جدول جو
جدول جو

معنی زارآور - جستجوی لغت در جدول جو

زارآور
(وَ)
یکی از شعب رود خانه کرخه است. (جغرافیای غرب ایران ص 41)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارآور
تصویر بارآور
هر درختی که میوه بدهد، درخت میوه دار، در بانکداری سرمایه ای که سود بدهد، پردوکتیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
پرزور، قوی، کسی که با دیگری به زور و قهر رفتار کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارآور
تصویر کارآور
کاردان، کارفرما
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانۀ شهرستان سقز که در 12هزارگزی جنوب بانه و 2هزارگزی کوخه مامو واقعست و35 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ/ دِ)
زورآورنده. زورمند. نیرومند. پهلوان. (فرهنگ فارسی معین). قوی. نیرومند. زورمند. پرزور. ج، زورآوران. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). هر چیز پرزور و قوی. (آنندراج). زبردست و غالب. (ناظم الاطباء) :
یکی داستان زد بر این بر پلنگ
چو با شیر زورآورش خاست جنگ.
فردوسی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
و در آن روزها زورآوران را بر هر آماجی گروهی بداشتند. (جهانگشای جوینی). ارکان دولت و اعیان حضرت و زورآوران اقالیم جمع آمدند. (گلستان).
چو زورآوری خودنمایی مکن
بر افتاده زورآزمایی مکن.
سعدی (بوستان).
یکی که گردن زورآوران به قهر بزن
دوم که از در بیچارگان به لطف درآ.
سعدی.
ز بس بادۀ نغمه زورآور است
خم ساز پر رخنه چون مجمر است.
ملاطغرا (از آنندراج).
- زورآور شدن آب یا تب و مانند آن، حمله و کثرت و شدت آن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
، آنکه با دیگری به زور و جبر رفتار کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خُوَرْ / خُرْ)
طفلی را گویند که اندک خورد و فربه نشود و بنالد. (آنندراج) (فرهنگ شعوری). رجوع به زاخوست، زاخوستی و زاخوست شدن شود
لغت نامه دهخدا
(سِلَ دَ / دِ)
برور. میوه آور و میوه دار و مثمر. (ناظم الاطباء). باثمر: درختی بارآور. الحبله، درختان بارآور:
بره هست چندان که آید بکار
درختان بارآور سایه دار.
فردوسی.
سپهبدنژادی و گندآوری
رزی دید در راه بارآوری.
فردوسی.
دوصد میل ره بیشه باشد فزون
درختان بارآور گونه گون.
اسدی (گرشاسب نامه).
ز ناگه بر مرغزاری رسید
درختان بارآور و سبز دید.
اسدی (گرشاسب نامه).
هوای خوش و بیشه های فراخ
درختان بارآور سبزشاخ.
نظامی.
و درخت آن بقوت تر و بانشاطتر و بارآورتر. (فلاحت نامه).
لغت نامه دهخدا
(زِ خوا / خا)
کاردان:
بشد دایه و خواند کارآوران
مهندس تنی چند زیرک سران.
(یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بارآور
تصویر بارآور
مثمر، میوه آور، با ثمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارآور
تصویر کارآور
کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
((وَ))
زورمند، نیرومند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارآور
تصویر بارآور
حامل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
قوّيّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
Coercive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
coercitif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
強制的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
جبر کرنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
জোরপূর্বক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
บังคับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
kulazimisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
zorlayıcı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
принудительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
zwingend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
강제적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
koersif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
बलात्कारी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
dwingend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
coercitivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
coercitivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
coercitivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
强制的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
przymusowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
примусовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
כפוי
دیکشنری فارسی به عبری