جدول جو
جدول جو

معنی زاوشت - جستجوی لغت در جدول جو

زاوشت
(وُ)
دهی است از دهستان بناجو بخش بناب شهرستان مراغه. واقع در4000گزی شمال راه بناب و 3000گزی باختر راه میاندوآب به دهخوارقان. در منطقۀ جلگه، معتدل و مالاریائی. سکنۀ آن 1124 تن اند که بزبان ترکی تکلم میکنند. آب آن از رود خانه صوفی چای و چاه. محصول آن غلات، کشمش، بادام و کرچک است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاوش
تصویر زاوش
(پسرانه)
نام ستاره مشتری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زاویت
تصویر زاویت
زاویه، فضای میان دو خط یا دو سطح متقاطع، طرز نگرش به چیزی، دیدگاه، کنج، گوشه، عبادتگاه زاهدان و صوفیان، خانقاه، اتاقی در خانقاه برای ذکر گفتن یا نماز خواندن، محل زندگی، خانه، آشیانۀ پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاوش
تصویر زاوش
زئوس از خدایان یونانیان قدیم
سیّارۀ مشتری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، قاضی چرخ، قاضی فلک، زاووش، اورمزد، هرمز، زوش، برجیس، ژوپیتر، سعد اکبر، سعد السّعود، زواش برای مثال فلک سادس ست زاوش را / که دهنده ست دانش و هش را (سنائی۱ - ۶۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
نوعی از غلات، (دزی ص 577)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
رجوع به هاوش شود. در پهلوی hawisht به معنی مغ (روحانی زرتشتی) ، موبد. شاگرد. روحانی جوان (زرتشتی) که در مراسم دینی به قربانی کننده، یاری کند. در اوستا havishta آمده که در فرهنگهای فارسی جزو لغات زند و پازند ضبطشده و به معنی امت گرفته اند. (پورداود، خرده اوستا حاشیۀ صص 238- 239) (از حاشیۀ برهان چ معین ص 2312)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
نام کوکب مشتری است. (برهان قاطع). نام ستارۀ مشتری است که لفظ دیگرش برجیس است. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). آقای پورداود آرد: کلمه زاوش یا زواش که در همه فرهنگها ضبط است و شعرای قدیم بمعنی مشتری استعمال کرده اند بنظر میرسد که مانند کلمات درهم و دینار و الماس و دیهیم و غیره اصلاً یونانی و از زوس Zeus (خدای بزرگ) مشتق باشد. (یشتها ج 1 ص 23 از حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع) :
فلک سادس است زاوش را
که دهنده است دانش و هش را.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(وُ)
بلغت بربری، گنجشک است. (از دزی ص 577)
لغت نامه دهخدا
نام موضعی است، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هاوشت
تصویر هاوشت
طلبه
فرهنگ واژه فارسی سره