجوع به زحافه شود، جانوران خزنده رازحافات گویند. در الموسوعه آمده: زحافات یک طبقه ازحیوانات ذوفقارند. پوست بیشتر انواع زحافات از فلس پوشیده شده و عموماً تخم میگذارند و از راه ریه تنفس میکنند و دارای خونی سردند. رجوع به خزندگان شود
حکایتهای شب. (منتهی الارب). جمع واژۀ خرافه. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از قاموس). در تداول فارسی، سخنان پریشان و نامربوط. (برهان قاطع). سخنان بیهوده و پریشان که خوش آینده باشند. (از غیاث اللغات). سخنان خوش پریشان. (از شرفنامۀ منیری). ترّهات. (مهذب الاسماء). موهومات. انیاب اغوال. (یادداشت مؤلف) : از او مشنو سخنهای خرافات کز آن آید ترا در آخر آفات. ناصرخسرو. پرهیز کن بجان ز خرافات ناکسان هرچند با خسان کنی آنجا نشست و خاست. ناصرخسرو. سحر حلال من چو خرافات خود نهند آری یکی است بولهب و بوترابشان. خاقانی. اهل هند بخرافات و اکاذیب خویش نسبت آن مبانی بدویست تا سیصدهزار سال کرده. (ترجمه تاریخ یمینی). در کوی خرابات خرافات فتادم وآنگاه نشینم بمئی دامن تر من. عطار. اما آنچه گفته است که پیش او قیامت یزید و ابن زیاد و خوارج را زنده کنند و بکشند اصلی ندارد و از جملۀ خرافات و ترّهات باشد. بلکه قیامت زنده شوند و جزای اعمال بد خود بستانند. (کتاب النقض ص 306). خیز تا خرقۀ صوفی بخرابات بریم شطح و طامات ببازار خرافات بریم. حافظ
حکایتهای شب. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ خُرافَه. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از قاموس). در تداول فارسی، سخنان پریشان و نامربوط. (برهان قاطع). سخنان بیهوده و پریشان که خوش آینده باشند. (از غیاث اللغات). سخنان خوش پریشان. (از شرفنامۀ منیری). تُرَّهات. (مهذب الاسماء). موهومات. انیاب اغوال. (یادداشت مؤلف) : از او مشنو سخنهای خرافات کز آن آید ترا در آخر آفات. ناصرخسرو. پرهیز کن بجان ز خرافات ناکسان هرچند با خسان کنی آنجا نشست و خاست. ناصرخسرو. سحر حلال من چو خرافات خود نهند آری یکی است بولهب و بوترابشان. خاقانی. اهل هند بخرافات و اکاذیب خویش نسبت آن مبانی بدویست تا سیصدهزار سال کرده. (ترجمه تاریخ یمینی). در کوی خرابات خرافات فتادم وآنگاه نشینم بمئی دامن تر من. عطار. اما آنچه گفته است که پیش او قیامت یزید و ابن زیاد و خوارج را زنده کنند و بکشند اصلی ندارد و از جملۀ خرافات و تُرَّهات باشد. بلکه قیامت زنده شوند و جزای اعمال بد خود بستانند. (کتاب النقض ص 306). خیز تا خرقۀ صوفی بخرابات بریم شطح و طامات ببازار خرافات بریم. حافظ