مبالغه است از زاخر. (اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از متن اللغه). دریای مالامال که آب از ساحلش بگذرد. و همچنین است زاخر. (منتخب اللغات). بسیار پر و مالامال شونده از آب، مشتق از زخر بفتح که بمعنی پر شدن دریا و رود از آبست. (از غیاث اللغات از صراح و منتخب) (آنندراج). دریای پر آب که آب از ساحل آن پراکنده شود از غلبگی. (از کنز اللغه). بسیار پر و مالامال شونده از آب. (فرهنگ نظام). - بحر زخار، دریای پر. (از تاج العروس) : هر دو چون کوه و گنج خانه علم هر دو بحر از درون ولی زخار. خاقانی. آب آن نهر زخار از خون آن کفار جرار گلگون و آن رود خانه خونخوار با آن غزارت، از حکم طهارت بیرون شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 355)
مبالغه است از زاخر. (اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از متن اللغه). دریای مالامال که آب از ساحلش بگذرد. و همچنین است زاخر. (منتخب اللغات). بسیار پر و مالامال شونده از آب، مشتق از زخر بفتح که بمعنی پر شدن دریا و رود از آبست. (از غیاث اللغات از صراح و منتخب) (آنندراج). دریای پر آب که آب از ساحل آن پراکنده شود از غلبگی. (از کنز اللغه). بسیار پر و مالامال شونده از آب. (فرهنگ نظام). - بحر زخار، دریای پر. (از تاج العروس) : هر دو چون کوه و گنج خانه علم هر دو بحر از درون ولی زخار. خاقانی. آب آن نهر زخار از خون آن کفار جرار گلگون و آن رود خانه خونخوار با آن غزارت، از حکم طهارت بیرون شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 355)
نعره زننده و شور و بانگ کننده، چه لفظ زخ در فارسی بمعنی شور و بانگ آمده است پس در این صورت زخار کلمه ای است مرکب از لفظ زخ و کلمه ’ار’. (از غیاث اللغات از مؤید الفضلاء) (آنندراج)
نعره زننده و شور و بانگ کننده، چه لفظ زخ در فارسی بمعنی شور و بانگ آمده است پس در این صورت زخار کلمه ای است مرکب از لفظ زخ و کلمه ’َار’. (از غیاث اللغات از مؤید الفضلاء) (آنندراج)
جمع واژۀ زخرف، کمال خوبی چیزی. رجوع به زخرف شود، جمع واژۀ زخرف، سخن به آرایش دروغ. (از منتهی الارب) : مختصر از این زخارف مقبول داشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 186). رجوع به زخرف شود، زخارف دنیا، آرایش و متلذذات آن. (منتهی الارب). آرایشهای دنیا. (غیاث اللغات) (آنندراج). جمع واژۀ زخرف، بمعنی آرایش. رجوع به زخرف و زخرفه شود، چیزهای آراسته. (فرهنگ نظام). جمع واژۀ زخرف، آراسته و آبدار از هر چیز. رجوع به زخرف شود، زراندوده ها و ملمع کرده ها، یعنی چیزهای ظاهرآراسته و باطن خراب. (غیاث اللغات از صراح و منتخب) (آنندراج). رجوع به زخرف و زخرفه شود، آرایش ها. آنچه عمارت و یا هر چیز دیگر را بدان بیارایند. زینتها. وسایل آراستن و پیراستن: در تزیین و تمویه آن بزخارف زریاب اختصار نکردند بلکه شفشهای زر از قدود بدود و اجسام اصنام و ابدان اوثان فرومیریختند و بر در و دیوارها می بستند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 421 چ تهران) ، آنچه کشتی را بدان بیارایند. آرایش های کشتی. (از لسان العرب) (از متن اللغه). ابن سیده در محکم گوید: زخارف زینت های کشتی را گویند. و در کتاب العین این عبارت در تفسیر زخارف آمده: ’ما یزخرف به السفن’، یعنی آنچه کشتی ها را بدان دارای زخرف (زیور) کنند. (از تاج العروس). رجوع به زخرف شود، جمع واژۀ زخرف، بمعنی نقش و نگار. نقش و نگارها، تصاویر، اشکال، از زر باشد یا از غیر زر. رجوع به زخرف و زخرفه و زخراف شود، جمع واژۀ زخرف. الوان گیاهان که بر زمین رویند. زخارف الارض. رجوع به زخرف شود، کشتی های آراسته. (ترجمه قاموس) (از معجم الوسیط). کشتی ها. