جدول جو
جدول جو

معنی زبور - جستجوی لغت در جدول جو

زبور
کتاب آسمانی داوود (از انبیا و پادشاهان بنی اسرائیل)، مزامیر
تصویری از زبور
تصویر زبور
فرهنگ فارسی عمید
زبور
(زُ)
کتابها. جمع واژۀ زبر، بمعنی کتاب. (از اقرب الموارد). نبشته ها. جمع واژۀ زبر، نبشته. (منتهی الارب). جمع زبر است بمعنی مزبور و بدین معنی است قراءه حمزه آیت: ’و آتینا داود زبوراً’ (قرآن 163/4) را به ضم ’ز’. (اقرب الموارد). جمع زبر. (دهار). جمع واژۀ زبر. نامه ها. مفرد آن در فارسی معمول نیست، جمع واژۀ زبر باشد بمعنی مزبور، مصدری بجای اسم نهاده. میبدی در تفسیر آیت: ’و اوحینا الی ابراهیم واسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط... و آتینا داود زبوراً’ (قرآن 163/4) چنین آرد: حمزه، ’زبوراً’ بضم ’ز’ خواند و این را دو وجه است، یکی آنکه جمع زبر باشد بمعنی مزبور، مصدری بجای اسم نهاده، چنانکه گویند هذا ضرب الامیر، ای مضروبه...، و چنانکه مکتوب را کتاب گویند... و روا باشد که آنرا جمع کنند و گرچه مصدر است زیرا که بجای اسم افتاده، نبینی که کتاب مصدر است در اصل، لکن چون بمعنی مکتوبست او را بر کتب جمع کنند، همچنین زبر را زبور جمع کنند، لوقوعه موقع الاسم و هو المزبور و ان کان فی الاصل مصدراً. وجه دوم آنکه احتمال دارد زبور بضم جمع زبور باشد بفتح... (از تفسیر کشف الاسرار و عدهالابرار چ علی اصغر حکمت ج 2 ص 767). رجوع به تفسیر آلوسی و ’المنار’ در ذیل آیۀ 163 از سورۀ نساء شود، (در تداول عامه) زبور (کتاب داود) را زبور نیز گویند. (از محیط المحیط) ، جمع واژۀ زبور. (مفردات راغب). میبدی در تفسیر آیت... ’و آتینا داود زبوراً’ آرد: حمزه زبور را بضم خواند و این را دو وجه است یکی آنکه جمعزبر باشد... وجه دوم آنکه احتمال دارد که زبور بضم جمع زبور باشد بفتح، و این جمعی باشد زوائد از آن حذف کرده، و برخلاف حرکت اقتصار کرده، چنانکه گویند: کروان و کروان و ورشان و ورشان اسد و اسد و فرس ورد و خیل ورد... چون روا بود که اینها را چنین جمع کنند. (از تفسیر کشف الاسرار ج 2 ص 768)
لغت نامه دهخدا
زبور
(زَ)
زبان جرهم بن فالج و فرزندان او. و ایشان دومین قومند که در ’عربه’ با زبانی جدید سخن گفتند. یاقوت گوید: دومین زبانی که خداوند بشر را بدان زبان گویا کرد، زبان زبور است. نخستین قومی که بدین زبان متکلم شدند. بنوجرهم بن فالج بودند. جرهم و فرزندانش دومین قومی بودند که به زبان عربی سخن گفتند، زبان ایشان زبور و کتاب ایشان زبور بود. (از معجم البلدان ذیل عربه)
لغت نامه دهخدا
زبور
(زَ)
نام جد محمد بن عبدالله بن زیاد زبوری، و او را بمناسبت نام جدش زبوری نامند. (از لباب الانساب سمعانی). رجوع به زبوری شود
لغت نامه دهخدا
زبور
نوشته، کتاب، کتاب داوود پیغمبر
تصویری از زبور
تصویر زبور
فرهنگ لغت هوشیار
زبور
((زَ))
نوشته، کتاب، نام کتاب حضرت داوود از پیامبران بنی اسرائیل
تصویری از زبور
تصویر زبور
فرهنگ فارسی معین
زبور
اگر بیند زبور می نوشت، دلیل که به کاری مشغول شود که از آن کار او را منفعت رسد. اگر بیند زبور میخواند، دلیل که کاری و اختیاری نکو پیش گیرد. جابر مغربی
اگر کسی به خواب بیندکتاب زبور همی خواند، دلیل که به حق تعالی بازگردد و به کار خیز رغبت نماید. اگر بیند زبور نه ظاهر می خواند، دلیل که زهد و خیرات و ورع برپا کند. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیور
تصویر زیور
(دخترانه)
زینت، پیرایه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زاور
تصویر زاور
(پسرانه)
