- رہنا
- ساکن شدن، ماندن، سکونت داشتن، آخرین بودن، نوکری
معنی رہنا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما


زیبا و خوشگل، کنایه از خوش قد وقامت، بلند مثلاً سرو رعنا، زن گول و نادان، زن خودبین و خودآرا
دیدنی در خوردیدن زیبایی خوبی نگرنده، نیوشنده، هیز چشم مردی که چشمش هماره دنبال زنان باشد آوای خوشی
ای خدا ما، کردی تو آنچه شرط خداوندی تو بود مادر خور تو هیچ نکردیم ربناخ. (سعدی) یا دست به ربنا در آوردن و. دست بدعا برآوردن: غم تو دست برآورد و خون چشمم ریخت مکن که دست برآرم به ربنا ای دوست. (سعدی)
زن خود بین و خود آرا و گول و سست، زن گول، زن خود آرا، زیبا خوشنما نازی سمک مونث ارعن. زن احمق و خودآرا زن گول و سست، خودپسند متکبر، خوب صورت زیبا خوشگل، مونث ارعن. زن احمق و خودآرا زن گول و سست، خوب صورت زیبا خوشگل
زنده ماندن، زنده بمان
عقب افتادن، پشت سر بماند
پافشاری کردن، پیگیر باش
متوقّف کردن، برای توقّف، ایستادن، توقّف کردن
گریه کردن
راهنما، رهبر
نشت کردن، برای نشت، نفوذ کردن، چکّه کردن
جاری بودن، جاری شدن
خانه داشتن، در خانه بمان