جدول جو
جدول جو

معنی زاغکی - جستجوی لغت در جدول جو

زاغکی
(غَ)
یکی از رنگ ها است. (دیوان البسۀ نظام قاری ص 18) :
قد صوف زاغکی بین بر صوف سبزطاقین
سر همپری طوطی عجب اینکه زاغ دارد.
نظام قاری (دیوان البسه ص 66)
لغت نامه دهخدا
زاغکی
برنگ زاغک سیاه
تصویری از زاغکی
تصویر زاغکی
فرهنگ لغت هوشیار
زاغکی
((غَ))
به رنگ زاغک، سیاه
تصویری از زاغکی
تصویر زاغکی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاغک
تصویر زاغک
زاغچه، پرنده ای از خانوادۀ کلاغ با پاها و منقار زرد که کمی از زاغ کوچک تر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاکی
تصویر زاکی
پاکیزه و نیکو
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
کلاغک. کلاغ خرد
لغت نامه دهخدا
(غَ)
منسوب به باغک از محال نیشابور. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
ابوعلی حسین بن عبدالله بن محمد بن مخلد باغکی حافظ نیشابوری. وی از اباسعید اشج سماع دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ذَ ی ی)
نستویه بن عاصم مسعودی مکنی به ابی سعید منسوب به زاذک ماوراءالنهر. وی از طفیل بن زید نسفی روایت دارد و ابراهیم بن احمد مستملی از او روایت حدیث کرده است. (از انساب سمعانی). و رجوع به زاذک شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
منسوب به قریۀ زاذک. (انساب سمعانی). و رجوع به زاذک شود
لغت نامه دهخدا
(نِ کی ی)
شاطر. (اقرب الموارد). شوخ بیباک. (منتهی الارب). شوخ و بیباک و شاطر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
قریه ای بزرگ بوده است در سودان. ابن بطوطه آرد: پس از بیرون شدن از ابوالاتن و سپردن ده روز راه به قریۀ زاغری رسیدیم. این قریه مسکن یک دسته از بازرگانان سودانی بنام ونجراته است... و از زاغری به کنار رود نیل رفتیم. (از سفرنامۀ ابن بطوطه چ پاریس ج 4 صص 494- 495)
لغت نامه دهخدا
زاغچه، کلاچه، کلاژه، کلاغ پیسه، قالنچه، عکه، عقعق، غلبه،
آنکه چشم کبود دارد، آنچه برنگ کبود است
لغت نامه دهخدا
ابن کامل قطیفی مکنی به ابوالفضائل و ملقب به اسیرالهوی و مهذب هبتی شاعر متوفی 546 هجری قمری است، وی شاعری رقیق الشعر، ادیب و فاضل بود، و این چند بیت نمونه ای از اشعار اوست:
عیناک لحظهما امضی من القدر
و مهجتی منهما اضحت علی خطر
یا احسن الناس لولا انت ابخلهم
ماذا یضرک لو متعت بالنظر،
در قصیده ای دیگر گوید:
عجبت من جفنه بالضعف منتصراً
علی القلوب و یقوی و هو منکسر
شهود صدق غرامی فیک اربعه
الوجد و الدمع و الاسقام و السهر،
(از معجم الادباء ج 11 صص 151 - 153)
لغت نامه دهخدا
نامی، رشد و نمو کننده: علی الحسب الزاکی الرفیع شفیق، (اقرب الموارد)، آنکه در رفاه و نعمت بسر برد، (اقرب الموارد)، مرد پاکیزه و نیکو، (منتهی الارب)
از زکو، پاکیزه و نیکو، (اقرب الموارد) :
صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیز
و هات شمسه کرم مطیّب زاکی،
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاغک
تصویر زاغک
زاغ خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاکی
تصویر زاکی
پاکیزه و نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاکی
تصویر زاکی
پاکیزه و نیکو، کسی که در رفاه و نعمت به سر برد، نمو کننده
فرهنگ فارسی معین