معنی زخور در لغت نامه دهخدا

بسیار شدن آب دریا و رود چنانکه از اطراف پراکنده شود، و این معنی از صحاح است. (از کنزاللغه). بسیار شدن آب دریا. (المصادر زوزنی چ تقی بینش ج 1 ص 233)، جوشیدن دیگ. (المصادر زوزنی چ تقی بینش ج 1 ص 233). رجوع به زخر شود، موج برآوردن آب. (کنزاللغه). رجوع به زخر شود

معنی زخور در فرهنگ لغت هوشیار

پر کوهگی دریا، پر آبی رودبار، پر کردن، چوش آمدن دیگ، گوالیدن گیاه، شکوفه بر آوردن گیاه، زیب دادن روییده به هم پیچیده گیاه

معنی زخور - جستجوی لغت در جدول جو

زخور

لغت نامه دهخدا

زخور

فرهنگ لغت هوشیار

زاور

(پسرانه)

جرئت

فرهنگ نامهای ایرانی

زیور

(دخترانه)

زینت، پیرایه

فرهنگ نامهای ایرانی

زخار

بسیار پر، لبریز، پرآب، مواج

فرهنگ فارسی عمید

زیور

هر چیزی که با آن چیز دیگر را بیارایند، زینت، آرایش، پیرایه

فرهنگ فارسی عمید

زکور

ژگور، بخیل، خسیس، ناکس، سفله، دزد

فرهنگ فارسی عمید

بخور

دارای اشتهای زیاد برای غذا، با اشتها، پرخور
بخور و نمیر: مقدار بسیار کم غذا یا پول که به سختی خوراک و معاش شخص را تامین می کند، خوراک اندک

فرهنگ فارسی عمید

صخور

صخره ها، سنگ های بزرگ و سخت، جمع واژۀ صخره

فرهنگ فارسی عمید

آخور

طاقچه ای که در کنار دیوار درست می کنند و خوراک چهارپایان را در آن می ریزند، جای علف خوردن چهارپایان، کنایه از اسطبل، طویله، آخورگاه
آخور کسی پر بودن: کنایه از بی نیازی او از لحاظ مادی

فرهنگ فارسی عمید

بخور

رنگ خاکستری سیر، تیره رنگ، هر چیزی که به رنگ خاکستر باشد

فرهنگ فارسی عمید

زبور

کتاب آسمانی داوود (از انبیا و پادشاهان بنی اسرائیل)، مزامیر

فرهنگ فارسی عمید

زاور

زور، قوه، قدرت، یارا، توانایی
خادم، خدمتکار، چاکر، پرستار، برای مثال جگرتشنگانند و بی توشگان / که بیچارگانند و بی زاوران (رودکی - ۵۴۳)

فرهنگ فارسی عمید

بخور

بخار آب گرم، در پزشکی دارویی که آن را جوشانده و بخارش را استنشاق می کنند، هر مادۀ صمغی که آن را برای ایجاد بوی خوش در آتش می ریزند
بخور مریم: در علم زیست شناسی گل نگون سار

فرهنگ فارسی عمید

تزخور

(اِ)

فخر کردن مرد به چیزی که دارد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ازالمنجد) ، تکبر. توعد. (از متن اللغه)

لغت نامه دهخدا

فخور

فخر کننده

فرهنگ لغت هوشیار

نخور

کسی که ازمال وپول خودبهره برنگیردخسیس لئیم، عدم اصابت یانخورندارد. ممکن نیست که بهدف اصابت نکند (گلوله) : گلوله های تفنگ برتونخورندارد

فرهنگ لغت هوشیار

صخور

جمع صخر، خاراها مهسنگ ها

فرهنگ لغت هوشیار

زهور

روشن شدن چراغ، درخشیدن ماه، درخشیدن رخسار

فرهنگ لغت هوشیار

زرور

جمع زر، دگمه ها گویک های گریبان

فرهنگ لغت هوشیار

زعور

گوجه وحشی، زالزالک

فرهنگ لغت هوشیار

زخیر

بسیار آبی دریا، کشاب (مد)

فرهنگ لغت هوشیار

زخار

پر و لبریز

فرهنگ لغت هوشیار

زبور

نوشته، کتاب، کتاب داوود پیغمبر

فرهنگ لغت هوشیار

آخور

جای علف خوردن چهار پایان - طویله

فرهنگ لغت هوشیار

زیور

بمعنی زینت و آرایش باشد و آنچه بدان زینت و آرایش کنند، بزک، پیرایه

فرهنگ لغت هوشیار

بخور

هر چیزی که برنگ خاکستر باشد

فرهنگ لغت هوشیار

زخوری

تازه به هم درپیچیده گیاه، خودپسندانه سخن

فرهنگ لغت هوشیار

بخور

((بِ یا بُ))

هر ماده ای که در آتش ریزندو بوی خوش دهد، صمغ درخت روم که بخور آن خوشبو است، در فارسی، هر دارویی که جوشانده و بخار آن استشمام گردد، بخار آب گرم یا داروی جوشانده که برای مرطوب کردن و ضدعفونی کردن هوا مورد استفاده

فرهنگ فارسی معین