جدول جو
جدول جو

معنی زبل - جستجوی لغت در جدول جو

زبل
فضلۀ چهارپایان، سرگین
تصویری از زبل
تصویر زبل
فرهنگ فارسی عمید
زبل
(تَ لَیْ یُ)
اصلاح کشت با زبل و مانند آن. و صریح مصباح آن است که از باب قعد و هم در آن کتاب زبول را مصدر دیگر این فعل یاد کرده است. (اقرب الموارد). زبل اصلاح زمین است بوسیلۀ سرگین. (از نهایۀ ابن اثیر). سرگین افکندن بر زمین برای اصلاح او. (شرح قاموس). زبل، کود دادن زرع. (ابن درید ج 1 ص 382). اصلاح کردن زمین و کشت بوسیلۀ کود دادن. تسمید. (از تاج العروس). کود دادن زمین و زراعت. (از لسان العرب). کوددادن با سرگین. (قطر المحیط) (متن اللغه). نیرو دادن کشت را بسرگین و همچنین است: زبل الارض. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). کود دادن زمین. در قرون وسطی، زبل بدین معنی بکار میرفته است، فربه ساختن. پروار کردن. چاق کردن، استهزاء. مسخره گری. ادا کردن شوخیهای رکیک. (از دزی ج 1 ص 580) ، نگه داشتن و حمل کردن. گویند: ’فلان شدید الزبل اللقربه’، یعنی آنکه با دشواری مشک آب را حمل کند. و برخی گویند وجه اینکه یکی از منازل راه مکه را زباله خوانند آن است که آب در این منزل ضبط میشود. (از تاج العروس). زبل، حمل کردن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
زبل
(زَ)
حقیبه. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
زبل
(زُ بُ)
جمع واژۀ زبیل ’سرگین’، جمع دیگر زبیل زبلان است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (متن اللغه) (المعجم الوسیط) ، جمع واژۀ زبیل به معنی زنبیل. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). جمع واژۀ زبیل بمعنی کدوی خشک میان تهی که زنان در وی پنبه نهند. (منتهی الارب). زبیل و زنبیل ج، زبل و زنابیل. (مقدمه الادب زمخشری چ لایپزیک ص 29) : عنده زبل من التمر و زنابیل، او راست زنبیل ها از خرما. (از اساس البلاغه). زبل جمع واژۀ زنبیل که بمعنی سبد یا انبان یا نوعی ظرف است. (از شرح قاموس). جمع واژۀ زبّیل یا زنبیل است بمعنی قفه یا جراب یا ظرفی که در آن چیزی حمل کنند. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
زبل
(زِ)
سماد (کود). (متن اللغه) کود حیوانی. کودهایی که ازمدفوع حیوانات یا دیگر فضولات آنها و یا از خون و استخوان آنها تهیه شود. ابوعلی بن سینا گوید: ماهیت زبلها در اثر اختلاف انواع حیوانات مختلف است بلکه یک حیوان خاص نیز با اختلاف حالات، سرگین او گوناگون میگردد مخصوصاً مدفوع انسان. (از قانون چ 1492 میلادی ج 1 ص 170). بستانی آرد: زبل حیوانی کودی است که از تخمیر شدۀ مدفوع حیوانات تهیه میشود. مدفوع حیوانات مخلوطی است از صفراء و دیگر ترشحات معده و روده ها و مقداری آب و مقداری از مواد غذاهای هضم نشده، اندازۀ هر یک از اجزاء مذکور در حیوانات مختلف است. در دائره المعارف فلاحتی آمده است: کودهای حیوانی یعنی کود طویله و آغل و زاغه نه تنها بزمین قوت میدهد بلکه آنرا اصلاح نیز می کند. بنابراین بهترین کود و اساس کود در زراعت است. این کود علاوه بر