- زائف
- شیربیشه، همرس ناسره (همرس درم) زوزن نبهره
معنی زائف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در فارسی رئوف مهربان، می، مهربان دلنازک
زنی که تازه زاییده زاج زاچ
بر طرف شونده
رنگ کار رنگرز
زن زیارت کننده
زیاد شوند، اضافه
خود نما خود ستا
خزنده و رونده
شمشیردار شمشیر زن
ستمگر، جائر
ترسان، ترسنده
زنی که تازه زاییده، زاج، زاچ، زجه
ترسان، ترسناک، بیمناک، ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع
ویژگی آنچه ضرورت ندارد، غیرضروری، فزون، فراوان، اضافه
پیرا گرد، پندار شبانه طواف کننده، شبگرد عسس
مرغواگوی آن که از رفتار پرندگان پیش بینی کند
چهره شناس، پی شناس پی پر قیافه شناس، پی شناس پی بر، جمع قافه قایفین (قائفین)
زن تازه زایمان کرده، زاهو
کسی که به زیارت مکان های مقدس می رود، زیارت کننده، دیدار کننده
شتاباندن