جدول جو
جدول جو

معنی زاهری - جستجوی لغت در جدول جو

زاهری
گیاه خوش رنگ وبو، گیاه خوش بو، برای مثال تاپدید آمدت امسال خط غالیه بوی / غالیه خیره شد و زاهری و عنبر خوار (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۷)، بوی خوش
تصویری از زاهری
تصویر زاهری
فرهنگ فارسی عمید
زاهری
(هَِ ری ی)
منسوب به زاهر و لقب جمعی از محدثان و فقها است که منسوب اند به زاهربن عمرو کندی مولای عمرو بن حمق یا زاهربن اسود صحابی و یا ابوعلی زاهر و یا وادی واقع میان مکه و تنعیم. رجوع به ذیل هر یک از این عناوین شود
لغت نامه دهخدا
زاهری
(هَِ ری ی)
غالب بن علی زاهری مکنی به ابومسلم از مشایخ حدیث اسماعیل زاهری فرزند محمد بن احمد زاهری دندانقانی است. (از انساب سمعانی). و رجوع به زاهری (محمدبن) و زاهری (اسماعیل بن محمد) شود
محمد بن سنان بن ظریف از فرزندان زاهربن عمرو مولای عمرو بن حمق است و نجاشی و دیگران از وی یاد کرده اند. (از اعیان الشیعه). و رجوع به ریحانه الادب شود
محمد بن احمد بن محمد بن سنان (نوۀ محمد بن سنان) زاهری از محدثین است. (ریحانه الادب). و رجوع به زاهری (محمد بن سنان) شود
لغت نامه دهخدا
زاهری
بوی خوش را گویند و بجای راء بی نقطه زای نقطه دار هم آمده است، گیاه خوشبو
فرهنگ لغت هوشیار
زاهری
((هِ))
گیاه خوشبو، بوی خوش
تصویری از زاهری
تصویر زاهری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
مربوط به ظاهر، نمایان، هویدا، ویژگی کسی که بیشتر به ظاهر امور اهمیت می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ ری یَ)
چشمه ای است برأس عین که به تک آن رسیده نشود. (تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یاقوت آرد: در رأس عین که شهری است بزرگ میان حران و نصیبین نهرهای بسیاری است که از اجتماع آنها نهر خابور تشکیل میگردد. از جملۀ آن نهر، بر طبق گفتۀ احمد بن طبیب، زاهریه است که در سمت حران واقع است و زورق هائی کوچک در آن حرکت میکنند و مردم برای رفتن به بستانهای خود در زورق مینشینند و از آن میگذرند. متوکل باﷲ عباسی در کنار زاهریه فرود آمد و در آنجا بنائی نهاد. این نهر با نهر دیگری بنام عین کبریت (چشمۀ گوگرد) که دارای آبی سبز است بصورت یک نهر درآمده و در خابور میریزد. و بر خلاف گفتۀ احمد بن طبیب اکنون جز یک کشتی کوچک در زاهریه دیده نمیشود و معلوم نیست که چرا اهالی کوتاهی میورزند و از آب زیادی که در این نهر روان است استفاده نمیکنند. (معجم البلدان، رأس عین). و رجوع به زاهریه در آن کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
تبختر. (تاج العروس) (قاموس). خرامش. (منتهی الارب). و گفته میشود: فلان یتضمخ بالساحریه و یمشی الزاهریه. (تاج العروس) :
یفوح المسک منه حین یغدو
و یمشی الزاهریه غیر حال.
(تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاوری
تصویر زاوری
خدمتکاری بخدمت
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ظاهر مقابل باطنی: خوشحالی ظاهری سبب ظاهری، ظاهر بین، قشری خشک. بیرونی نمایی، برون نگر
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به طاهر، نوعی کاغذ در قدیم (منسوب به طاهر دوم از طاهریان خراسان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاهره
تصویر زاهره
مونث زاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاهریه
تصویر زاهریه
خرامان راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
منسوب به ظاهر، قشری، کسی که به ظاهر آیات قرآن توجه می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
رویه ای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
Seeming
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
apparent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
tampak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
ดูเหมือน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
inaonekana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
görünümlü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
見かけの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
表面的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
מִנִּי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
외관상의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
scheinbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
प्रतीत होनेवाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
schijnbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
aparente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
apparente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
aparente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
pozorny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
зовнішній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
кажущийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
চেহারাগত
دیکشنری فارسی به بنگالی