اینکه بر اثر دارا بودن ازت، فسفر، پتاس و آهک، زمین را تقویت میدهد، موجب زندگی موجودات ذره بینی و باکتریهای زنده کننده زمین نیز میشود. موجودات مزبور کود طویله را تجزیه می کنند یعنی آنرا میسوزانند و از آن گاز زغال تولید می کنند و زمین را ورزیده و بار آمده میسازند. کود حیوانی از مدفوعات و آهک ترکیب می یابد وبنابراین جنس آن بسته بوضع خوراک و نوع حیوانات و آهکی که زیر آن ها ریخته شده و نگاهداری کود در کودگاه میباشد. مدفوعات حیوانات را بدو دسته تقسیم میکنند:خشک و گرم و مدفوعات تر و سرد. بیشتر محتویات مدفوعات در مرحلۀ اول قابل جذب نیستند، در صورتی که موادبول بسهولت حل و جذب میگردند. یکی از مواد مهم کود حیوانی آمونیاک است که در مجاورت هوا تجزیه می گردد ووارد هوا میشود، بنابراین در نگاهداری کود مراقبت بیشتری باید نشان داد تا بتوان آمونیاک آنرا حفظ کرد. (از دائره المعارف فلاحتی تقی بهرامی: کوت). و رجوع به کوت، کود، ذرق، سرگین، زبل الطیور، زبل الحمام، زبل الذئب و دیگر ترکیبات ’زبل’ شود، زبل کنایت از مال و نعمت دنیا آمده. گویند: ’اجتمع عنده زبل کثیر’. ’الدنیا کالمزبله والذین اطمأنوا الیها کلاب المزابل’. رجوع به اساس البلاغۀ زمخشری شود
سرگین. (اقرب الموارد) (دهار) (متن اللغه) (بحر الجواهر). سرگین اسب و غیره. (غیاث اللغات). زبل سرگین (سرجین). و در حدیث عمر است که زنی ناشزه را بفرمود تا در زبلدان زندانی کنند. (از نهایه ابن اثیر). زبل و زبیل سرگین است و مزبله جای افکندن آن. (شرح قاموس). سرگین. سرجین. سرقین. (مقدمه الادب چ لایپزیک ص 22). به لغت سریانی جنس او (افکندۀ حیوانات) را ’ازبلادها’ گویند... و آنچه از سگ پیدا آید، بسریانی ’ازبلاد کلبا’ گویند و خر و سوسمار را ’ازبلادخودانا’ و خر موش را ’ازبلادعفیرا’ گویند. ارحانی گوید: افکندۀ جمله حیوانات که بپارسی او را سرگین گویند. خشک کننده است مر جراحتها را از مزاج، و عضو که مجاور او شود، گرم کند. (از صیدنۀ بیرونی ذیل: خرو). زبل بپارسی سرگین گویند و مختلف بود بسبب اختلاف حیوانات و اختلاف اشخاص... و مجموع زبلها محلل و مسخن و مجفف بود. (اختیارات بدیعی). افکنده. (ترجمه صیدنۀ بیرونی). بعر. اختیارات. بشک. (صیدنه). (بشکل). پلیدی. (مقدمه الادب). پیخال. چلغوز. (برهان قاطع) : خثاالبقر، زبل گاو است. (اختیارات بدیعی). ضریر. (تحفۀ حکیم مؤمن) (ترجمه صیدنه). ذرق. (اختیارات بدیعی). عذره. (مقدمه الادب زمخشری). غائط. (مقدمه الادب). فضله. گندگی:
زبل گشته قوت خاک از شیوه ای
ز آن غذا زاده زمین را میوه ای.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
زبل
سرگین
تصویری از زبل
تصویر زبل
فرهنگ لغت هوشیار
زبل
((زِ بِ))
هوشیار، زرنگ
تصویری از زبل
تصویر زبل
فرهنگ فارسی معین
زبل
چموش، زبردست، زرار، زرنگ، زیرک، شیطان
متضاد: چلمن، دست وپاچلفتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زِ لُلْ خُفْ فا)
