جدول جو
جدول جو

معنی زایا - جستجوی لغت در جدول جو

زایا
زاینده، دارای توانایی زاییدن، دارای توانایی خلق و ابداع، آفریننده، افزون شونده
تصویری از زایا
تصویر زایا
فرهنگ فارسی عمید
زایا
زاینده، آنکه زاید
لغت نامه دهخدا
زایا
زاینده مولود
تصویری از زایا
تصویر زایا
فرهنگ لغت هوشیار
زایا
زاینده، آن که تولید می کند
تصویری از زایا
تصویر زایا
فرهنگ فارسی معین
زایا
خلاق، زاینده، مولد
متضاد: سترون، عقیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زویا
تصویر زویا
(دخترانه)
اسم مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بایا
تصویر بایا
(پسرانه)
بایسته، ضروری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایا
تصویر سایا
(دخترانه)
نعمت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رایا
تصویر رایا
(پسرانه)
آنکه خداوند به او توجه دارد، نام مردی از بنی اسرائیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شایا
تصویر شایا
(دخترانه)
سزاوار، شایان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مایا
تصویر مایا
(دخترانه)
در اساطیر یونان مادر هرمس، در اساطیر روم الهه بهار و حاصلخیزی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زانا
تصویر زانا
(پسرانه)
دانشمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رزایا
تصویر رزایا
رزیه ها، مصیبتهای عظیم، آسیب و بلاها، جمع واژۀ رزیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
مزیت ها، چیزهایی که کسی یا چیزی به واسطه های آن بر نوع خود برتری داشته باشد، افزونی ها، برتری ها، جمع واژۀ مزیت
فرهنگ فارسی عمید
در حال زاییدن
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خزیان. (ناظم الاطباء). رجوع به خزیان شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رزیّه. رجوع به رزیه و رزیت شود، جمع واژۀ رزیئه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) (از اقرب الموارد). رجوع به رزیئه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مزیه. فزونی ها. (ناظم الاطباء) ، عطیه ها و انعام ها. (ناظم الاطباء) ، مجازاً به معنی عطایا و انعامات مستعمل می شود. (آنندراج) ، در تداول، آنچه اضافه بر میزان حقوق مقرر به کارمند دهند مانند حق ریاست، حق مدیریت، حق اولاد و جز آن، آنچه موجب امتیاز شود. رجوع به امتیاز و مزیت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پایا
تصویر پایا
ثابت، ابدی، باقی، دائم، قائم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایا
تصویر بایا
آنچه مورد احتیاج باشد ضرور واجب لازم
فرهنگ لغت هوشیار
دور شونده ناپدید یاوه بی آن که آن کار کند از شنیدن عقلش یاوه شود غم مخور یاوه نگردد او ز تو بلکه عالم یاوه گردد اندر او روند برطرف شونده زوال یابنده، نابود ناپدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایش
تصویر زایش
عمل زاییدن ولادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایر
تصویر زایر
زیارت کننده دیدار کننده جمع زوار زایرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاید
تصویر زاید
فراوان، بسیار نمو کننده، افزون شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
عطیه ها و انعام ها، حق مدیریت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رزینه، سوک ها رنج ها آک ها بد آمدها جمع رزیئه رزیه پیش آمدهای ناگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایان
تصویر زایان
در حال زاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
((مَ))
جمع مزیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزایا
تصویر رزایا
((رَ))
جمع زریئه، رزیه، پیش آمدهای ناگوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بایا
تصویر بایا
لازم، واجب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زایش
تصویر زایش
تولد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زاید
تصویر زاید
فزون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایا
تصویر پایا
ثابت، استوار، پابرجا، دایم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
برتری ها
فرهنگ واژه فارسی سره
امتیازات، امتیازها، برتری ها، رجحان ها، فزونی ها، فواید، مزیت ها، منافع
فرهنگ واژه مترادف متضاد