جدول جو
جدول جو

معنی زباری - جستجوی لغت در جدول جو

زباری
(زُ)
محمد مکنی به ابوعلی بن احمد بن محمد فرزند از نوۀ دوم محمد معروف به ’زباره’ است. او در عصر خویش بزرگ طالبیین نیشابور بلکه همه خراسان بود. در 260 هجری قمری متولد شد و صد سال بزیست و در 360 هجری قمری درگذشت. ابوعلی از حسین بن فضل بجلی روایت دارد و برادرزاده اش ابومحمد بن ابی الحسن بن زباره از او نقل حدیث کرده است. (از انساب سمعانی). رجوع به ’زباره’ شود
لغت نامه دهخدا
زباری
(زَبْ با)
منسوب به زبّار جدّ محمد بن زبار کلبی است. (تاج العروس). رجوع به انساب سمعانی و مادۀ ذیل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حباری
تصویر حباری
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، چرز، جرز، جرد، ابره، تودره، شاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
ویژگی مطلبی که با زبان گفته شود، شفاهی
زبانیه، مالک دوزخ، دوزخبان، برای مثال پس بفرمود تا زبانی زشت / سوی دوزخ دواندش ز بهشت (نظامی۴ - ۷۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
جمع واژۀ زبرقان، ماه در شب تمام. (اقرب الموارد) ، زباریق الاسنه، درخشیدن سرنیزه ها. (اقرب الموارد) ، زباریق المنیه، درخشیدن او است. (ترجمه قاموس) (اقرب الموارد) ، معاینه و اضطراب مرگ. (ناظم الاطباء). زباریق المنیه بصورت جمع آمده بمنظور بزرگ ساختن کار مرگ. (تاج العروس) ، زردیها که طاری شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اندوه رنج، گرتی گرته ای منسوب به غبار، گرد آلوده غبارآلوده، اندوه رنج، خطی خفی در غایت نازکی و باریکی که به چشم عادی بزحمت دیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عباری
تصویر عباری
جمع عبری، زنان اشک ریز چشمان پراشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباری
تصویر تباری
با هم معاوضه، تعارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حباری
تصویر حباری
پارسی تازی گشته هوبره جرز چرز تودره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جباری
تصویر جباری
سلطه داشتن، اقتدار، بزرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباری
تصویر سباری
ساق جوشه گندم یا جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواری
تصویر زواری
بیمار داری، خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخاری
تصویر زخاری
تازه نیک بالیده سبز سراب گیاه، استوار: کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
جمع زبنی، گردنکشان نافرمانان، دوزخبانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
((زَ))
شفاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
وکیل دوزخ، موکل آتش، جمع زبانیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غباری
تصویر غباری
منسوب به غبار. گردآلود، غبار آلوده، مجازاً، اندوه، رنج، خطی خفی در غایت نازکی و باریکی که به چشم عادی به زحمت دیده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
Obscene, Verbal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
obscène, verbal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
obsceen, verbaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
müstehcen, sözlü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
음란한 , 언어의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
不道徳な , 言葉の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
גס , מילולי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
cabul, verbal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
अश्लील , मौखिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
непристойный , словесный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
obszön, verbal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
obsceno, verbal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
osceno, verbale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
obsceno, verbal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
下流的 , 口头的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
obsceniczny, werbalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
непристойний , усний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زبانی
تصویر زبانی
machafu, neno
دیکشنری فارسی به سواحیلی