سرگین شب پره چون بر قوبا طلا کنند سود دهد. (اختیارات بدیعی). جهه قوبا و بیاض چشم. (تحفه). بسیار گرم و خشک تا چهارم و اکتحال آن جهت رفع بیاض، و طلای آن جهت رفع قوبا. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(تَلْ)
فریفتن. گول زدن. اغفال. اغوا، اشتباه کردن. فریب خوردن. خطا کردن. (از دزی ج 1 ص 580)
لغت نامه دهخدا
(زِ لُطْ طُ)
از اقسام زبل (کود) زرق دجاج است. (دائره المعارف بستانی). و هم در این کتاب ذیل زرق الطیور آمده: فضلۀ پرندگان را برای اصلاح و تقویت زراعت بکار میبرند و دارای اثری بیشتر از مدفوع حیوانات چرنده است، زیرا تغذیۀ پرندگان از حبوب و حشرات است و غالباً با ذراتی از پر که حاوی مادۀ ازتی است آمیخته است. علاوه بر اینکه مدفوع پرندگان معمولاً درنقطۀ مصون از تابش آفتاب و باریدن باران و تأثیر هوا فراهم میگردد، و بهمین دلیل فضلۀ مرغ و کبوتر بخصوص دارای قیمت زیادتری است. در برخی از بلاد، هر هفته زمین لانه های کبوتران و خانه های ماکیان را از یک طبقه گل و یا خاک حاصلخیز میپوشانند تا در اثر آمیخته شدن خاک با فضله بتوان ماهها آنرا نگهداری کرد بی آنکه خواص خود را از دست بدهد. زیرا واگذاردن مدفوع پرندگان بطور آزاد، بر خلاف بهداشت است و موجب تولد کرمهائی میگردد که بسلامت آن حیوانات زیان میرسانند. نیروی سرگین ماکیان نسبت به سرگین کبوتر اندک است و همچنین سرگین مرغابی نسبت به سرگین ماکیان. تا اینجا سخن درباره فضلۀ ماکیان و دیگر پرندگان صحرایی خانگی بود اما فضلۀ مرغ آبی که تنها با ماهی تغذیه میکند که آنرا بفرانسه جوانو خوانند و بصورت رسوبات انبوه بین 20 تا 21 از عرض جنوبی جزایر پرو وجود دارد، در نقاطی غیر از جزایر مذکور نیز گاه طبقه هایی از مدفوعات پرندگان دریایی رسوباتی به قطر 17 تا 20 متر بوجود می آورد. اهالی پرو از قرن 16 از این رسوبات برای کود دادن و اصلاح اراضی استفاده میکردند. فراوانی مقدار این رسوبات بقدری جالب توجه است که همبلدت در این باره گوید: این مدفوعات رسوب کرده متعلق به پرندگان دریائی پیش از طوفان است برخی دیگر معتقدند هر چند مقدار این رسوبات بسیار است اما در مقابل بسیاری پرندگان دریایی این جزیره ها چیزی اندک است. در 1804 میلادی همبلدت مقداری جوانو به انگلستان برد و در 1840 و1842 میلادی همه اهالی انگلستان و فرانسه متوجۀ تأثیر فراوان آن در اصلاح زمین شدند و مقداری از آنرا به این دو کشور بردند. و از این پس تجارت جوانو، روی بفزونی نهاد. برخی از بازرگانان، آنرا با خاک آجر، خاک اره، سنگ و گاه نیز بحد افراط با آب مخلوط میسازند. و اما باید دانست که اگر در این کود بیش از 12 تا 15 درصد آب وجود داشته باشد کود خوبی بشمار نمی آید
لغت نامه دهخدا
(زِ لُلْ عَ)
فضلۀ گنجشک. نافع است بیاض را. (از قانون ابن سینا ج 1). مؤلف اختیارات بدیعی آرد: سرگین گنجشک پاک کننده کلف از روی بود. چون بلعاب دهن بسرشند وبر ثالیل طلا کنند زایل گرداند و ثالیل بشیرازی کرک خوانند. (اختیارات بدیعی). رجوع به مادۀ زیر شود
لغت نامه دهخدا
(زِ لُلْ عُ)
خرء العصفور. پیخال گنجشک. سرگین گنجشک. رجوع به مادۀ قبل و تحفۀ حکیم مؤمن، عصفور شود
لغت نامه دهخدا