جرئت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مزبور
تصویر مزبور
نوشته، نوشته شده، ذکر شده
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
نسبت است به زبور که نام شخصی است و یکی از اولاد او نیز با همین نسبت شهرت دارد. (از لباب الانساب سمعانی). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
محمد بن عبدالله بن زیاد بغدادی، مکنی به ابواحمد. از محمد بن غالب تمتام و ابوبکر عبدالله بن ابی الدنیا و جعفر بن محمد... و احمد بن موسی النجار سماع دارد. ابوعمرو بن سماک و حسین بن محمد بن عبید عسکری و ابوالحسن علی بن عمر الدارقطنی از او روایت دارند. زبوری در جمادی الاّخره بسال 330 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زوبر
تصویر زوبر
پرز
فرهنگ لغت هوشیار
پر کوهگی دریا، پر آبی رودبار، پر کردن، چوش آمدن دیگ، گوالیدن گیاه، شکوفه بر آوردن گیاه، زیب دادن روییده به هم پیچیده گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعور
تصویر زعور
گوجه وحشی، زالزالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرور
تصویر زرور
جمع زر، دگمه ها گویک های گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبور
تصویر ثبور
زیان، خسران
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی زینت و آرایش باشد و آنچه بدان زینت و آرایش کنند، بزک، پیرایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهور
تصویر زهور
روشن شدن چراغ، درخشیدن ماه، درخشیدن رخسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبیر
تصویر زبیر
پتیاره (بلا)، نام کوهی است اشویی، گل سیاه گل بد بو از بر از حفظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبور
تصویر حبور
شاد شدن، شادمانه کردن شادی، فراخی، عیش شادی، فراخی، عیش
فرهنگ لغت هوشیار
باد خور بری (خور بران مغرب) پیر شدن بادی که از مغرب وزد باد غربی مقابل صبا، صولتی که منشا آن هوای نفس و استیلای آن بود و موجب صدور چیزی باشد که مخالف شرع است (کشاف 465)
فرهنگ لغت هوشیار
جانور کوچک پرنده و دارای دو بال که موسه و کنیز نیز گویند، و نیش آن زهر آلود است ور بر چند قسم است که معروفتر آن زنبور عسل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبور
تصویر تبور
زیان، تنبلی، مرگ و میر
فرهنگ لغت هوشیار
آن باشد که کسی دهان خود را پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن زند که باد از دهان وی با صدا بجهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبون
تصویر زبون
خوار، زیردست، بیمقدار، ناچیز، حقیر، ذلیل، توسری خور، ستمکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبهر
تصویر زبهر
برای، بجهت، از برای، از بهر، متعلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزور
تصویر بزور
پارسی تازی شده، جمع بزر، برزها جمع تخمها تخمهای سبزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزبور
تصویر مزبور
نوشته شده، مکتوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزبور
تصویر مزبور
((مَ))
نوشته شده، اشاره شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبور
تصویر عبور
گذار، گذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صبور
تصویر صبور
شکیبا، بردبار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زاور
تصویر زاور
خدمت کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیور
تصویر زیور
آرایش
فرهنگ واژه فارسی سره
سابق الذکر، مذکور، نامبرده، یاد شده
فرهنگ واژه مترادف متضاد