جدول جو
جدول جو

معنی ریاحی - جستجوی لغت در جدول جو

ریاحی
منسوب است به ریاح بن یربوع که از تمیم می باشد، (ازالانساب سمعانی)، منسوب است به ریاح بن عوف ... ریان که بطنی از جرم است، (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
ریاحی
(رَ)
نوعی از کافور. (ناظم الاطباء). نوعی کافور قوی الرائحه. ابن بیطار گوید: گل و برگ این درخت بوی کافور دهد. کازمیرسکی مصحح دیوان منوچهری گوید: کافور رباحی غلط است و صحیح ریاحی است چون کافور از رباح یعنی حیوان مانند گربه نیست بلکه کافور خوب از قیصور است که بر طبق افسانۀ شاه آنجا ریاح نام آن را یافت. (یادداشت مؤلف) :
گویی به مثل بیضۀ کافور ریاحی
بر بیرم حمرا بپراکنده ست عطار.
منوچهری.
وندر دل آن بیضۀ کافور ریاحی
ده نافه و ده شاخکک مشک نهان است.
منوچهری.
رجوع به ریاح و رباحی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریاحین
تصویر ریاحین
ریحان ها، جمع واژۀ ریحان، از سبزی های خوردنی خوش بو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، اسپرغم، سپرغم، شاه اسپرغم، نازبو، ضیمران، ضومران، ونجنک، اسفرغم، اسفرم، اسپرم، سپرهم، سپرم، شاه اسپرم، شاه سپرغم، شاه سپرم، شاه پرم، شاسپرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
علمی که دربارۀ مقادیر و اعداد بحث می کند و شامل حساب، جبر، مقابله و هندسه است، (صفت نسبی، منسوب به ریاضه) مربوط به ریاضیات، (صفت نسبی، منسوب به ریاضه، اسم) از رشته های دبیرستانی
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
کافوری که بشهر رباح منسوب است. (از اقرب الموارد). نوعی از کافور. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اینکه میگویند رباح نام محلی یا پادشاهی است بگمان من بی اصل است، تنها جایی که بنام رباح هست قلعه ای است به اندلس از اعمال طلیطله و آنجا مشهور به داشتن کافور نیست وکافور رباحی یا عطر زباد است و یا کافوری که بوی زباد دهد یا برای جودت آن کافور را رباحی گویند، یعنی کافوری خوشبوی تر. (از یادداشت مرحوم دهخدا). جنسی است از کافور. (از تاج العروس). و رجوع به رباح شود
منسوب است به قلعۀ رباح که در بلاد اندلس واقع شده. (از اللباب فی تهذیب الانساب) (معجم البلدان) (انساب سمعانی). شاید نام بنیانگذار آن رباح باشد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ ریحان. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (دهار). جمع واژۀ ریحان. به کسر ’راء’ درست نیست. (از غیاث اللغات). جمع واژۀ ریحان، نه به کسر چنانکه مشهورشده. گلهای خوشبو و اطلاق آن بر مطلق گلها مجاز است. (از آنندراج). اسپرغمها. اسپرمها. (یادداشت مؤلف). همه گلها را گویند. (شرفنامۀ منیری) :
بهار و نصرت و مجدی و اخلاقت ریاحینها
بهشت حکمت و جودی و انگشتانت کوثرها.
منوچهری.
چشم سوی این باغچه کشید که بهشت را مانست از بسیاری یاسمین شکفته و... ریاحین. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 245). جهان همه نرگس و بنفشه و ریاحین گونه گونه و خضرا بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 457).
گر خام نبسته است صبا رنگ ریاحین
از گرد چرا رنگ دهد آب روان را.
انوری.
هرکه از دنیا به کفاف قانع شود... چون مگس است که در مرغزارهای خوش بر ریاحین... راضی نگردد. (کلیله و دمنه). به مرغزاری رسید آراسته به انواع نباتات و اصناف ریاحین. (کلیله و دمنه).
خیل ریاحین بسی است ما به که رو آوریم
زین همه شاهی کراست چیست برتوصواب.
خاقانی.
هم آشیان عنقا در دامن ریاحین
هم خوابگاه خورشید از سایۀ صنوبر.
خاقانی.
چو شاپور آمد آنجا سبزه نو بود
ریاحین را شقایق پیشرو بود.
نظامی.
ریاحین بر زمینش گستریده
درختانش به کیوان سرکشیده.
نظامی.
زنگ هوا را به کواکب سترد
جان صبا را به ریاحین سپرد.
نظامی.
برهم نزند باد خزان دشت ریاحین
گر باد به بستان برد از زلف تو مویی.
سعدی.
یکی است آمدن و رفتن سبکروحان
عزیز دار ریاحین بوستانی را.
صائب (از آنندراج).
- ریاحین بخش، بخشندۀ ریاحین:
ریاحین بخش باغ صبحگاهی
کلید مخزن گنج الهی.
نظامی.
، مجازاً موی سر وزلف را گویند:
درلشکر زمانه بسی گشتم
پرگرد از آن شده ست ریاحینم.
ناصرخسرو.
رجوع به ریحان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریاحین
تصویر ریاحین
جمع ریحان، ونجنک ها شاد اسپرم ها جمع ریحان اسپرغمها
فرهنگ لغت هوشیار
کاپور (کافور) کاپور اسپرم منسوب به رباح. یا کافور رباحی ماده ای که از رباح (قطه الزباد) گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
علمی است که غرض آن درک مقادیر است و بر حساب و جبر و مقابله و مساحت و غیره اطلاق میشود، ریاضی و علم الریاضیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاحین
تصویر ریاحین
((رَ))
جمع ریحان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
منسوب به ریاضت، نزد قدما یکی از شعب حکمت نظری که اصول آن عبارت است از، هندسه، علم عدد، نجوم، علم تألیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
انگارش، رایشگری، رایش، رایگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
الرّياضيّات
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
Math
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
mathématiques
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
matematyka
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
수학
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
математика
دیکشنری فارسی به روسی
ریاضی، ریاضیات
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
ریاضی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
গণিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
คณิตศาสตร์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
hisabati
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
matematik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
数学
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
数学
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
מַתְּמָטִיקָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
matematika
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
गणित
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
wiskunde
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
Mathematik
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
matemáticas
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
matematica
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
математика
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ریاضی
تصویر ریاضی
matemática
دیکشنری فارسی به پرتغالی