(زِ لُلْ)
خرء الفاء. سرگین موش. بیرونی آرد: سرگین موش داءالثعلب را سود دارد و اگر او را بسوزانند و در علت داء الثعلب بکار برند منفعت کند و اگر از فرو سو حقنه کنند طبع را نرم کند. (ترجمه صیدنه). مؤلف اختیارات بدیعی آرد: سرگین موش گرم بود و بر داءالثعلب طلا کردن سود دهد خاصه چون با سرکه بود و اگر با کندر و شراب بیاشامند سنگ گرده بریزاند و اگر از وی شیاف سازند و کودکان بخود برگیرند شکم براند و چون بیزند و در آب آن نشینند، عسرالبول را نافع بود و اگر در چشم کنند سفیدی ببرد و مژه برویاند و رطوبت قرنیه پاک کند. رجوع به مفردات قانون ابن سینا ج 1: زبل شود
لغت نامه دهخدا
(زِ لُلْ فَ رَ)
همان عمل میکند سرگین اسب که سرگین خر میکند. (اختیارات بدیعی). کود اسبی هم خشک و هم مقدار ازتش زیاد است. از کود گوسفندی هم زودتر تأثیر میکند. این کود هم چون خشک است برای اراضی سنگین سرد متناسب است و چون گرم است، عموماً در خزانه و گلکاری استعمال میشود. بهتر آن است که پهن را با کود گاوی مخلوط نموده بزراعت بدهند. هر اسب سالیانه 7000 کیلوگرم پهن میدهد. (دائره المعارف فلاحتی تألیف بهرامی). رجوع به مفردات قانون: زبل شود
لغت نامه دهخدا
(زِ لُلْ)
گویند از حمل باز دارد. (از قانون ابن سینا ج 1: زبل). مؤلف اختیارات بدیعی آرد: چون زن به پشم پاره ای بخود برگیرد هرگز آبستن نشود و اگر بخور کنند صاحب تب کهن را نافع بود. چون فرزجه سازند با عسل و زن بخود بگیرد هرگز آبستن نشود. و در موضعی که پشه بود بخور کنند پشه بگریزد. و اگر ادمان او کنند بگریزد و هرگز باز نیاید
لغت نامه دهخدا
(زِ لُلْ کِ)
سرگین سگ. خرء الکلب: افکندۀ سگ. بیرونی آرد: افکندۀسگ که استخوان خورده باشد و لون او سپید بود علت خناق و حلق را سود دارد و طریق صاحب خناق به او آن است که غرغره کند یا در حلق او بدمند. و علاجها و ریش کهن را نیکو کند و ریش روده را که او را سجح گویند، دفع کند و اگر کسی را آماس گلو باشد بگشاید. (ترجمه صیدنه). مؤلف اختیارات بدیعی آرد: بهترین آن بود که از سگی گیرند که استخوان خورده باشد و آن عمل نافع بود جهه ریشهای کهن و تحنک بدان کردن خناق را زایل کند و جهه دفع اسهال با شیر نافع بود. و خاصه چون ذوسنطاریا بود. و جهه قولنج بدان حقنه کردن با آب گرم نافع بود. دیسقوریدوس گوید: سرگین سگ چون بگیرند در تابستان بعد از غروب ستارۀ کلب، و خشک کنند در سایه وبا شراب بیاشامند یا با آب، شکم ببندد. و سرگین سگی که استخوان خورده باشد آنچه سپید بود و خشک نبود آنرا خشک کنند و نگاه دارند چون خواهند که استعمال کنند جهه ورم حلق و حناق بغایت سحق کنند و با ادویه ای که نافع بود و اگر با ادویه ای که محلل بود خلط کنند ورمها بگدازد. رجوع به قانون ابن سینا ج 1: زبل شود
لغت نامه دهخدا
(زِ لُصْ صَ)
فضلۀ کودکان خناق را سود بسیار دارد بطوری که گاه از فصد بی نیازکند. و باید کودک را نان درمی بدهند تا گند آن کم شود. (از مفردات قانون). و رجوع به زبل الاطفال شود
لغت نامه دهخدا
(زِ لُزْ زَ)
