جدول جو
جدول جو

معنی زالزالک - جستجوی لغت در جدول جو

زالزالک
درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهج، کویج، کویژ
تصویری از زالزالک
تصویر زالزالک
فرهنگ فارسی عمید
زالزالک
(لَ)
از انواع مهم گیاهان گل سرخی است. (گیاه شناسی گل گلاب ص 228)
لغت نامه دهخدا
زالزالک
گیاهی است از تیره گل سرخیان جزو دسته گل سرخهای اصلی (در بعض کتاب آنرا جزو دسته سیبیها آورده اند) که بیشتر به صورت درختچه است و دارای شاخه های خاردار و گلهای سفید معطر و میوه های زرد یا نارنجی است. میوه آن خوراکی است و در اغلب نواحی معتدل میروید کیالک کویچ عوسج. یا زالزالک گل گونه ای از زالزالک که دارای میوه های قرمز رنگ است سرخ ولیک. یا زالزالک وحشی به گونه های مختلف جنگلی و خودروی زالزالک گفته میشود بیشتر در شمال ایران گونه های وحشی زالزالک را) ولیک (نامند
فرهنگ لغت هوشیار
زالزالک
((لْ لَ))
گیاکل. کویچ. عوسج، درخت کوچکی است از تیره گل سرخیان، دارای شاخه های خاردار و گل های سفید و میوه های زرد و نارنجی شبیه ازگیل اما کوچک تر
تصویری از زالزالک
تصویر زالزالک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زلزال
تصویر زلزال
نودو نهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۸ آیه، زلزله، زلزله
فرهنگ فارسی عمید
اولکش، دهی است از دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان خلخال واقع در 32000 گزی جنوب خاوری هشجین. با 519 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ژان فیلیبر، نام فیلسوف و روانشناس فرانسوی، وی متولد بلویل 1794و متوفی به سال 1862 میلادی است، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
پولاد. (اوبهی). و آن صورتی از بلارک است
لغت نامه دهخدا
لقب یعقوب راهب سریانی رئیس طائفۀ یعاقبه (یعقوبیان) است، وی در 541 نزد اوطینخیین تربیت یافت و طرفداران ایشان را که نزدیک به انقراض بودند تقویت کرد وی در بلاد ارمنیه و بین النهرین و بلاد مجاور آن با لباس ژنده گردش میکرد و مردم را پند و اندرز میداد و به پیروی از مذهب خویش دعوت میکرد و او طیخی ها را بنام اویعاقبه خوانده است، زانزال در 578 درگذشت، (ازدائره المعارف بستانی)، و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
مرغی باشد پاچه کوتاه وپرستوک مانند، چون بر زمین نشیند، نتواند برخاست، (برهان قاطع) (آنندراج)، و رجوع به فرهنگ شعوری شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
سورۀ نود و نهمین از قرآن کریم. مکیه یا مدنیه و آن هشت آیت است پس از بینه و پیش از عادیات
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
جنبش. اسم است تزلزل را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جنبش سخت. حرکت شدید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اسم است از ’زلزل الارض’. (از اقرب الموارد) : اذا زلزلت الارض زلزالها. (قرآن 1/99).
تو دامغ روم و از حسامت
زلزال به دامغان ببینم.
خاقانی.
- زلزال افکندن، لرزه افکندن. لرزاندن. سخت جنباندن. حرکت شدید دادن:
حسام او به جهان اندر افکند فریاد
نهیب او به زمین اندر افکند زلزال.
فرخی.
بگاه حمله به چرخ اندر افکند آشوب
بوقت پویه به خاک اندر افکند زلزال.
امیرمعزی (از آنندراج).
گرز او در قلعۀ البرز زلزال افکند
چتر او در قبۀ افلاک نقصان آورد.
خاقانی.
- زلزال فنا، لرزۀ نیستی:
زلزال فنا گر بدرد سقف جهان را
تو سد همه رخنۀ زلزال فنائی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
نیک جنبانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جنبانیدن. (دهار) (ترجمان القرآن). لرزانیدن و جنبانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به زلزله شود
لغت نامه دهخدا
(لَ کِ وَ)
گونه ای از ولیک است. این درخت اصل زالزالک اهلی باشد و در جنگلهای خزر و ارتفاعات متوسط آستارا و طوالش و مازندران و گرگان دیده شده است. و رجوع به درختان جنگلی ایران ثابتی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زلزال
تصویر زلزال
نیک جنبانیدن، لرزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلزال
تصویر زلزال
((زِ))
جنبانیدن
فرهنگ فارسی معین