دستۀ ریحان، از سبزی های خوردنی خوش بو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، سپرغم، شاه اسپرغم، نازبو، ضیمران، ضومران، ونجنک، اسفرغم، اسفرم، اسپرم، سپرهم، سپرم، شاه اسپرم، شاه سپرغم، شاه سپرم، شاه پرم، شاسپرم
دستۀ رِیحان، از سبزی های خوردنی خوش بو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، سِپَرغَم، شاه اِسپَرغَم، نازبو، ضَیمُران، ضَومُران، وَنجنَک، اِسفَرغَم، اِسفَرَم، اِسپَرَم، سِپَرهَم، سِپَرَم، شاه اِسپَرَم، شاهِ سپَرَغم، شاهِ سپَرَم، شاه پَرَم، شاسپَرَم
ریحانه. دختر حسین خوارزمی است، که ابوریحان بیرونی کتاب ’التفهیم لاوایل صناعه التنجیم’ را به نام وی تألیف کرده است. (از حواشی چهارمقالۀ عروضی چ قزوینی ص 54)
ریحانه. دختر حسین خوارزمی است، که ابوریحان بیرونی کتاب ’التفهیم لاوایل صناعه التنجیم’ را به نام وی تألیف کرده است. (از حواشی چهارمقالۀ عروضی چ قزوینی ص 54)
اول هر چیزی و بهتر آن، و منه ریعان الشباب و ریعان السراب، نمایش آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). - ریعان الشباب، ریق الشباب. اول جوانی. (مهذب الاسماء). - ریعان سراب، اضطراب آن. جنبش آن. لرزش و درخشش آن. (یادداشت مؤلف). - ریعان شباب یا جوانی، اول جوانی. روق. شرخ. عنفوان. (یادداشت مؤلف) : این پسر هنوز از باغ زندگانی بر نخورده و از ریعان جوانی تمتع نیافته. (گلستان). اول ریعان شباب که هنگام استحکام قواعد فضایل و آداب بود. (تاریخ جهانگشای جوینی)
اول هر چیزی و بهتر آن، و منه ریعان الشباب و ریعان السراب، نمایش آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). - ریعان الشباب، ریق الشباب. اول جوانی. (مهذب الاسماء). - ریعان سراب، اضطراب آن. جنبش آن. لرزش و درخشش آن. (یادداشت مؤلف). - ریعان شباب یا جوانی، اول جوانی. روق. شَرخ. عنفوان. (یادداشت مؤلف) : این پسر هنوز از باغ زندگانی بر نخورده و از ریعان جوانی تمتع نیافته. (گلستان). اول ریعان شباب که هنگام استحکام قواعد فضایل و آداب بود. (تاریخ جهانگشای جوینی)
ریحانه. نام مادر حضرت رضا علیه السلام، امام هشتم شیعیان. که کنیزکی بود. (از مجمل التواریخ و القصص). نام مادر حضرت را نجمه نوشته اند که بعد به ’تکتم’ و ’طاهره’ مسمی شده و ظاهراً این قول استوار نمی نماید. رجوع به منتهی الاّمال ص 172 و رضا شود
ریحانه. نام مادر حضرت رضا علیه السلام، امام هشتم شیعیان. که کنیزکی بود. (از مجمل التواریخ و القصص). نام مادر حضرت را نجمه نوشته اند که بعد به ’تکتم’ و ’طاهره’ مسمی شده و ظاهراً این قول استوار نمی نماید. رجوع به منتهی الاَّمال ص 172 و رضا شود
گیاهی خوشبوی که در زمین نرم روید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حنوه و آن گیاهی سهلی یا آزریون بری است. (ازاقرب الموارد) ، دستۀ ریحان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دستۀ شاهسپرم. (فرهنگ فارسی معین) ، پسر:ریحانه رسول اﷲ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام. (یادداشت مؤلف) ، زن، و از آن است فرمایش حضرت علی: ’المراءه ریحانه و لیست بقهرمانه’، ای انها طیب نفس للرجل لا قیمه علیه. (از اقرب الموارد)
گیاهی خوشبوی که در زمین نرم روید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حنوه و آن گیاهی سهلی یا آزریون بری است. (ازاقرب الموارد) ، دستۀ ریحان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دستۀ شاهسپرم. (فرهنگ فارسی معین) ، پسر:ریحانه رسول اﷲ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام. (یادداشت مؤلف) ، زن، و از آن است فرمایش حضرت علی: ’المراءه ریحانه و لیست بقهرمانه’، ای انها طیب نفس للرجل لا قیمه علیه. (از اقرب الموارد)
دهی از بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 700 تن سکنه. آب آن از رود خانه جراحی و محصول عمده آنجا غلات و لبنیات است و ساکنان آنجا از طایفۀ حیدری هستند. راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 700 تن سکنه. آب آن از رود خانه جراحی و محصول عمده آنجا غلات و لبنیات است و ساکنان آنجا از طایفۀ حیدری هستند. راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
مرکّب از: بیع عربی + انۀ فارسی، پول کمی که در هنگام خرید متاعی دهند تا پس از تحویل گرفتن متاع مابقی پول را بدهند. سبغانه. (ناظم الاطباء)، پیش مزد را گویند که به عربی سلم خوانند. (آنندراج)، قسمتی از بهای شی ٔ است که قبلاً از برای استحکام معامله ادا میشود. (قاموس کتاب مقدس)، نقد قلیلی که مشتری دهد به فروشنده تا او بدیگری نفروشد. مبلغی از بهای چیزی به فروشنده دادن تا کالا و متاع و سلعه را به کس دیگر نفروشد، تا دهنده بیعانه بقیه را بدهد و کالای خریداری خود را ببرد. پیش بها. ربون. اربون. اربان. کالی. (یادداشت مؤلف) : تمسیک، بیعانه دادن. تعریب، بیعانه دادن. تکلﱡو، بیعانه گرفتن. تکلیی ٔ، بیعانه گرفتن. (منتهی الارب) ، قسمتی از قرض است که قبل از وقت محض اطمینان بر ادای مابقی داده میشود. (قاموس کتاب مقدس) ، قدری از مواجب نوکر و اجیر است که در وقت استخدام نمودن محض اطمینان مستخدم داده میشود. (قاموس کتاب مقدس)
مُرَکَّب اَز: بیع عربی + َانۀ فارسی، پول کمی که در هنگام خرید متاعی دهند تا پس از تحویل گرفتن متاع مابقی پول را بدهند. سبغانه. (ناظم الاطباء)، پیش مزد را گویند که به عربی سلم خوانند. (آنندراج)، قسمتی از بهای شی ٔ است که قبلاً از برای استحکام معامله ادا میشود. (قاموس کتاب مقدس)، نقد قلیلی که مشتری دهد به فروشنده تا او بدیگری نفروشد. مبلغی از بهای چیزی به فروشنده دادن تا کالا و متاع و سلعه را به کس دیگر نفروشد، تا دهنده بیعانه بقیه را بدهد و کالای خریداری خود را ببرد. پیش بها. ربون. اربون. اربان. کالی. (یادداشت مؤلف) : تمسیک، بیعانه دادن. تعریب، بیعانه دادن. تَکَلﱡو، بیعانه گرفتن. تکلیی ٔ، بیعانه گرفتن. (منتهی الارب) ، قسمتی از قرض است که قبل از وقت محض اطمینان بر ادای مابقی داده میشود. (قاموس کتاب مقدس) ، قدری از مواجب نوکر و اجیر است که در وقت استخدام نمودن محض اطمینان مستخدم داده میشود. (قاموس کتاب مقدس)