جدول جو
جدول جو

معنی ریچار - جستجوی لغت در جدول جو

ریچار
لیچار، مربا، ترشی، برای مثال یکی مرغ بریان و نان از برش / نمکدان و ریچار گرد اندرش (فردوسی - ۲/۲۹)
ریچار بافتن: کنایه از سخنان مهمل و نامربوط گفتن، ریچال گفتن
تصویری از ریچار
تصویر ریچار
فرهنگ فارسی عمید
ریچار
ریچال، (فرهنگ جهانگیری)، طعامی است که از جغرات پزند به هر رنگ که خواهند، (شرفنامۀ منیری)، مربا، (ناظم الاطباء) (ازبرهان)، مربا، بوارد، (یادداشت مؤلف) :
یکی غرم بریان و نان از برش
نمکدان و ریچار گرد اندرش،
فردوسی،
بواسطۀ جریان بر آتش دوشابی شیرین بدست آوردند ... و از سرکۀ ترش ریچارها پرداختند، (راحهالصدور راوندی)،
ز ریچارها آنچه باشد عزیز
ترنج و به و نار و نارنج نیز،
نظامی،
مصوص سرایی و ریچار نغز
ز بادام و پسته برآورده مغز،
نظامی،
و سردخانه ها از شیرینی های گوناگون و ... و ریچارهای لطیف، (ترجمه محاسن اصفهان ص 64)،
به یمینت چه بود کشکنه و بورانی
به یسارت چه بود نان و پنیر و ریچار،
بسحاق اطعمه،
، مربایی که از دوشاب پزند، (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)، ترشی که افکنند چون هفته بیجار، زالک، خیار ترش، ترشی انبه و چتلانقوس، و معرب آن ریصار است و تازیان جمع آن را رواصیر آرند، (یادداشت مؤلف)، آچار، (از غیاث اللغات) (از انجمن آرا)، هر چیز که از شیر گوسپند پزند برهر نحو که باشد، (از برهان) (ناظم الاطباء)، پنیری باشد نرم مانند کشت که شیرتازه در آن ریزند و سیاهدانه و دیگر ادویۀگرم در آن کنند و نان خورش سازند و در فارس متعارف است، (از آنندراج) (از انجمن آرا) :
شود بغداد طبع من خراب از بوی داروها
چو پیر کازرونی شیر در ریچار می ریزد،
بسحاق اطعمه (از آنندراج)،
، هر سخن درهم و برهمی که کلمات آن به هم مربوط نباشد، (ناظم الاطباء)، در شیرازهرکس سخنان درهم و برهم می گوید که با یکدیگر همجنس نباشد، گویند ریچار می گوید و آن را ریچاله نیز می گویند، (آنندراج) (از انجمن آرا)، هرسخن درهم و برهم، کلام نامربوط، لیچار، ریچال، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به ریچال شود
لغت نامه دهخدا
ریچار
سخنان بیهوده و در هم و نامربوط
تصویری از ریچار
تصویر ریچار
فرهنگ لغت هوشیار
ریچار
مربا، هر خوراکی که از چند چیز سازند
تصویری از ریچار
تصویر ریچار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریچار بافتن
تصویر ریچار بافتن
کنایه از سخنان مهمل و نامربوط گفتن، ریچال گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
سخنان بیهوده، درهم و نامربوط، مربا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریصار
تصویر ریصار
مربا یا ترشی ای که از چند چیز درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ سُ)
از داستان سرایان معروف انگلستان است که در حقیقت نقاش قلب انسانی بود و آثار وی بسیار تأثرانگیز است (1689- 1761 میلادی). معروفترین آثار این نویسنده داستانهای کلاریس هارلو و سرچارلز گرندیزن است. ژان ژاک روسو درباره کتاب نخستین گفته است که تاکنون در هیچ زمانی کتابی مانند کلاریس یا شبیه آن نوشته نشده است
ساموئل. نویسندۀ انگلیسی (1689- 1761 میلادی) وی موجد رمان جدید انگلیسی و نویسندۀ کلاریس هارلو، پاملا و گراندیسون است. آثار او در دیدرو و روسو مؤثر افتاده است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ریچاله، به معنی ریچار است، (ناظم الاطباء) (از برهان) (از غیاث اللغات)، مربا، (فرهنگ جهانگیری)، مربای دوشابی، (از برهان: کامه) :
زده گونه ریچال و ده گونه وا
گلوبندگی هریکی را سزا،
ابوشکور بلخی،
چنان آوریدیم چیزی حقیر
ز روغن ز ریچال و کشک و پنیر،
شمسی (یوسف و زلیخا)،
ز روغن ز ریچال و پشم و پنیر
یکی کاروان ساخت آن مرد پیر،
