- زبیل
- سرگین، انبان، خنور، کدوی کاواک که زنان در آن پنبه نهند زنبیل سبد
معنی زبیل - جستجوی لغت در جدول جو
- زبیل
- زباله، خار و خاشاک و خاک روبه، چیزهای دورریختنی
- زبیل ((زَ یا زِ))
- زنبیل، سبد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کشیش پیشوای ترسایان زنگبان گیاهی که ریشه اش شبیه شلغم است و برگش شبیه اسپست و تخمش شبیه زردک و در کنار دریا روید
کود کش، خاکروبه بر خاشه، اندک آنچه مورچه به دهان بردارد، چیز اندک شی قلیل
دور شونده ناپدید یاوه بی آن که آن کار کند از شنیدن عقلش یاوه شود غم مخور یاوه نگردد او ز تو بلکه عالم یاوه گردد اندر او روند برطرف شونده زوال یابنده، نابود ناپدید
مویز، کشمش
کوته بالا
پشته
پتیاره (بلا)، نام کوهی است اشویی، گل سیاه گل بد بو از بر از حفظ
همردیف، همکار، همسفر، یار و رفیق سفر
آب صاف و گوارا
غده گوشتی که بیشتر بر پوست صورت و دست بر آید و این غده ها را با داروهای سوزاننده از قبیل اسید ازتیک و جز آن بر طرف کنند
جنبش
سبد مانندی که از حصیر یا برگهای خرما یا نایلونی بافند و بر آن دسته ای نصب کنند و چیزهای خوردنی داخل آن گذارند و حمل و نقل کنند
راه و روش طریق
طریق، راه، راه آشکار، هر چیزی که در راه خدا در دسترش همگان بگذارند و همه از آن بهره ببرد، وقف، مباح و روا، برای مثال ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل / سلسبیلت کرده جان و دل سبیل (حافظ - ۱۰۱۹) ، رایگان
زدوده، نابود، ناپدید
نجیب و شریف، دانا و هوشیار
موهای پشت لب مرد، سبلت، بروت
جماعت، گروه، ضامن، کفیل، پذرفتار
ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، وردان، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
سگیل، وردان، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
مویز، انگور خشکیده، انگور سیاه خشک شده، کشمش، سکج، سیج، هولک
ویژگی کار سخت و دشوار، سخت، وخیم، دشوار
سبد، سله، سبدی که از نی، ترکه یا برگ درخت خرما بافته شده
ظاهر و آشکارا، رویاروی، کارگذار و بمعنای جماعت و گروه
فرانسوی مبایل درانگلیسی جنبان، روان
تیز خاطر، هوشیار، صاحب ذکاوت، دانا و شریف
کدین گازر کدنگ، پشته هیزم، خوراک سنگین، سخت دشوار، دستوار کلفت دشوار سخت وخیم
((س))
فرهنگ فارسی معین
موی پشت لب
سبیل کسی را چرب کردن: کنایه از به او رشوه دادن
سبیل کسی را دود کردن: کنایه از او را تنبیه کردن
سبیل کسی را چرب کردن: کنایه از به او رشوه دادن
سبیل کسی را دود کردن: کنایه از او را تنبیه کردن