- زبل
- سرگین
معنی زبل - جستجوی لغت در جدول جو
- زبل
- فضلۀ چهارپایان، سرگین
- زبل ((زِ بِ))
- هوشیار، زرنگ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نواله (لقمه) چیزی
تازی گشته سمور سیبری از جانوران
جمع زبیل، انبان ها، خنورها
آتیک
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران
شکافتن چیزی
بابل
خشکیده شدن
کیوان
درخت راج
کود کش، خاکروبه بر خاشه، اندک آنچه مورچه به دهان بردارد، چیز اندک شی قلیل
پیر سفید موی، شخصی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد، حیوانی که دارای پشم و و موی سفید و چشمهای قرمز باشد (مانند خرگوش راسو)، یا زال بد افعال (بد فعال) دنیا عالم. یا زال سر سفید سیه دل دنیا، شخص بی مهر و شفقت. یا زال سفید رو دنیا جهان. یا زال عقیم دنیا جهان. یا زال گوز (گوژ) پشت آسمان فلک. یا زال مستحاضه دنیا جهان. یا زال مو سیه (سیاه) دنیا جهان، چنگ (ساز معروف)
بار کردن کسی را
گوشه، پارچه بریده راندن، سپوختن، زدن، فروش سر درختی خانه تنگ جای تنگ، خانه دور افتاده
بر کندن ریش، در آمیختن، باز داشتن
بالا باشد که بعربی فوق گویند درشت، ناهموار، خشن
کف کفی که بر آب و جز آن برآید، چرکی سرشیر مسکه چربی که از شیر گیرند، هجیر برگزیده و پسندیده از هر چیز کف (روی آب یا شیر) جمع ازباد. یا زبد بحر کف دریا
کوته بالا
گوشه ایست از موسیقی (در سه گاه و چهار گاه)، کوتاه
نام یکی از سیارگان است و از دوری و بلندی نسبت بزمین دارد زحل نام گرفته است
آواز خواندن، نشاط کردن
سرگین، انبان، خنور، کدوی کاواک که زنان در آن پنبه نهند زنبیل سبد
آلتی چوبین به شکل مکعب مستطیل که سطح فوقانی آن باز است و در آن خاک خشت و مانند آن کنند و از جایی به جای دیگر برند زنبه، مشکی که بر دو سر آن دو چوب تعبیه کنند و بدان آب کشند
ترسو ترسو کمدل
پارسی تازی گشته دغل نبهرگی، ترفند کاری
بلغزیدن و سهو افتادن، سبک سرین گردیدن
جمع زلبه، نواله ها
شگفت شگفت انگیر، زیرک چالاک، دلاور خورویخاز (تمایل آفتاب از میانه آسمان) و یخازیدن خور
نشاط کردن، شادمان شدن، برجستن
کلانشکم گردن باریک، آفتاب پرست، مار بزرگ، بوته پنبه