عصبانیت. غضبناکی. خشمگینی. خشمینی: فرستاده چو دیدآن خشمناکی برجعت پای خود را کرد خاکی. نظامی. روزی بطریق خشمناکی شه دید در آن جوان خاکی. نظامی. شد از خشمناکی چو غرنده شیر که آرد گوزن گران را بزیر. نظامی. یکی بیخود از خشمناکی چو مست یکی بر زمین میزدی هر دو دست. سعدی (بوستان)
عصبانیت. غضبناکی. خشمگینی. خشمینی: فرستاده چو دیدآن خشمناکی برجعت پای خود را کرد خاکی. نظامی. روزی بطریق خشمناکی شه دید در آن جوان خاکی. نظامی. شد از خشمناکی چو غرنده شیر که آرد گوزن گران را بزیر. نظامی. یکی بیخود از خشمناکی چو مست یکی بر زمین میزدی هر دو دست. سعدی (بوستان)
شرمندگی. شرمساری. خجلی. (یادداشت مؤلف). شرمگینی. (فرهنگ فارسی معین) : نهاد از شرمناکی دست بر رخ سپاسش برد و بازش داد پاسخ. نظامی. ، حیا و شرم. کمرویی. (یادداشت مؤلف) : بدین شرمناکی بدین خوب رسمی بدین تازه رویی بدین خوش زبانی. فرخی. نارفته میانشان ز پاکی الا نظری به شرمناکی. نظامی. بر آن کس چون ببخشد نشو خاکی که دارد چون بنفشه شرمناکی. نظامی. لیلی به هزار شرمناکی آمد بر آن غریب خاکی. نظامی
شرمندگی. شرمساری. خجلی. (یادداشت مؤلف). شرمگینی. (فرهنگ فارسی معین) : نهاد از شرمناکی دست بر رخ سپاسش برد و بازش داد پاسخ. نظامی. ، حیا و شرم. کمرویی. (یادداشت مؤلف) : بدین شرمناکی بدین خوب رسمی بدین تازه رویی بدین خوش زبانی. فرخی. نارفته میانشان ز پاکی الا نظری به شرمناکی. نظامی. بر آن کس چون ببخشد نشو خاکی که دارد چون بنفشه شرمناکی. نظامی. لیلی به هزار شرمناکی آمد بر آن غریب خاکی. نظامی
ریمی و دارای ریم، مانند جراحتی که در آن ریم فراهم شده باشد، (ناظم الاطباء)، باریم، پرریم، ریمگین، طفس، خم ناک، (یادداشت مؤلف)، چرکناک، (آنندراج)، کثیف، ناپاک، چرکین، ملوث، پلید، آلوده، (ناظم الاطباء) : موی سر جغبوت و جامه ریمناک از برون سو باد سرد و بیمناک، رودکی، خدای عزوجل برتنهای ایشان جامه نگاه داشت فرسوده و دریده نشد و ریمناک نشد، (ترجمه طبری بلعمی)، منتفخ و آماسیده، زبون و پوسیده، فاسد، (ناظم الاطباء)
ریمی و دارای ریم، مانند جراحتی که در آن ریم فراهم شده باشد، (ناظم الاطباء)، باریم، پرریم، ریمگین، طَفِس، خم ناک، (یادداشت مؤلف)، چرکناک، (آنندراج)، کثیف، ناپاک، چرکین، ملوث، پلید، آلوده، (ناظم الاطباء) : موی سر جغبوت و جامه ریمناک از برون سو باد سرد و بیمناک، رودکی، خدای عزوجل برتنهای ایشان جامه نگاه داشت فرسوده و دریده نشد و ریمناک نشد، (ترجمه طبری بلعمی)، منتفخ و آماسیده، زبون و پوسیده، فاسد، (ناظم الاطباء)