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). کشتی های تزیین شده و یا آنچه کشتی ها را بدان زینت بخشند. (از متن اللغه). در تهذیب، زخارف بمعنی کشتی آمده. (از لسان العرب). رجوع به زخرف شود جمع واژۀ زخرف، پرنده ای است. و کراع ’زخارف’ را در شعر اوس که در ذیل مادۀ بالا نقل گردید بدین معنی تفسیر کرده و مقصود او را این پرنده دانسته است. رجوع به لسان العرب و تاج العروس ذیل زخرف شود، راهروهای آب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از متن اللغه) : زخارف آب، صفها است که از موجها پدید آید. (از ترجمه قاموس) جانورهایند که پرواز میکنند بر روی آب و چارپایند مثل مگس (کذا). (ترجمه قاموس). جانورانی چارپا و خرد که بر آب پرواز میکنند. (از متن اللغه). اوس بن حجر گوید: تذکر عیناً من غماز و مأها له حدب تستن فیه الزخارف. (از لسان العرب) (از تاج العروس). رجوع به زخرف شود
جَمعِ واژۀ زخرف، کمال خوبی چیزی. رجوع به زخرف شود، جَمعِ واژۀ زخرف، سخن به آرایش دروغ. (از منتهی الارب) : مختصر از این زخارف مقبول داشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 186). رجوع به زخرف شود، زخارف دنیا، آرایش و متلذذات آن. (منتهی الارب). آرایشهای دنیا. (غیاث اللغات) (آنندراج). جَمعِ واژۀ زخرف، بمعنی آرایش. رجوع به زخرف و زخرفه شود، چیزهای آراسته. (فرهنگ نظام). جَمعِ واژۀ زخرف، آراسته و آبدار از هر چیز. رجوع به زخرف شود، زراندوده ها و ملمع کرده ها، یعنی چیزهای ظاهرآراسته و باطن خراب. (غیاث اللغات از صراح و منتخب) (آنندراج). رجوع به زخرف و زخرفه شود، آرایش ها. آنچه عمارت و یا هر چیز دیگر را بدان بیارایند. زینتها. وسایل آراستن و پیراستن: در تزیین و تمویه آن بزخارف زریاب اختصار نکردند بلکه شفشهای زر از قدود بدود و اجسام اصنام و ابدان اوثان فرومیریختند و بر در و دیوارها می بستند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 421 چ تهران) ، آنچه کشتی را بدان بیارایند. آرایش های کشتی. (از لسان العرب) (از متن اللغه). ابن سیده در محکم گوید: زخارف زینت های کشتی را گویند. و در کتاب العین این عبارت در تفسیر زخارف آمده: ’ما یزخرف به السفن’، یعنی آنچه کشتی ها را بدان دارای زخرف (زیور) کنند. (از تاج العروس). رجوع به زخرف شود، جَمعِ واژۀ زخرف، بمعنی نقش و نگار. نقش و نگارها، تصاویر، اشکال، از زر باشد یا از غیر زر. رجوع به زخرف و زخرفه و زخراف شود، جَمعِ واژۀ زخرف. الوان گیاهان که بر زمین رویند. زخارف الارض. رجوع به زخرف شود، کشتی های آراسته. (ترجمه قاموس) (از معجم الوسیط). کشتی ها. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). کشتی های تزیین شده و یا آنچه کشتی ها را بدان زینت بخشند. (از متن اللغه). در تهذیب، زخارف بمعنی کشتی آمده. (از لسان العرب). رجوع به زخرف شود جَمعِ واژۀ زُخْرُف، پرنده ای است. و کراع ’زخارف’ را در شعر اوس که در ذیل مادۀ بالا نقل گردید بدین معنی تفسیر کرده و مقصود او را این پرنده دانسته است. رجوع به لسان العرب و تاج العروس ذیل زخرف شود، راهروهای آب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از متن اللغه) : زخارف آب، صفها است که از موجها پدید آید. (از ترجمه قاموس) جانورهایند که پرواز میکنند بر روی آب و چارپایند مثل مگس (کذا). (ترجمه قاموس). جانورانی چارپا و خرد که بر آب پرواز میکنند. (از متن اللغه). اوس بن حجر گوید: تذکر عیناً من غماز و مأها له حدب تستن فیه الزخارف. (از لسان العرب) (از تاج العروس). رجوع به زخرف شود