جدول جو
جدول جو

معنی زحکوک - جستجوی لغت در جدول جو

زحکوک
(زُ)
مرد کوتاه. ج، زحاکیک، مرد ناکس. ج، زحاکیک، شتر فربه. ج، زحاکیک. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محکوک
تصویر محکوک
حک شده، خراشیده، تراشیده شده، ساییده شده
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سُ)
شعر سحکوک، موی سیاه. (آنندراج) (منتهی الارب). شعر سحکوک، شدید السواد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
کشوثاء است. ج، زحامیک (منتهی الارب). کشوثاء. و آن گیاهیست بدون ریشه که بدور درختان می پیچد. ج، زحامیک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). اب انستاس، زحموک را جزء نامها و کلماتی عربی که فراموش شده و بجای آنها کلمات و اسمهایی غیر عربی رواج یافته است، بشمار آورده. (از نشوء اللغه ص 93). رجوع به مفردات ابن بیطار ذیل زحموک و کشوت و تذکرۀ انطاکی ذیل کشوث، اکشوت و زجمول و کشوث، در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
شتر فربه، کوتاه بالا و ناکس. ج، زعاکک، زعاکیک (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حک شده. تراشیده شده. (ناظم الاطباء). کنده کاری شده. نگین که بر آن کنده شده باشد. (آنندراج) ، آنچه از خطوط یا کلمات نوشته که تراشیده و محو شده باشد. حک شده
سوده شده. سوده. (آنندراج). ساییده شده، خراشیده شده. (ناظم الاطباء). خراشیده. خاریده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ قُ)
معنی زحک دهد و مصدر دیگری از این فعل است. رجوع به زحک شود
لغت نامه دهخدا
ساییده، خراشیده، خاریده سوده ساییده، خراشیده خاریده، نگینی که بر روی آن کنده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محکوک
تصویر محکوک
((مَ))
سوده، ساییده، خراشیده، خاریده، نگینی که روی آن کنده باشند
فرهنگ فارسی معین