جدول جو
جدول جو

معنی زاربلا - جستجوی لغت در جدول جو

زاربلا
به سختی، با مشکلات
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تارلا
تصویر تارلا
(دخترانه)
کشتزار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیربا
تصویر زیربا
آشی که در آن زیره ریخته باشند، آش زیره، زیرباج، زیروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لابرلا
تصویر لابرلا
لا به لا، تا بر تا، تو در تو، نوعی حلوا یا شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پربلا
تصویر پربلا
پرآفت، پرآسیب، کنایه از فتنه انگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زابلی
تصویر زابلی
مربوط به زابل، از مردم زابل، برای مثال از او آفرین بر سپهدار زال / یل زابلی مهتر بی همال (فردوسی - ۱/۲۷۹ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
قسمت سوم معدۀ حیوانات نشخوار کننده که غذا پس از آنکه حیوان آن را دوباره جوید و فرو داد داخل آن می شود. درون هزارلا برجستگی های تیغه مانندی وجود دارد و از آنجا غذا وارد شیردان می شود، هزارتوی، هزارخانه
فرهنگ فارسی عمید
(زَ کَ)
دهی از دهستان کیاکلا است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
یکی از تیره های ایل بیراونداز ایلهای کرد است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67)
لغت نامه دهخدا
(عِ را)
شهری است در غور اردن در نزدیکی بیسان و طبریه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
کنایه از دو چیز است اول معروف است، (انجمن آرا) (آنندراج)، در شاهد زیر بمعنی درهم و آشفته و منقلب آمده است: مفسدان ملک ابومنصور را بر آن داشتند که این صاحب را و پسرش را ناگاه بکشت، از سر جهالت و کودکی، کار آن مملکت زیربالا شد و بی مدبر ماند، (فارسنامۀابن البلخی چ گای لیسترانج ص 172)، دوم کنایه از خطا و تجاوز بود، (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
شاعر اسپانیایی (1817- 1893م.) و مصنف اشعار و درامهای رمانتیک است و موضوع آثارش غالباً بر اساس افسانه ها و سنن عامۀ مردم شکل می گرفت. دون ژوان تنوریو را به سال 1842 تصنیف کرد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ)
شکنبه. هزارخانه. هزارتو. هزارتوی. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به هزارتو و هزارخانه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ / دِ)
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 44 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و شمال رود خانه نکا واقع است. منطقه ای است کوهستانی، سردسیر با 400 تن سکنه. آبش از چشمه سار و محصول آن غلات، ارزن، لبنیات، عسل است. و شغل مردمش زراعت، گله داری و تهیۀ زغال، راهش مالرو است. گله داران زمستان به حدود بندر گز میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). در سفرنامۀ مازندران و استرآباد چ قاهره 1342 بخش انگلیسی ص 122 قریه ای است از دودانگۀ هزارجریب و در ترجمه فارسی کتاب این کلمه حذف شده و در فهرست نیز نیامده است
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل در 5هزارگزی شمال باختری آمل و 3 هزارگزی باختر شوسۀ آمل به محمودآباد. دشت، معتدل مرطوب، مالاریائی و دارای 170 تن سکنه است. آب آن از چشمه آغوزکنی و رود خانه هراز تأمین می شود و محصول آنجا برنج، پنبه، کنف، غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
صنیعالدوله آرد: قریه ای است از محال ایچرود زنجان ملکی جناب عمیدالملک هوایش ییلاق زراعت آن هم دیمی و هم آبی، یک رشته قنات دارد که خراب است و چهار چشمه که زراعت و صیفی این قریه را مشروب میسازد. سکنۀ آن پانزده خانوار است. (مرآت البلدان ج 1)
لغت نامه دهخدا
برولا، پسر خواجه بن ییسورنویان از قوم اولقونوت، (تاریخ مبارک غازانی چ 1358 انگلستان ص 91، 97، 98 و 99)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام نوعی حلوا. (برهان). حلوائی است که آن را گولانج نیز گویند. (از فرهنگ اسدی نخجوانی در شرح گولانج). نام نوعی حلوا که آن را گلاج گویند. قطائف. صاحب لسان العجم گوید، لابرلا همان گلاج مرقوم که نان تنک و تو بر تو است و این زبان شیراز است. تو بر تو. ته برته. (برهان). و رجوع به گلاج شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مرکّب از: لا، بر، لا، چندلا. لایه لا. تو در تو
لغت نامه دهخدا
تصویری از اربعا
تصویر اربعا
چهارشنبه تیرشید چهار زانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربا
تصویر باربا
چغندر، لبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پربلا
تصویر پربلا
پر آفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربا
تصویر کاربا
یا کاهر بای سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
قسمتی ازمعده نشخوارکنندگان است که غذائی پس ازنشخوارداخل آن میشودوازآنجا به شیردان که معده حقیقی است وارد میگردد، یتوی هزارخانه هزارتوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابربلا
تصویر ابربلا
سخت جنگجو
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه دارای لاهای متعدد باشد تو بر تو، نوعی نان شیرین تنک و توبر تو توبرتو توبرته کلاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاریلا
تصویر پاریلا
آب کوپیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارلا
تصویر هزارلا
بخش سوم معده نشخوارکنندگان که داخل آن لایه لایه است، هزارخانه، هزارتو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لابرلا
تصویر لابرلا
((بَ))
تو بر تو، نام نوعی حلوا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیربنا
تصویر زیربنا
((بَ))
مساحت ساختمان، زمینی که در آن ساختمان بنا شده است، اساس، بنیان، زیرساخت
فرهنگ فارسی معین
روستایی از دهستان چهاردانگه شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای شهرستان علی آبادکتول
فرهنگ گویش مازندرانی
دارکوب: که یک نوع آن سبز رنگ و نوع دیگرش سیاه با سری قرمز رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
نیشدار، سمّی، زهرآلود، زهرآگین
دیکشنری اردو به فارسی