- زبق
- بر کندن ریش، در آمیختن، باز داشتن
معنی زبق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آبک اندود سیماب اندود ژیوه مالیده زیبق اندوده جیوه مالیده: خواجه یک هفته اضطرابی داشت دوشش افتاد چرخ ازرق را. رفت و رنگ زمانه پیش آورد تا کشد خواجه مزبق را. زیبقی را برنگ شاید کشت که به حنا کشند زیبق را. (خاقانی)
آتیک
خیو افکندن تف انداختن گلیزیدن
گریخته، گریزنده
آبک، سیماب
برپایه، بر پایه، تال، ترینان
ریسمان بند، گوشه، دسته دسته چیزی
پارسی ک زای زاج زه بچه (هر چیز)
بار کردن کسی را
گوشه، پارچه بریده راندن، سپوختن، زدن، فروش سر درختی خانه تنگ جای تنگ، خانه دور افتاده
سرگین
بالا باشد که بعربی فوق گویند درشت، ناهموار، خشن
کف کفی که بر آب و جز آن برآید، چرکی سرشیر مسکه چربی که از شیر گیرند، هجیر برگزیده و پسندیده از هر چیز کف (روی آب یا شیر) جمع ازباد. یا زبد بحر کف دریا
ریا و مکر و دروغ و نفاق
نوعی گل درشت دارای برگهای لطیف و خوشرنگ به اقسام مختلف
راه تنگ
لغزیدن، خزیدن
راستی
سیماب
پارسی تازی گشته زنخ بن پیکان، جای بستن دوال از زنخ ستور
بانگ زدن، ترساندن، شور کردن، گزیدن کژدم شبروی ترسان
جیوه
پارسی تازی گشته جیوه ژیوه
زه پیراهن، ریسمان لادگران (- بنایان)
پیش افتادن پیش گرفتن، به نشانه نخوردن، بیهودگی (بطلان) هامون سبک و شتابان
سامه بند آنچه بر سر آن در اسپدوانی و تیراندازی سامه (شرط) بندند، نپی (قرآن مجید) به گواژ، یاد گیری با این آرش تنها در فارسی به کار می رود پیشی گیرنده پیش افتاده پیش افتادن روسش آنچه که بر سر آن در مسابقه اسب دوانی و تیر اندازی شرط بندند، مقداری از کتاب که همه روزه آموخته شود، جمع اسباق، قرآن. پیش افتادن سبقت گرفتن، پیشی سبقت. یا سبق تصمیم. تصمیم قبلی با نقشه معین قبل از ارتکاب جرم. یا سبق ورمایه. عقدیست به منظور پیشی گرقتن و غلبه بر دیگری در اسب دوانی تیر اندازی شمشیر زنی و آلات جنگی دیگر در مقابل مبلغی معین که به برنده تعلق خواهد گرفت با شرایط آن که در کتابای فقه مندرج است
پر آبی، تیز روی، زود اشکی
نادان
آواز، تارا گیاهی دریایی
داروش سپستان از گیاهان، تله چسبی برای پرندگان
آزمندی به مقاربت
کف روی آب یا شیر، کف