- زایل
- دور شونده ناپدید یاوه بی آن که آن کار کند از شنیدن عقلش یاوه شود غم مخور یاوه نگردد او ز تو بلکه عالم یاوه گردد اندر او روند برطرف شونده زوال یابنده، نابود ناپدید
معنی زایل - جستجوی لغت در جدول جو
- زایل
- زدوده، نابود، ناپدید
- زایل ((یِ))
- زوال یابنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث زایل، ذی روح جنبنده جمع زوائل (زوایل)
پراکنده شدن، جدائی
تولد
فزون
بر طرف شونده
عمل زاییدن ولادت
زیارت کننده دیدار کننده جمع زوار زایرین
فراوان، بسیار نمو کننده، افزون شونده
زاینده مولود
آسوده خاطر، دور شونده
شعبه ایست از موسیقی قدیم زاولی
پیری فرتوتی، سفیدی بیش از حد
مرد بلند آواز
گوشه ایست از موسیقی (در سه گاه و چهار گاه)، کوتاه
سرگین، انبان، خنور، کدوی کاواک که زنان در آن پنبه نهند زنبیل سبد
همردیف، همکار، همسفر، یار و رفیق سفر
آب صاف و گوارا
غده گوشتی که بیشتر بر پوست صورت و دست بر آید و این غده ها را با داروهای سوزاننده از قبیل اسید ازتیک و جز آن بر طرف کنند
جنبش
جدا شدن از هم جدا شدن
خواهنده
آنچه که میان دو چیز واقع شود و مانع از اتصال آن دو گردد فاصل حجاب، جدا کننده
حمله برنده، گستاخ سرکش
عائل، نیازمند، درویش
ترساننده، ترس آور، هولناک
زایمان، عمل زاییدن، بچه آوردن
ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، وردان، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
سگیل، وردان، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه، از شعبه های بیشت و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
وسیع، گسترده، کنایه از زیاد، فایده، سود
زباله، خار و خاشاک و خاک روبه، چیزهای دورریختنی
ثابت، تغییر ناپذیر، پابرجا، استوار، پایدار، همیشگی
گراینده، میل کننده، خواهان، خمیده، خرامان، خرامنده، برای مثال که من به حسن تو ماهی ندیده ام طالع / که من به قدّ تو سروی ندیده ام مایل (سعدی۲ - ۶۵۴)