بهترین آن بود که از زرزوری گیرند که برنج خورده بود، قوبا و بهق و کلف را سود دهد. (اختیارات بدیعی). رجوع به قانون ابن سینا شود
لغت نامه دهخدا
(زِ لُرْ رَ خَ مَ)
سرگین مردارخوار. در اختیارات بدیعی آمده: سرگین مردارخوار چون دود کنند در شب زن بچه بیندازد و چون با زیت بیامیزند و در گوش چکانند گرانی زایل گرداند. (اختیارات بدیعی). و در ذیل رخمه آمده: اگر زبل او در زیر زنان بخور کنند، بچه بیندازند. و اگر با زیت خلط کنند و در گوش چکانند گرانی گوش ببرد و به سرکه حل کنند و در برص بمالند، لون آن متغیر شود و نافع بود. باسرکه قطور آن در چشم جهت رفع بیاض و درد گوش و با زیت جهت ازالۀ کری و ثقل سامعه و حمول آن جهت اسقاط جنین و ادرار حیض و بدستوربخور و لطوخ آن جهت گزیدگی مار و عقرب و زنبور. (مخزن الادویه). و رجوع به مفردات قانون: ذیل زبل شود
لغت نامه دهخدا
(زَ بَلْ لَ)
احمق. (از دزی ج 1 ص 580)
لغت نامه دهخدا
(زِ لُضْ ضَءْ)
پشکل میش. پشک گوسفند. بیرونی ذیل خرو آرد: پشک میش را که باخل بسرشند و بر آزخ غلی طلا کنند، منفعت کند و آزخ غلی آن باشد که چون دست بر او نهاده شود چنان نماید که مورچه در دست حرکت کند و گوشت زیادتی در ریشها بخورد. (ترجمه صیدنه). در دائره المعارف فلاحتی آمده: کود گوسفندی بدرجات خشک تر از کود گاوی است. علاوه بر این کودی است گرم و مواد ازتی آن هم زیاد است، این کود برای اراضی سنگین رسمی سرد اختصاص دارد. زیرا این قبیل اراضی را پوک و گرم میکند، یعنی آنها را اصلاح مینماید، تأثیرش هم در زمین سریعتر از کود گاوی است، چنانکه بیش از دوسال در زمین دوام نیاورد و قسمت اعظمش همان سال اول تجزیه و تمام میشود. برای زراعت چغندر بهترین کود است. یک گوسفند در سال 800 کیلوگرم یعنی 2خروار و 70 من کود میدهد. (دائره المعارف فلاحتی)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ لَ)
چیزی، یقال: مارزاته زبله، یعنی کم نکردم چیزی را. (منتهی الارب). شی ٔ. گویند: ’مارزأته زبله و ما اغنی عنه زبله’. (اقرب الموارد). گفته میشود ’مارزاته زبله شیئا’، یعنی کم نکردم از او چیزی را. (شرح قاموس). ’مارزاته زبله’، یعنی شیئا و همچنین است: ’ما اغنی عنه زبله’. (تاج العروس). زبله و زباله بمعنی شی ٔ است. گویند: ما اغنی عنه زبله، یعنی زبالا. (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ)
کوت. (از دزی ج 1 ص 580)
لغت نامه دهخدا
(زُلَ)
لقمه. (اقرب الموارد) (آنندراج) (شرح قاموس) (تاج العروس) ، نیله (چیزی). (لسان العرب). مصحح لسان در حاشیه چنین توضیح داده است: در نسخۀ اصل نیله آمده و علامت تردید پهلوی آن گذارده شده، اما در مادۀ نیل از قاموس آمده: ما اصاب نیلاو نیله، یعنی شیئاً. (نقل از حاشیۀ لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(زِ لَ)
سرگین. زبل. (محیط المحیط) (فطر المحیط) ، کود. کوت، خاکروبه. زباله. خاک جارو. دم جارویی. (از دزی ج 1 ص 580)
لغت نامه دهخدا
(زِ لُدْ دِ)
سرگین خروس چون سحق کنند و برگزیدگی سگ دیوانه نهند سود دارد. (اختیارات بدیعی)
لغت نامه دهخدا
(زِ لُدْ دَ)
