معنی زاله - جستجوی لغت در جدول جو

زاله

لغت نامه دهخدا

زاله

فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آزاله — تصویر آزاله

(دخترانه)

گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید صورتی زرد قرمز و ارغوانی دیده می شود

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از ازاله — تصویر ازاله

زایل کردن، از بین بردن، نابود ساختن

فرهنگ فارسی عمید

(بُ لَ)

صافی هر چیزی: بزالۀ خمر، صافی باده. (یادداشت بخط دهخدا)

لغت نامه دهخدا

(شِ زْ / زِ)

ازاله. ازالت. دور کردن. (زوزنی) (غیاث اللغات). دور کردن ازجای. (منتهی الارب). تزویل. ازال. زیل. فاتر کردن (فراتر کردن) . (تاج المصادر بیهقی). یعنی دور کردن (چیزی از جائی). (مجمل اللغه).

لغت نامه دهخدا

(اِ)

مستقیم گردیدن رأی. (ناظم الاطباء). استقامت یافتن رأی. (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

(رِ لَ)

رزالت. با این املا که صاحب آنندراج و غیاث اللغات در ذیل رذاله نوشته اند: ’و رزاله بکسر اول و زای هوز چنانچه شهرت گرفته به این معنی در هیچ کتاب یافته نشده’، شاید از تصرفات فارسی زبانان درگذشته و یا از اغلاط معروف به وده است و ادیب صابر در این شعر کلمه را به معنی صفت آورده است:
یکی نیک به از هزاران رزاله
یکی شاه به از هزاران بیادق.
ادیب صابر

رزالت. با این املا که صاحب آنندراج و غیاث اللغات در ذیل رذاله نوشته اند: ’و رزاله بکسر اول و زای هوز چنانچه شهرت گرفته به این معنی در هیچ کتاب یافته نشده’، شاید از تصرفات فارسی زبانان درگذشته و یا از اغلاط معروف به وده است و ادیب صابر در این شعر کلمه را به معنی صفت آورده است:
یکی نیک به از هزاران رزاله
یکی شاه به از هزاران بیادق.
ادیب صابر

لغت نامه دهخدا

تصویری از حاله — تصویر حاله

جاور، چگونگی، سر مستی شنگولی، مرگ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خاله — تصویر خاله

خواهر مادر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از داله — تصویر داله

ضعیف النفس، ناتوان پرنده شکاری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زالو — تصویر زالو

کرمی است که چون بر بدن چسبانند خون فاسد را بمکد

فرهنگ لغت هوشیار

قطعاتی از چوب و تخته که بمشک های پر باد بندند و در آب اندازند وروی آن نشسته از آب عبور کند

فرهنگ لغت هوشیار

گلوله آرد خمیر کرده که به مقدار یک قرص نان ساخته باشند، خمیر پاره های مالیده که به جهت بغرا مهیا سازند فرزدقه، گلوله ای از گل به مقدار فندقی مهره کمان گروهه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زمله — تصویر زمله

همراهیان (همسفران)، گروزه بال (اهل و عیال) کویک بلند (کویک نخل)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زجله — تصویر زجله

آواز مردم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زاچه — تصویر زاچه

زنی که تازه زاییده (تا 7 روز) زائو

فرهنگ لغت هوشیار

تولد یافته متولد شده، پیدا شده، فرزند. یا زاده خاطر آنچه زاده طبیعت باشد مانند: صوت و عمل شخص، نظم و نثر. یا زاده دهان (دهن) سخن (نیک یا بد) یا زاده شش روزه دو جهان و مخلوقات آنها یا زاده مریخ آهن (بمناسبت انتساب آن به مریخ)

فرهنگ لغت هوشیار

غرش شیر، بیشه، بوستان، گله انبوه: اشتر و گوسپند گروه شتران، بیشه انبوه، چینه دان مرغ خرمگس

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زبله — تصویر زبله

نواله (لقمه) چیزی

فرهنگ لغت هوشیار

سوراخ و گودال در کوه یا تپه یا بیابان که برای گوسفند و گاو درست می کنند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زایله — تصویر زایله

مونث زایل، ذی روح جنبنده جمع زوائل (زوایل)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زالی — تصویر زالی

پیری فرتوتی، سفیدی بیش از حد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زامه — تصویر زامه

آواز سخت، نیاز، سخت شتابزده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زاهل — تصویر زاهل

آسوده خاطر، دور شونده

فرهنگ لغت هوشیار

مونث زائل ناپدید یاوه، جنبنده جاندار مونث زایل، ذی روح جنبنده جمع زوائل (زوایل)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زباله — تصویر زباله

خار و خاشاک و خاکروبه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از باله — تصویر باله

بال کوچک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از جزاله — تصویر جزاله

بزرگ شدن، تمام شدن، محکم شدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ازاله — تصویر ازاله

از بین بردن، نابود کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تاله — تصویر تاله

پارسائی، خداپرستی بیخود، سرگشته

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ازاله — تصویر ازاله

((اِ لِ))

طرد کردن، دور کردن، زایل کردن، از بین بردن، ازالت

فرهنگ فارسی معین

تصویری از زباله — تصویر زباله

آشغال

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از خاله — تصویر خاله

مرخا

فرهنگ واژه فارسی سره

پاک سازی، تراشیدن، زایل، زدایش، زدودن، محو، نابود، نیست

فرهنگ واژه مترادف متضاد