جدول جو
جدول جو

معنی زبانا - جستجوی لغت در جدول جو

زبانا
(زُ)
نام منزل شانزدهم از منازل قمر و آن دو ستاره اندکه از آن دو شاخ پیشین برج عقرب است. (غیاث اللغات). زبانا منزلی از منازل قمر که بیست و هشت منزل دارد. (کشف اللغات). منزل شانزدهم بود از منازل بیست و هشت قمر و علامت او دو ستاره است بر دو کفۀ میزان هر دو از اکبر قدر ثالث، یکی را که بر طرف جنوب است کفهالجوبیه... و عرب گویند که این دو کوکب بر زبانای عقرب واقعند یعنی بر دو قرن او. (فرهنگ نظام بنقل از شرح بیست باب ملامظفر). عرب اول و سوم را که بر دو کفه اند و روشن ترند دو زباناء عقرب خوانند یعنی دو سر او و آن منزل شانزدهم قمر است و بعضی گفته اند ایشان را زبانا از آن خوانده اند که از یکدیگر مندفعاند یعنی دور وزبن دفع بود. (ترجمه صور الکواکب). چون قمردر نهایت عرض شمالی بود بمیان هر دو زبانا بگذرد. (ترجمه صور الکواکب). پس در وسط دو زبانا تا او یازده درجه و پنج دقیقه باشد. (ترجمه صور الکواکب). پس از میان زبانا تا وسط کواکب جبهه پانزده درجه و سی وپنج دقیقه باشد. (ترجمه صور الکواکب) :
از منازل که برین چرخ برین دارد جای
آنچه نحسست همین است که گفتم حاشاک
شوله و اخبیه و نثره و صرفه دبران
بلده و ذابح واکلیل و زبانا و سماک.
خواجه نصیر (از کاشفی در لوایح).
هنگام حلول قمر در زبانا از منازل برج میزان... صالح است برای ساختن نبیذ و نوپوشیدن... حذر کند از سفر دریا... (از لوایح القمر کاشفی فصل سوم از خاتمه). زبانا دو ستاره است بر دو کفۀ میزان هر دو از اکبر قدر ثالث، عرب آن دو را واقع بر زبانای عقرب دانند یعنی بردو قرن او. (تحفه الافلاک هدایت ص 431). رجوع به لوایح القمر کاشفی فصل 4 از خاتمه شود:
چارصفهای ملک در صفه های نه فلک
بر زبانا جای استسقای باران دیده اند.
خاقانی.
گریند بر تو جانوران تا بحد آنک
عقرب ز راه نیش و زباناگریسته.
خاقانی.
زان رمح مارسان زدم کژدم فلک
بیرون کند گره به زبانا برافکند.
خاقانی.
میزان چو زبان مرد دانا
بگشاده زبانه با زبانا.
نظامی.
ثریا چو در تاج مرجان صافی
زبانا چو در دیر قندیل راهب.
حسن متکلم.
رجوع به زبانان، زبانی و زبانیان شود
لغت نامه دهخدا
زبانا
ساخته فارسی گویان زبانی به زبان
تصویری از زبانا
تصویر زبانا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبانی
تصویر زبانی
ویژگی مطلبی که با زبان گفته شود، شفاهی
زبانیه، مالک دوزخ، دوزخبان، برای مثال پس بفرمود تا زبانی زشت / سوی دوزخ دواندش ز بهشت (نظامی۴ - ۷۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبانک
تصویر زبانک
زبان کوچک
در علم زیست شناسی برگه یا پولکی که در قاعدۀ برگ یا دم گل برخی از گیاهان وجود دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبانه
تصویر زبانه
بیرون آمدگی زبان مانند هر چیزی مثلاً زبانۀ ترازو، زبانۀ قفل، زبانۀ ساعت،
پره، شعله مثلاً زبانۀ آتش (شعلۀ آتش)، زبانۀ شمع (شعلۀ شمع)
زبانه زدن: شعله کشیدن آتش
زبانه کشیدن: شعله کشیدن آتش، زبانه زدن
فرهنگ فارسی عمید
(زُ)
قلقشندی آرد: زبانان دو ستارۀ روشن اند که عرب آنرا دست عقرب میداند که بوسیلۀ آن از خویش دفاع میکند و اصحاب صور آن دو را دو کفۀ میزان قرار میدهند... (از صبح الاعشی ج 2 ص 160). کازمیرسکی گوید: زبانا تثنیۀ زبان است. رجوع به زبانی و زبانیان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
جمع زبنی، گردنکشان نافرمانان، دوزخبانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانه
تصویر زبانه
چیزی که مشابهت بزبان داشته باشد مانند زبانه آتش و زبانه تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
زبان کوچک، برگه کوچک و برجسته ای که در محل التصاق برگ غلات در سطح فوقانی پهنک در انتهای فوقانی شکاف غلات مشاهده میشود، هر یک از فلسهای کوچکی که در پای دم گل گیاهان تیره غلات وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانه
تصویر زبانه
هر چیز که مانند زبان باشد، زبانه ترازو، زبانه قفل، زفانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
وکیل دوزخ، موکل آتش، جمع زبانیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زباناً
تصویر زباناً
((زَ نَن))
به صورت شفاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
((زَ))
شفاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبانک
تصویر زبانک
اپیگلوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
Obscene, Verbal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
obscène, verbal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
cabul, verbal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
অশ্লীল , মৌখিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
อุจาด , ด้วยวาจา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
machafu, neno
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
müstehcen, sözlü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
음란한 , 언어의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
不道徳な , 言葉の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
גס , מילולי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
непристойний , усний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
अश्लील , मौखिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
obsceen, verbaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
obsceno, verbal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
osceno, verbale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
obsceno, verbal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
下流的 , 口头的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
obsceniczny, werbalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
obszön, verbal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
непристойный , словесный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
فحش , زبانی
دیکشنری فارسی به اردو