شمسی (یوسف و زلیخا)،
بتکوب، ریچالی است که از مغز گوز و سیر و ماست کنند و ترش باشد، (لغت فرس اسدی)، طعام، (شرفنامۀ منیری)، رجوع به ریچار و ریچاله شود
لغت نامه دهخدا
(سُنْ)
سر اون ویلانز ریچاردسون. فیزیکدان انگلیسی. متولد 1879 میلادی وی در سال 1928 میلادی برای کشفیاتی که در قوانین تولید ترموالکتریک دارد، به اخذ جایزۀ نوبل نایل آمد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
سر ریچارد. از نویسندگان و مورخان مذهبی انگلیسی متولد 1568 میلادی و متوفی در لندن بسال 1654 میلادی مدتی در زندان بود و کتب خود را بیشتر در زندان نوشت و شاهکار او ’تاریخ پادشاهان انگلستان’ است که از عهد رومن ها تا مرگ ژاک اول را نوشته است
لغت نامه دهخدا
اول، ملقب به شیردل، متولد 1157 م، پادشاه انگلستان (1189- 1199 میلادی)، پسر هنری دوم و آلینورداکیتن، وی در سومین جنگ صلیبی شرکتی مؤثر داشت، و به هنگام مراجعت، اسیر دوک دتریش لئوپولد گردید، و چون آزاد شد، با فیلیپ اگوست جنگید (1194 میلادی) ودر برابر کاخ شالوس کشته شد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ریچار که مطلق مربا باشد عموماً و مربائی را که از دوشاب سازند خصوصاً و آنچه از شیر و دوغ و ماست بپزند به هر نحو که باشد، (برهان)، لیچال:
یکی غرم بریان و نان از برش
نمکدان لیچار گرد اندرش،
فردوسی،
ترش دیدم جهانی رامن از ترس
از آن دوشاب چون لیچار گشتم،
مولوی
لغت نامه دهخدا
معرب ریچار فارسی به معنی آچار، ج، رواصیر، (یادداشت مؤلف)، آچار، (دهار)، معرب آچار، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به آچار و ریچار شود
لغت نامه دهخدا
خان، پسر عم مرحوم میرزا جهانگیرخان. یکی از آزادی طلبان. او در سن بیست وپنج سالگی در روز بمباران مجلس شورای ملی بقصد گرفتن توپ از قزاق از مجلس شورای ملی بیرون آمد و کشته شد، تاریک شدن، چنانکه شب. ازداف، نیک روشن شدن، چنانکه فجر، در سپیدی صبح درآمدن و در آن وقت بجائی شدن، ضعیف شدن بینائی. تاریک و ضعیف شدن هر دو چشم از گرسنگی یا از غایت پیری، مقنعه فروهشتن زن، برداشتن پرده: اسدف الستر، باز کردن در: اسدف الباب، روشن کردن چراغ و فراگرفتن آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سوم، متولد 1452 میلادی پادشاه انگلستان (1483- 1485 میلادی)، در دنبالۀ قتل فرزندان ادوارد چهارم که قیم آنان بود، وی سلطنتی توأم با قتل و وحشت ایجاد کرد و در بوسورت توسط هنری تودور کشته شد، (فرهنگ فارسی معین)
دوم، پسر پرنس نوار (شاهزادۀ سیاه) (1367- 1400 میلادی) و پادشاه انگلستان (1377- 1399 میلادی)، وی مدتی طولانی با پارلمنت انگلستان منازعه داشت، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
گفتار بیهوده و گاهی مضحک و گاهی هرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریصار
تصویر ریصار
پارسی تازی گشته ریچار (مربا) ریچار جمع رواصیر
فرهنگ لغت هوشیار
مطلق مربا، مربایی که از دوشاب پزند:) او را که عفت تو شایع است... و لذت ریچار تو معلوم... (روضه العقول)، مربا یا خوراکی که از چند چیز که از سازند، هر چیز که از شیر گوسفند پزند، هر سخن در هم و بر هم کلام نامربوط لیچار ریچال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
سخنان بیهوده وبی معنی، مربا. ریچار، ریچال، لیچال نیز گفته می شود
لیچار بار کسی کردن: کنایه از سخن درشت یا متلک نیش دار به کسی گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
مزخرف
فرهنگ واژه فارسی سره
مزخرف، مهمل، ناپسند، ناروا، یاوه، مربا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرچین کوتاه که برای هدایت پرنده به سمت تله در زمین کاشته
فرهنگ گویش مازندرانی
یاوه، لغز
فرهنگ گویش مازندرانی