جدول جو
جدول جو

معنی ریوندست - جستجوی لغت در جدول جو

ریوندست
(ری وَ دَ)
درازدست. (یادداشت مؤلف) (از حاشیۀ برهان چ معین: ریوند). رجوع به درازدست و الجماهر بیرونی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریوند
تصویر ریوند
گیاهی از خانوادۀ ریواس با ساقۀ خزنده که مصرف دارویی داشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رودست
تصویر رودست
بالادست، بالاتر و بهتر از کسی یا چیزی
رودست خوردن: کنایه از فریب خوردن
فرهنگ فارسی عمید
(خُنْ دَ)
نوعی از میز و سفره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ری وَ)
نام یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان نیشابور. دارای 108 آبادی و 15394 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(ری وَ)
منسوب است به ریوند که یکی از ربعهای نیشابور است. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل پشت دست. بردست.
- متاع روی دست، متاع حقیر و خواری که در مکانی بیرون از دکان می گذارند و متاعی که در کف دست نهاده در کوچه و بازار می فروشند. (ناظم الاطباء).
، مکر در کشتی گیری. (ناظم الاطباء). رودست، مکر و فریب. نیرنگ. (ناظم اطباء).
- روی دست خوردن، فریب حریف و مدعی را خوردن. (ناظم الاطباء).
- روی دست زدن، حریف و مدعی را گول زدن. (ناظم الاطباء).
، طپانچه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عاقرقرحا. عودالقرح المغربی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
عاقرقرحا. تاغندست. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ وَ بَ)
پیوندبسته، جامۀ پیوندبست، درپی کرده. وصله کرده. رقعه دوخته. پینه زده. مرقع، لدیم، جامۀ پیوندبست. ثوب مرقع، ثوب مرقوع، جامۀ پیوندبست. ثوب مکدم، ثوب متردم، ثوب مردم، جامۀ پیوندبست. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ری وَ)
راوند و آن اقسامی دارد: ریوند چینی و ریوند فارسی و ریوند سوریانی وریوند زنگی. (ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف). دارویی است معروف که اسهال آورد. (برهان) (غیاث اللغات). گیاهی از تیره ترشکها (هفت بندها) که در حدود 20 گونه از آن شناخته شده و همه متعلق به نواحی معتدله، خصوصاً آسیای مرکزی و غربی هستند. گیاهی است پایا و دارای ساقۀ خزندۀ زیرزمینی و گلهای نر و ماده که در انتهای ساقه مجتمع شوند از ساقۀ خزندۀ آن که به نام ریشه ریوند موسوم است و همچنین برگهای آن استفادۀ طبی کنند. گونۀ خوراکی این گیاه به نام ’ریواس’موسوم است. راوند. (فرهنگ فارسی معین) :
حرارتهای جهلی را حکیمان
ز علم و پند گفتستند ریوند.
ناصرخسرو.
دارد دل اعدای تو سوزی که ندارد
آن سوز به کافور و به ریوند شکسته.
سوزنی.
قرصۀ شمس شود قرصۀ ریوند ز لطف
بهر تفته جگران کآفت گرما بینند.
خاقانی.
رجوع به راوند شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیو دست
تصویر دیو دست
تیز دست، دست دیو ید شیطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رودست
تصویر رودست
بالا دست
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره ترشکها (هفت بند ها) که در حدود 20 گونه از آن شناخته شده و همه متعلق بنواحی معتدله خصوصا آسیای مرکزی و غربی هستند. گیاهی است پایا و دارای ساقه ای خزنده زیر زمینی و گلهای نر و ماده که در انتهای ساقه مجتمع شوند. از ساقه خزنده آن که به نام ریشه ریوند مرسوم است و همچنین برگهای آن استفاده طبی کنند گونه خوراکی این گیاه بنام ریواس مرسوم است راوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی دست
تصویر روی دست
مکر و فریب و نیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رودست
تصویر رودست
((دَ))
بالادست، بالاتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریوند
تصویر ریوند
((وَ))
گیاهی است با ساقه سفید و برگ های بزرگ و پهن، مزه ترش دارد و دارای مقدار زیادی ویتامین C می باشد، ریواس
فرهنگ فارسی معین