- زحام
- انبوهی جا تنگی انبوهی کردن، انبوهی ازدحام. یا روز (یوم) زحام روز قیامت رستاخیز
معنی زحام - جستجوی لغت در جدول جو
- زحام
- انبوهی کردن، به هم فشار آوردن و جا تنگ کردن بر یکدیگر
- زحام ((زِ))
- انبوهی، ازدحام
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرماخوردگی
آماس زهدان
بهر جزی جزاندن یا دگرگون کردن بهرهای درست خزنده تغییری که به اجزای سالم اصلی داده باشند تا اجزای فرعی غیر سالم از آن منشعب شود. آن جزو را که از تغییر حاصل شده مزاحف گویند جمع زحافات
ترایمان خونی
نکوهنده، آستانک (بلا) پتیاره
بیماری سر و دماغ که بواسطه ورم تجاویف بینی عارض شود، سرما خوردگی
ریسمان، افسار لگام ، پیشوا رهبر گیاه بلند رشته ای که در جوف بینی شتر کنند و بروی مهار بندند، مهار عنان (شتر و اسب) جمع ازمه
زفت ژکور
باربند، کسی که بار بندد
سیاهی
پیه فروش
کوریزا، نزلۀ انفی، نزلۀ بینی، التهاب مخاط بینی که بر اثر سرماخوردگی یا حساسیت ایجاد می شود و با عطسه، آب ریزش و گرفتگی بینی همراه است
آنچه با آن چیزی را لحیم کنند
تنگ اسب، هرچه با آن چیزی را می بندند
جمع فحم، انگشتان زگال ها زگالفروش ریسه کودک
گوشت فروش
سرخاب از مرغابیان نوعی مرغابی سرخ نوعی ازطیورآبی است وبفارسی وبترکی (انقود) نامندازغاز کوچکتروازاردک بزرگتروابلق ازسفیدی وسیاهی وسرخ مایل بزردی است. بسیارفربه باشد سرخاب
تک تنها یکه، بی ریشه بی تبار
((نُ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی مرغابی سرخ، نوعی از طیور آبی است و به فارسی و به ترکی (انقود) نامند. از غاز کوچکتر و از اردک بزرگتر و ابلق از سفیدی و سیاهی و سرخ مایل به زردی است. بسیار فربه باشد، سرخاب
در علم عروض هر تغییری در اصول افاعیل عروضی با افزودن یا کاستن یک یا چند حرف
زغال فروش
مهار، افسار، کنایه از اختیار مثلاً زمام کشور در دست بیگانگان است
ترساندن، لرزه گرفتن، غریو کردن، زود مردن
انبوهی کردن، جا تنگ کردن بر یکدیگر
مزاحمت، فشار آوردن