- زاور (پسرانه)
- جرئت
معنی زاور - جستجوی لغت در جدول جو
- زاور
- خدمت کار
- زاور
- زور، قوه، قدرت، یارا، توانایی
خادم، خدمتکار، چاکر، پرستار،برای مثال جگرتشنگانند و بی توشگان / که بیچارگانند و بی زاوران (رودکی - ۵۴۳)
- زاور
- زهره، ناهید
- زاور ((وَ))
- زواره، خادم، خدمتکار
- زاور
- حیوان سواری و بارکش، راحله
- زاور
- علتی است که آن را آب سیاه گویند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خدمتکاری بخدمت
بیچاره، دربدر
یکدیگر را زیارت کردن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شاهپور، پسر شاه، شاهزاده، شاه پور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بار سالار فریدون پادشاه پیشدادی، نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه
اعتماد، ایمان، یقین، عقیده
تولیدگر
قاضی
تصدیق سخن، قبول داشتن
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مرز میان دو کشتزار (نگارش کردی: باوهر)، مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یایقین انسان می شود
آرایش
مشرق، شرق
معاون، آسیستان
زن زیارت کننده
زیارت کننده دیدار کننده جمع زوار زایرین
روشن صاف درخشان نورانی منور. یا احمر زاهر سرخ پر رنگ، گیاهی که زیبایی درخشان دارد، گیاه خرم
شعبه ایست از موسیقی قدیم زاولی
نوازنده نی نای زن. توضیح: لغویان عرب) زمار (را بدین معنی آورده اند و استعمال) زامر (رانفی کرده اند
یاری دهنده: در برداشتن بار، مهتر بزرگ مردم
لکلک
چینه دادن ژاغر
نوشته، کتاب، کتاب داوود پیغمبر
شریف و بلند مرتبه، پر و لبریز
منع کننده، باز دارنده از کاری