جدول جو
جدول جو

معنی زدونتن - جستجوی لغت در جدول جو

زدونتن
(گُ)
بلغت زند و پازند بمعنی خریدن باشد. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). به لغت زند خریدن. (ناظم الاطباء). هزوارش ’زدونیتن’ ’- نتن’، پهلوی ’خریتن’ خریدن. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوختن
تصویر دوختن
دو تکه پارچه را با نخ و سوزن به هم وصل کردن، بخیه زدن
با تیر یا نیزه دو چیز را به هم چسباندن
دوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زدودن
تصویر زدودن
پاک کردن، پاکیزه ساختن، زداییدن، پاک کردن زنگ از فلز
فرهنگ فارسی عمید
(زْ / زِ)
بلغت زند و پازند بمعنی نوشتن باشد و ’شنونمی’ یعنی ’نویسم’ و ’شنونید’ یعنی ’بنویسید’. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زُ فُ شَ دَ / دِ)
به لغت ژند و پاژند به معنی فروختن باشد که در مقابل خریدن است. (برهان) (آنندراج). رجوع به فروختن شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
سر رابرت. سیاستمدار انگلیسی است. وی در سال 1563 متولد شد و به سال 1635 میلادی درگذشت. نوشته های او که حاوی اطلاعات جالبی درباره الیزابت اول و درباریان اوست و در تاریخ انگلستان دارای اهمیت است
لغت نامه دهخدا
(زَ)
به لغت زند و پازند به معنی کشتن باشد. (از برهان قاطع) (آنندراج). مصحف نکسونتن، به معنی کشتن است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمع واژۀ زبون. ناتوانان. عاجزان. دست وپابستگان. زیردستان:
بهو گفت، با بسته دشمن به پیش
سخن گفتن آسان بود کم و بیش
توان گفت بد، با زبونان دلیر
زبان چیر گردد چو شد دست چیر.
اسدی (گرشاسب نامه ص 115)
لغت نامه دهخدا
(قِدْ دَ)
موضعی است به بلاد روم. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لُ مَ / مِ زَ دَ)
به لغت زند و پازند بمعنی سراییدن و خوانندگی کردن باشد و زمرونمی یعنی بسرایم و خوانندگی کنیم و زمرونید یعنی بسرائید و خوانندگی کنید. (از برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج). به لغت زند سراییدن و تغنی کردن و خوانندگی نمودن. (ناظم الاطباء). هزوارش ’زمللونی تن ’’ زمررونی تن’، پهلوی ’سروتن’ (سرودن). (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ مُتُ)
شهریست به انگلستان، از کنت نشین میدل سکس، دارای 77000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
بلغت زند و پازند به معنی شستن باشد و ارونمن یعنی بشویم من و ارونید یعنی بشوئید شما، که امر بشستن باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بزبان زند و پازند بمعنی دادن باشد و بزپونمی بمعنی میدهم و بزپونید یعنی بدهید. (برهان) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). دادن. (ناظم الاطباء). هزوارش دادن ’یهابونیتن’ است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(گَ گِ رِ تَ)
بزبان زند و پازند بمعنی دادن باشد که در مقابل گرفتن است ویزیونمی یعنی میدهم و پزیونید یعنی بدهید. (برهان قاطع). و مراد صاحب برهان از کلمات زند و پازند غالباً هزوارش هاست
لغت نامه دهخدا
تصویری از زدودن
تصویر زدودن
پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
((تَ))
دو تکه پارچه را به وسیله سوزن و نخ به هم پیوستن، با تیر یا نیزه درع و زره را به بدن دشمن پیوستن، توزیدن، توختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زدودن
تصویر زدودن
((زُ دَ))
پاک کردن، صیقل دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زونکن
تصویر زونکن
((زُ کَ))
نام تجاری وسیله ای معمولاً مقوایی و ضخیم با میله هایی فنردار، مخصوص نگه داری سندها و اوراق اداری برای پیشگیری از پراکنده شدن آن ها، پروندن (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زدودن
تصویر زدودن
حذف کردن، رفع کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زدودن
تصویر زدودن
Dispel
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوندن
تصویر دوندن
Scurry
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
Sew, Stitch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دوشیدن، سرکیسه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دانستن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دوندن
تصویر دوندن
мчаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
шить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زدودن
تصویر زدودن
развеивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوندن
تصویر دوندن
eilen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زدودن
تصویر زدودن
zerstreuen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
nähen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوندن
تصویر دوندن
бігти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
шити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زدودن
تصویر زدودن
розсіювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوندن
تصویر دوندن
biec
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
szyć
دیکشنری فارسی به لهستانی