جدول جو
جدول جو

معنی زانکی - جستجوی لغت در جدول جو

زانکی
(نِ کی ی)
شاطر. (اقرب الموارد). شوخ بیباک. (منتهی الارب). شوخ و بیباک و شاطر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یانکی
تصویر یانکی
ینگی دنیایی، امریکایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رانکی
تصویر رانکی
تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور در زیر دم قرار می گیرد، پاردم، قشقون، پال دم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زانی
تصویر زانی
زنا کننده، زناکار، کسی که از راه حرام با جنس مخالف خود مقاربت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاکی
تصویر زاکی
پاکیزه و نیکو
فرهنگ فارسی عمید
نامی، رشد و نمو کننده: علی الحسب الزاکی الرفیع شفیق، (اقرب الموارد)، آنکه در رفاه و نعمت بسر برد، (اقرب الموارد)، مرد پاکیزه و نیکو، (منتهی الارب)
از زکو، پاکیزه و نیکو، (اقرب الموارد) :
صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیز
و هات شمسه کرم مطیّب زاکی،
حافظ
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ)
لغتی است در زانج و زابج. (از دائره المعارف بستانی). و رجوع به زابج و زانج و مجلۀ لغه العرب سال 8 ص 523 شود
لغت نامه دهخدا
کوه زانک کوهی است در ترکستان، در او معادن طلا و نقره است، (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 195)
لغت نامه دهخدا
مرد زانی، (اقرب الموارد)، مرد زناکننده، زناکار، غتفره، (ناظم الاطباء)، مردی که با زنی بدون نکاح جماع کند که نام آن زنا است، (فرهنگ نظام)، و رجوع به زان و زناه و زناشود، مجازاً روزگار، دهر:
فرزند بسی دارد این دهر جفاجوی
هر یک بد و بیحاصل چون مادر زانیش،
ناصرخسرو،
ورجوع به زانیه و زانیات شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کا)
کشنده تر. مجروح کننده تر:
و صار فواته اذکی و انکی
علی جنبی من وخز الردینی.
(از تاریخ بیهق ص 244)
لغت نامه دهخدا
ابن کامل قطیفی مکنی به ابوالفضائل و ملقب به اسیرالهوی و مهذب هبتی شاعر متوفی 546 هجری قمری است، وی شاعری رقیق الشعر، ادیب و فاضل بود، و این چند بیت نمونه ای از اشعار اوست:
عیناک لحظهما امضی من القدر
و مهجتی منهما اضحت علی خطر
یا احسن الناس لولا انت ابخلهم
ماذا یضرک لو متعت بالنظر،
در قصیده ای دیگر گوید:
عجبت من جفنه بالضعف منتصراً
علی القلوب و یقوی و هو منکسر
شهود صدق غرامی فیک اربعه
الوجد و الدمع و الاسقام و السهر،
(از معجم الادباء ج 11 صص 151 - 153)
لغت نامه دهخدا
نامی است که مردم انگلستان به استهزا به مردم اتازونی داده اند و سپس از طرف جنوبی های آمریکا به شمالیها داده شده و اکنون در همه جا این نام از روی استهزا و خشم به امریکائیان اطلاق میشود، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
یکی از رنگ ها است. (دیوان البسۀ نظام قاری ص 18) :
قد صوف زاغکی بین بر صوف سبزطاقین
سر همپری طوطی عجب اینکه زاغ دارد.
نظام قاری (دیوان البسه ص 66)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
منسوب به قریۀ زاذک. (انساب سمعانی). و رجوع به زاذک شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ ی ی)
نستویه بن عاصم مسعودی مکنی به ابی سعید منسوب به زاذک ماوراءالنهر. وی از طفیل بن زید نسفی روایت دارد و ابراهیم بن احمد مستملی از او روایت حدیث کرده است. (از انساب سمعانی). و رجوع به زاذک شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
آن جزء از پشت ستور بارکش که در میان کمر و دم واقع شده. (ناظم الاطباء) ، آن قسمت از پالان که میان کمر و دم ستور بارکش را می پوشاند. (ناظم الاطباء). قسمتی از یراق اسب. (یادداشت مؤلف). نواری پهن که زیر دم خر و اسب و قاطر افتد. (از یادداشت مؤلف). تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور قرار گیرد. پاردم. تسمۀ چرمی که از دو سوی پالان را بهم متصل کند و بر روی دو ران ستور زیر دم ستور افتد. و رجوع به رانگی در همین لغت نامه شود.
- دست برانکیش نمیرسد، مزاحی نزدیک بدشنام است که بجای دست بدامنش نمیرسد گویند. رانکی قسمی از ساز است که بر دو ران افتد. (امثال و حکم دهخدا ج 2ص 806).
- رانکی کسی بو دادن، مذهب و دینی دیگر به نهانی گرفتن. (یادداشت مؤلف).
- ، جاسوس بودن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
عزیزبک، درحلب بدنیا آمد و در قاهره سکنی گزید و از وکلای دادگستری بود، او راست: 1- ’خواطر خواطر’ که در مطبعۀ اخبار در 100 صفحه بچاپ رسیده است، 2- ’رسائل فی الوقف’ کتابی است مشتمل بر شش رساله که اکثر آنها را در المقطم بچاپ رسانده است، عمرلطفی آنها را جمع و باگذاردن مقدمۀ مختصری بر آن در مطبعۀ اخبار بسال 1907 میلادی در 60 صفحه چاپ کرد، 3- ’الطعن فی الاحکام بطریق النقض والابرام’ کتابی است که نویسندۀ آن ارنست ودهلس است و خانکی به عربی برگردانده، این کتاب از تجدید نظرهای مربوط بدعاوی جنائی بحث میکند، و در مطبعۀ معارف بسال 1900 میلادی چاپ شده است، 4- ’قضایا المحاکم فی مسائل الاوقاف’، بمصر در سال 1908 میلادی طبع شده است، 5- ’ماهنا و ماهنالک’ کتابی است در مسائل تشریعی، 6- ’مجموعۀ مذاکرات’ مجموعه ای است حاوی ده یادداشت درباره ده دعوی که او در آنها شرکت کرده و بمصر بسال 1912 میلادی چاپ شده است، (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
لغتی است در زاذک که قریه ای بوده است در طوس خراسان. رجوع به معجم البلدان، ذاذک و انساب سمعانی، ذاذکی و زاذک در لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رانکی
تصویر رانکی
تسمه عقب پالان که بر ران چارپا قرار گیرد پار دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زانی
تصویر زانی
زناکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاکی
تصویر زاکی
پاکیزه و نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغکی
تصویر زاغکی
برنگ زاغک سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زانی
تصویر زانی
زناکار، جمع زناه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاکی
تصویر زاکی
پاکیزه و نیکو، کسی که در رفاه و نعمت به سر برد، نمو کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یانکی
تصویر یانکی
نامی تحقیرآمیز برای آمریکاییان خاصه نظامیان آمریکا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاغکی
تصویر زاغکی
((غَ))
به رنگ زاغک، سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رانکی
تصویر رانکی
((نَ))
تسمه عقب پالان که بر ران چهارپا قرار گیرد، پاردم
رانکی کسی بودن: کنایه از منحرف شدن از جاده عفاف یا دیانت
فرهنگ فارسی معین
بدکار، زناکار، فاسق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مربوط به بانک، کارمند بانک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بند کفل اسب که از جنس تسمه ای چرمی است و از زیر دم به پالان
فرهنگ گویش مازندرانی