جدول جو
جدول جو

معنی زابلی

زابلی
مربوط به زابل، از مردم زابل، برای مثال از او آفرین بر سپهدار زال / یل زابلی مهتر بی همال (فردوسی - ۱/۲۷۹ حاشیه)
تصویری از زابلی
تصویر زابلی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زابلی

زابلی

زابلی
منسوب به زابل:
وزو آفرین بر سپهدار زال
یل زابلی پهلو بی همال.
فردوسی (شاهنامه).
و رجوع به سیستانی در لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

زابلی

زابلی
ابوالثنا احمد بن محمد یکی از علماء قرن دهم هجری دولت عثمانی بود و بسال 965 هَ. ق. کتابی در اعراب القرآن تألیف کرده است. (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به ریحانه الادب ج 2 ص 106 شود
لغت نامه دهخدا

بابلی

بابلی
منسوب به بابل از مردم بابل. منسوب به بابل (مازندران) از مردم بابل
فرهنگ لغت هوشیار

زاولی

زاولی
منسوب به زاول. از مردم زاول زابلی، زبان مردم زابلستان زابلی، مقامی است در موسیقی و آن شعبه نوزدهم از شعب بیست و چهارگانه موسیقی قدیم است
فرهنگ لغت هوشیار

بابلی

بابلی
مربوط به بابِل، از مردم بابِل، تهیه شده در بابِل مثلاً کمان بابلی
بابلی
فرهنگ فارسی عمید

کابلی

کابلی
از مردم کابل، تهیه شده در کابل، برای مِثال ز ترکان بسی در پس پشت اوی / یکی کابلی تیغ در مشت اوی (فردوسی - ۸/۴۵۳)، کولی
کابلی
فرهنگ فارسی عمید

زاولی

زاولی
زابلی، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
زاولی
فرهنگ فارسی عمید

کابلی

کابلی
منسوب به کابل، آنچه که وابسته و مربوط به کابل باشد یا در آنجا بدست آید. یا اهلیلج کابلی. هلیله منسوب به کابل هلیله. یا تیغ کابل. تیغ ساخته کابل: (ز ترکان بسی در پس پشت اوی یکی کابلی تیغ در مشت اوی . {یا خنجر کابلی خنجر ساخته کابل: (کنون چنبری گشت پشت یلی تابد همی خنجر کابلی . {یا رقص کابلی. نوعی رقص منسوب به کابل، از مردم کابل اهل کابل
فرهنگ لغت هوشیار