جدول جو
جدول جو

معنی زادخو - جستجوی لغت در جدول جو

زادخو
مخفف زادخوست که بمعنی پیر فرتوت باشد، (آنندراج)، پیر سالخورده، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج)، و رجوع به زادخور و زادخوست شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زردخو
تصویر زردخو
گلی زرد رنگ و خوش بو، برای مثال از ره چشم ستوری منگر اندر بوستان / ای برادر تا بدانی زردخو از شنبلید (ناصرخسرو - لغت نامه - زردخو)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادخو
تصویر شادخو
خوشحال، شادمان، خوش و خرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زادخور
تصویر زادخور
سال خورده، پیر، فرتوت
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
نام گیاهی است که بیشتر در باغات روید و گلی زرد و خوشبوی دارد. (برهان) (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (آنندراج). گیاهی بستانی که گلی زرد و خوشبو دارد. (ناظم الاطباء) :
از ره چشم ستوری منگر اندر بوستان
ای برادر تا بدانی زردخو از شنبلید.
ناصرخسرو (ازفرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
زادخوست. (ناظم الاطباء). رجوع به زادخوست شود
لغت نامه دهخدا
(خوَسْ / خُسْ)
بمعنی زادخور است که پیر سالخورده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) ، شخصی که چیزی کم خورد و ضعیف و نحیف باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) ، کودکی که از بیماری کلان نگردد، الائتنان. (منتهی الارب در مادۀ ت ن ن). قصیع. کلانسال خرد، الشباب. (السامی فی الاسامی). طفلی که نمو او کم است و مبتلا به لاغری و نقصان قوه نامیه باشد، شخصی که هر چه دارد صرف کند. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ایالتی است هم مرز دیار بکر و بتلیس و انتهای شمال غربی آن متصل بموصل است و به انضمام ناحیۀ سلیفاتی مشتمل بر 109 قریه است، (قاموس الاعلام ترکی)، در ملحقات المنجد آرد: ایالتی است در عراق (موصل) بمساحت 420130 گز و مشتمل بر سه ناحیه: سلیفاتی، سندی، کلی
شهری است که مرکز ایالت زاخو است و مساحت آن 75000 گز میباشد، (ملحقات المنجد چ 1956)، مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: قصبۀ مرکزی قضاء زاخو واقع در حدود 100کیلومتری موصل است و یکی از رودهای تابع دجله از کنار آن میگذرد - انتهی
لغت نامه دهخدا
سعدون امیر برشلویه است که مورخین عرب گاه وی را زاتون و زاد نیز خوانند، (از الحلل السندسیه ص 210)، و رجوع به ’زاتون’ و ’زاد’ شود
لغت نامه دهخدا
خوشحال، (آنندراج)، خوش و مسرور و خوشحال و شادمان و خرم، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
رجوع به زادخور، زادخوست و زادخو شود
لغت نامه دهخدا
(خُوَرْ / خُرْ)
بمنی زادخوست که پیر سالخورده و فرتوت باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) ، پیر سال خورد. (جهانگیری). و رجوع به زادخورد و زادخوست شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
نام زن تور. (از فهرست ولف) :
زن سلم را کرد نام آرزوی
زن تور را ماه آزادخوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شادخو
تصویر شادخو
خوش و خرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزادخو
تصویر آزادخو
دارای خون آزادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زادخوست
تصویر زادخوست
((خُ))
سالخورده، فرتوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زادخور
تصویر زادخور
((خُ))
پیر، سالخورده
فرهنگ فارسی معین