- زادخور
- سال خورده، پیر، فرتوت
معنی زادخور - جستجوی لغت در جدول جو
- زادخور ((خُ))
- پیر، سالخورده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیر سالخورده فرتوت
تولید مثل
روز تولد، میلاد، ولادت، تولد
محل تولد
متذکر
دارای خون آزادگان
زنی که طعام اندک خورد قتین
حلال، روا
درختی که آنرا پیوند نکرده باشند، شاخه نو نشانده
عادل، دادگر، دادرس
باده خوری بی ترس و بیم، شرابخواری باده گساری، شادی شادمانی، خوشگذرانی عیاشی، مطربی، فاحشگی روسپی گری
میهن، وطن، محل تولد، زادگاه، جایی که شخص در آنجا زاییده شده و ماوی گرفته، برای مثال آن را که بر مراد جهان نیست دسترس / در زادبوم خویش غریب است و ناشناس (سعدی - لغت نامه - زادبوم)
کسی که کم غذا می خورد، کم خور
محل رهگذر باد، بادخانه، بادخن
شادی خوار، شادمان، خوشحال، برای مثال باده شناس مایۀ شادی و خرّمی / بی باده هیچ جان نشد از مایه شادخوار (مسعودسعد - ۵۴۲) ، تو شادی کن ار شادخواران شدند / تو با تاجی ار تاج داران شدند (نظامی۵ - ۹۱۰) ،
خوش گذران، برای مثال به پیری و به خواری بازگردد / به آخر هر جوان و شاد خواری (ناصرخسرو - ۵۰۲)، شراب خوار
خوش گذران، برای مثال به پیری و به خواری بازگردد / به آخر هر جوان و شاد خواری (ناصرخسرو - ۵۰۲)، شراب خوار
گیاهی خاردار با برگ هایی شبیه برگ لوبیا
جایی که شخص در آن زاییده شده، مولد و مسکن
دادآورنده، عدالت آورنده، آورندۀ عدل و داد
پرنده ای به اندازۀ پرستو به رنگ خاکستری و حنایی
آنکه کسی یا چیزی را به یاد کسی بیاورد، یادآورنده
ویژگی غذایی که تولید نفخ می کند، بادآورنده، نفخ آور
ویژگی کسی که بسیار غصه می خورد و رنج خود را آشکار نمی کند
آنکه لاشه خورد، کرکس، کسی که اموال دیگران را بجبر و حیله تصرف کند، آنکه از راههای نامشروع زندگی کند
ناسزاوار ناشایسته: (از بهر پایندگی این درنفسها و دوری آن ازمحالهاو نادر خورها، {ناپسند نامطبوع: ورنباشدتشنه اوراسلسبیل گرچه سرد و خوش بود نادر خوراست. (ناصرخسرو)
متذکر شونده، بیاد آورنده
((سَ رْ))
فرهنگ فارسی معین
سرو، درختی است مخروطی شکل که در نواحی کوهستانی شمالی ایران می روید. سرو آزاد، سرو سهی، سروناز
روز به دنیا آمدن