جدول جو
جدول جو

معنی زخخ - جستجوی لغت در جدول جو

زخخ
(تَ لُ)
درخشیدن اخگر و مانند آن. زخ. (ازالمعجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زوخ
تصویر زوخ
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، وردان، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنخ
تصویر زنخ
قسمت جلوآمدۀ آروارۀ زیرین
زنخ بر خون زدن: کنایه از شرمنده شدن، سرافکنده شدن
زنخ زدن: کنایه از سخن بیهوده گفتن، بیهوده حرف زدن، چانه زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخم
تصویر زخم
هر نوع شکافی که بر روی پوست ایجاد شود، جراحت، ضربه، در موسیقی زخمه، کنایه از صدایی که از ساز بلند می شود
زخم خوردن: زخم برداشتن، زخمی شدن، مجروح شدن
زخم زبان: کنایه از سخن زشت که دل کسی را بیازارد و او را رنجیده سازد
زخم زدن: به کسی زخم و جراحت وارد کردن
زخم کاری: زخم سهمناک، جراحت مهلک، جراحت بزرگ که بر عضو مهمی از بدن وارد آید و کشنده باشد
زخم معده: از امراض معده، جراحتی که در معده یا اثناعشر به واسطۀ ازدیاد شیرۀ اسیدی معده یا علت دیگر پیدا می شود و درد شدید دارد
فرهنگ فارسی عمید
جراحتی که بوسیله آلات جاریه یا ناخن و دندان و مانند آن بهم رسد، ریش، نشان وارد کردن تیغ و تیر و مانند آن که بر بدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخف
تصویر زخف
خود فروشی خودپسندی، آراستن به دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمخ
تصویر زمخ
گردنه دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلخ
تصویر زلخ
لیز جای لغزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخه
تصویر زخه
زن همسر، خشم ریزه گوسپند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنخ
تصویر زنخ
سخن بیهوده گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیخ
تصویر زیخ
ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخم
تصویر زخم
((زَ))
خراش یا بریدگی هر بخشی از بدن، مجروح، ضربه
به زخم کاری زدن: کنایه از برای آن کار مورد بهره برداری قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنخ
تصویر زنخ
((زَ نَ))
چانه
فرهنگ فارسی معین
((زُ))
طعم و بویی که از سفیده تخم مرغ خام یا از گوشت خام هنگام پختن در آب برآید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زخم
تصویر زخم
جرح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زخم
تصویر زخم
Laceration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زخم
تصویر زخم
lacération
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زخم
تصویر زخم
घाव
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زخم
تصویر زخم
แผล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زخم
تصویر زخم
jeraha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زخم
تصویر زخم
yırtık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زخم
تصویر زخم
찰과상
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زخم
تصویر زخم
切り傷
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زخم
تصویر زخم
פציעה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زخم
تصویر زخم
luka
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زخم
تصویر زخم
Wunde
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زخم
تصویر زخم
verwonding
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زخم
تصویر زخم
laceración
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زخم
تصویر زخم
lacerazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زخم
تصویر زخم
laceração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زخم
تصویر زخم
切割伤
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زخم
تصویر زخم
rana
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زخم
تصویر زخم
рана
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زخم
تصویر زخم
рана
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زخم
تصویر زخم
ক্ষত
دیکشنری فارسی به بنگالی