- زائد
- زیاد شوند، اضافه
معنی زائد - جستجوی لغت در جدول جو
- زائد
- ویژگی آنچه ضرورت ندارد، غیرضروری، فزون، فراوان، اضافه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث زائد افزوده، سرپستان مونث زاید، سر پستان زایدتان. یا زایده اعور روده کور. یا زایده پستانی قسمتی از استخوان گیجگاه را تشکیل داده و در عقب مجرای گوش خارجی واقع است زایده حمله یی. یا زایده تاج خروسی زایده ایست که در سطح سهمی در امتداد خط وسط صفحه افقی قرار گرفته است و به شکل مثلثی است که قاعده آن در پایین و راس در بالا است و بتدریج از جلو به عقب نازک میشود و دارای سه کنار و دو سطح طرفی میباشد. یا زایده حمله یی زایده پستانی. یا زایده خاری زایده شوکی. یا زایده خنجری قسمت انتهایی قص که به غضروف مشترک دنده ها در انتها متصل است. یا زایده شوکی زایده ایست که در خط وسط هر مهره قرار گرفته و شبیه به تیغ یا خاری میباشد و از محل اتصال دو تیغه در عقب مهره شروع شده و از جلو به عقب و کمی از بالا به پایین متوجه است زایده شوکیه فقار زایده خاری. یا زایده کاسه چشمی زایده ایست که در طرف خارج و داخل قوس کاسه چشمی استخوان پیشانی قرار دارد. آنکه طرف داخل است) زایده کاسه چشمی داخلی (و آنکه طرف خارج است) زایده کاسه چشمی خارجی (نام دارد. یا زایده کلیه غده فوق کلیوی. یا زایده نیزه یی زایده ای که در قسمت تحتانی خلفی استخوان صدغ قرار دارد و با آن رباطها و عضلات دسته ریولان میچسبد زایده سهمی شقیقه
زائد، ویژگی آنچه ضرورت ندارد، غیرضروری، فزون، فراوان، اضافه
در علم زیست شناسی برآمدگی طبیعی در یکی از استخوان های بدن یا اعضای دیگر مثلاً زائدۀ آرنجی، زائدۀ اعور
در علم زیست شناسی برآمدگی طبیعی در یکی از استخوان های بدن یا اعضای دیگر مثلاً زائدۀ آرنجی، زائدۀ اعور
دور کننده
فزون
پارسا
جاسوس
زنی که تازه زاییده زاج زاچ
بر طرف شونده
رنگ کار رنگرز
شیربیشه، همرس ناسره (همرس درم) زوزن نبهره
زن زیارت کننده
فراوان، بسیار نمو کننده، افزون شونده
آنکه چیزی را ترک گوید و از آن اعراض کند پارسا، پرهیزگار
سوراخی که در کوه تپه یا بیابان برای استراحت چارپایان آماده کنند آغل
جمع زائده، افزونیها، فزودگان
مهتر قوم
شکاری، صید کننده
صید کننده، شکار کننده
زنی که تازه زاییده، زاج، زاچ، زجه
جلودار، پیشوا، سردار، فرمانده سپاه
کسی که دنیا را برای آخرت ترک گوید و به عبادت بپردازد، پارسا، پرهیزکار
بازگردنده، زیارت کننده بیمار، عیادت کننده
نادرست نویسی فاید (حتی در زبان تازی) خداوند است و میر و میر زاده ز عهد عصر آدم فاید اکنون
پیشوا، رهبر، راهبر، پیشرو، عصاکش، جلودار، سردار
تنبل کار (تنبل مکر و حیلت باشد) ترفندگر مکار حیله گر
گیج در یازده، کج خم
پتت گر (پتت: توبه)
زن تازه زایمان کرده، زاهو
اضافه، غیرلازم، فراوان
مهتر قوم، سرور قوم
زاغه، خانۀ کوچک و محقر فقرا که معمولاً در حاشیۀ شهر قرار دارد، محل نگهداری حیوانات اهلی، آغل