فضلۀ مرغ. ذرق الدجاج. خرء الدجاج. سرگین مرغ. بیرونی ذیل خرو آرد: سرگین مرغ خناق را که از خوردن سماروغ حادث شود سود دارد و طریق معالجت او آن باشد که او را با شراب عسل بهم بیامیزند و بخورند و اگر با انگبین بیامیزند و در شراب ریحانی کنند و بخورند علت قولنج را دفع کند. (ترجمه صیدنه). مؤلف اختیارات بدیعی آرد: سرگین مرغ اگر دود کنند نافع بود جهت درد دندان و موافق بود کسی را که قطر و داروهای کشنده خورده باشد و اگر با سرکه بیاشامند قولنج بگشاید و مجرب است. مؤلف مخزن الادویه ذیل دجاج آرد: سرگین آن (دجاج) جالی و تند و خوردن یک مثقال آن با شراب و یا سرکه جهت رفع قولنج و سمیت قطر و طلای آن جهت بهق و برص و امثال آن و ضماد آن خصوصاً از خروس با سرکه جهت سگ دیوانه گزیده مفید است وباید که بگیرند سرگین مرغی را که مروض یا غذیۀ صالحه کرده باشد. (مخزن الادویه). در دائره المعارف فلاحتی آمده: کود مرغ مانند کود کبوتر از کودهای گرانبهاست و دارای همان مقدار ازت و فسفر و پطاس است. (از دائره المعارف بهرامی). رجوع به قانون ابن سینا شود
لغت نامه دهخدا
(زِ لُلْ خِ)
سرگین خوک زداینده است مر امع ارا، چون غذای او کرنج باشد. (ترجمه صیدنه). صاحب مخزن الادویه آرد: سرگین خشک خنزیر با آب یا شراب جهت نفث الدم سینه و رفع درد پهلو و ضماد آن با سرکه جهت سستی عضلی و با موم و روغن جهت التوای عصب و قطور زهرۀ آن جهت قروح اذن و عسر آن و قطع بواسیر و با عسل و فلفل جهت رویانیدن موی سر اقرع. و در دائره المعارف فلاحتی ذیل کوت آمده: کود خوک آبکی و سرد است. در صورتی که در خوراک خوک تخم علف نپخته و خورد نشده باشد، چون هضم نمیشود همانطور در کود مانده و ممکن است با کود خوک مزرعه را علف زار کرد، بنابراین در این قسمت باید احتیاط نمود. رجوع به قانون ابن سینا ج 1 ذیل زبل شود
لغت نامه دهخدا
(زِ لُضْ ضَب ب)
سرگین سوسمار. در خاصیت مانند زبل الورل است. شیخ الرئیس ابن سینا آرد: فضلۀ سوسمار جالی کلف است و نیز بیاض عین را نافع است همچون زبل التمساح و الورل. (ازقانون ج 1 چ 1553 میلادی ص 170). در اختیارات بدیعی آمده: سرگین سوسمار بر کلف و نمش طلا کنند، زایل کند، و سفیدی که در چشم بود ببرد. (اختیارات بدیعی). بپارسی سرگین سوسمار گویند و پشک سوسمار نیز گویند و بهترین وی سفید بود و گرم و تیز بود، برص و کلف را نافع بود و چشم را جلا دهد و قوه باصره دهد و کلف را نافع بودو بشیرازی سرگین ماتریک گویند. (اختیارات بدیعی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زبلان
تصویر زبلان
جمع زبیل، انبان ها، خنورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبله
تصویر زبله
نواله (لقمه) چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبلین
تصویر زبلین
تازی گشته سمور سیبری از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
نیم سوز کردن چیزی، روی شعله قرار دادن مرغ و ماکیان پرکنده
فرهنگ گویش مازندرانی
کوهی در ارتفاعات جنوبی گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی