جدول جو
جدول جو

معنی رکونه - جستجوی لغت در جدول جو

رکونه(تَ لَحْ حُ)
مصدر به معنی رکانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رکانه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رکون
تصویر رکون
متمایل شدن به سوی کسی یا چیزی، آرام گرفتن، آرام یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکوه
تصویر رکوه
مشک کوچک، ظرف چرمی کوچک برای آب خوردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
رکانت. استواررأی و آهسته و آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن. رکونه. (منتهی الارب). استواررای و آهسته و آرمیده و صاحب وقار. (آنندراج) با آرام شدن. (المصادر زوزنی) (دهار). استواررأی گشتن. استوارو آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن. (ناظم الاطباء). استوار و صاحب وقار شدن. (از اقرب الموارد). رکونه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رکونه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
نام دیهی در نزدیکی نیشابور که ابوالفرج رونی شاعر معروف به دانجا منسوب است. رجوع به دیوان ابوالفرج رونی چ چاپکین ص 171 و مادۀ ابوالفرج بن مسعود و فرهنگ فارسی معین بخش اعلام شود
لغت نامه دهخدا
(رَ کْ وَ)
رکوه. مشک خرد. نیم مشک. (یادداشت مؤلف). دلو خرد. (مهذب الاسماء). ابریق چرمی که به هندی چهارگل گویند. (غیاث اللغات) : یکی رکوه بود او را (حضرت محمد (ص)) از ادیم بفرمود تا آن را پرآب کردند و پیش خود بنهاد. (ترجمه تاریخ طبری). یکروز دعوتی بود و من رکوۀ خوردنی بستدم. (اسرارالتوحید ص 302). تسبیح برگرفت و عصا و رکوه بدست کرد. (سندبادنامه ص 191).
صوفیان رکوه بر آب زندگانی چون خضر
همچو موسی درعصاشان جان ثعبان آمده.
خاقانی.
دست و عصاش موسوی رکوه پر آب زندگی
گرم روان عشق را کرده به چشمه رهبری.
خاقانی.
چون اجلش نزدیک آمد بگریست و گفت: کاشکی همه سفر چنان بودی که به عصایی و رکوه ای راست شدی. (تذکره الاولیاء عطار)، کوزۀ چرمین. (یادداشت مؤلف)، خاشاکدان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَکْ / رُکْ / رِکْ وَ)
کشتی خرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زورق کوچک. (از اقرب الموارد) ، رقعه که زیر سنگهای انگورفشار گسترند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رقعه ای است زیر عواصر و آن سنگی است که انگور را بدان بفشرند. (از اقرب الموارد) ، شرم زن. ج، رکی ّ و رکایا و رکوات. (ناظم الاطباء) (آنندراج). شرم زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَکْ وَ)
حوض بزرگ، جرموز کوچک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کوزۀ آب خوردنی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مشک آب. ج، رکاء و رکوات. در مثل است: صارت القوس رکوه، یضرب فی الادبار و انقلاب الامور. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مشک آب. ج، رکاء و رکوات. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِکْ وِ / وَ)
به معنی رکو است که لتۀ کهنه و کرباس از هم رفته باشد. (برهان). پاره و آن را رکوی نیز گویند. (شرفنامۀ منیری) : حد بینی پاره ای رکوه آتش زنید و در زیر بینی او را دارید اگر عطسه کند دروغ می گوید. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 159). سیاحی رسید از خوارزم و ملطفۀ خرد آورد در میان رکوه دوخته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 429). رجوع به رکو شود، چادر یک لخت. (برهان). رجوع به رکو شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
به معنی کونسته است که کفل و سرین آدمی باشد. (برهان). کونسته. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). سرین و قیل طرف سرین. (فرهنگ رشیدی). سرین و جفته و کفل آدمی و اسب. (ناظم الاطباء). هر یکی از دو طرف نشستنگاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس شیرین را گفت او را برهنه کن تا همه اندام وی بنگرم. او را برهنه کرد همه اندام او درست بود مگر که کونۀ چپ او کهتر از آن راست بود. (ترجمه تاریخ بلعمی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). انگشتان دست باریک نه دراز و نه کوتاه و شکم با بر راست و دو کونه از پس پشت بلندتر و میانه باریک. (ترجمه تاریخ بلعمی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چون معاویه به محراب اندرشد به نماز، مبارک شمشیری بزد و راست برفت بر نشست او و هر دو کونه تا استخوان فرودآورد. (مجمل التواریخ و القصص).
شود دو کونه چو گلزار و بزم چون گلشن.
امیرمعزی (از فرهنگ رشیدی).
از نشان دو کونۀ من غر.
سنائی (از فرهنگ رشیدی).
، پیازپاره ای نباتات چون پیاز نرگس و سنبل و جز آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، قسمت خوراکی بعضی گیاهها. غدۀ بعض گیاهان چون سیب زمینی و شلغم و زردک و امثال آن. جزء مأکول بعض گیاهان ملصق به ریشه چون سیب زمینی و غیره. بیخ پاره ای نباتات چون کلم وشلغم و ترب و سیب زمینی و آن را خایه نیز گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ته چیزهایی، نظیر: پیاز وتربچه و نظایر آن، های آخر کلمه، های نسبت و تشبیه است. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده) ، بیخ. ریشه. بن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کونه بستن، ریشه کردن: پیاز آدم، هر جایی کونه نمی بندد. (امثال و حکم دهخدا).
- کونه کردن پیاز، پاگیرشدن. استوار شدن در جایی. سابقه پیدا کردن و نفوذ یافتن و میخ خود را کوبیدن: بگذار فلان کس یک قدری پیازش در اینجا کونه کند، آن وقت خودش را نشان می دهد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده).
، ته چیزی. (فرهنگ فارسی معین) ، قسمتی که از بن گروهۀ خمیر گیرند آنگاه که گروهه بزرگتر از اندازۀ مقصود باشد. پرازده. (فرزدق، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، ته میوه هایی، چون: خیار، سیب، گلابی و غیره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بقیۀ وام و جز آن. بقیۀ حساب. ذبابه. ذنانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کونه گذاشتن شود
لغت نامه دهخدا
(یَ نَ / نِ)
یگونه. یکسان بود. (لغت اسدی). مخفف یک گونه است که به معنی یکسان و برابر باشد. (آنندراج). یگانه است به معنی یک گونه:
نوز نامرده ای شگفتی کار
راست با مردگان یکونه شدیم.
کسائی.
، موافق. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). و یاقوت آرد: موضع دیگری است به اندلس از اعمال لبله. (معجم البلدان). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
درماندن به سخن. لکن. لکنه. لکنونه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَوْ وَ نَ)
تأنیث مکوّن. ج، مکونات. رجوع به مکون و مکونات شود
لغت نامه دهخدا
(رُ نَ)
شهری از عمل بلنسیۀ اندلس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
ستور برنشستنی. (از منتهی الارب) (آنندراج). آنچه برنشست را شاید. (دهار). ستور حاضر و آماده برای سواری. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ماده شتر صالح برای سوار شدن یا ماده شتر رام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، هر ستور که آماده برای کار است: اللازمه للعمل من الدواب. ج، رکائب. (از اقرب الموارد). و رجوع به رکوب شود
لغت نامه دهخدا
(طَرْ رَ نَ)
شهری است به اندلس. (منتهی الارب). یاقوت آرد: شهری است به اندلس متصل به اعمال طرطوشه و آن میان طرطوشه و برشلونه واقع است و میان طرکونه و هر یک از دوشهر مزبور 17 فرسخ مسافت است. (از معجم البلدان). وصاحب الحلل السندسیه آرد: طرکونه شهری دریائی است که ساکنان آن هم اکنون بیش از 25 هزار تن نیست، در صورتی که شهر مزبور در روزگار رومیان دارای یک میلیون تن بوده است. این شهر یکی از مراکز اسقفهاست و اسقف آن را مانند اسقف طلیطله بریماط اسپانیا مینامند. جایگاه اسقف ها در بلندترین نقطۀ خاوری شهر در محل قلعۀ قدیم واقع است و کنیسۀبزرگ نیز در همان محل است. این شهر به دو قسمت قدیم و جدید تقسیم میشود. ناحیۀ بلند آن را بخش قدیم تشکیل میدهد و در آن بقایا و آثار بسیار و سنگ نبشته هائی از روزگار رومیان است و قسمت جدید شهر دارای خیابانهای مستقیم است و همین بخش است که در کنار دریا واقع میباشد. و باره های طرکونه از سه سوی نمودار است و تنها بارۀ جانب باختری آن منهدم گردیده است. این شهر در روزگار ایبریها بنیان نهاده شده است و گویند نخستین کسانی که در آن سکونت گزیده اند یکی از قبایل ایبری موسوم به سیسیتان بوده اند که مسکوکاتی هم از آنان به یادگار مانده است و همین قبیله نیز باره های شهر را در سال 267 قبل از میلاد بنا کرده اند و هنگامی که میان کارتاژها و رومیان جنگ روی داد سرداران رومی از قبیل سیبیون و همراهانش به شهرهجوم آوردند و بر آن استیلا یافتند و در آن بندر و باره های بلندی بنیان نهادند و از آن پس شهر مزبور جزومهمترین مستعمرات رومیان در اسپانیا بشمار میرفت. واین واقعه یعنی تصرف شهر به دست رومیان پس از سال 218 قبل از میلاد روی داده است. آنگاه در سال 26 اگوست قیصر روم بدین شهر رفت و در آنجا سکونت گزید و در آن هیکلی (معبدی) عظیم و بناهای باشکوهی بنیان نهاد و والیان روم نیز از روش وی پیروی میکردند و دلبستگی و توجه خاصی بدین امر مبذول میداشتند و آثار عظیم ایشان در این عصر نیز همچنان گواه نموداری است. در سال 475 میلادی گت ها بر طرکونه استیلا یافتند و تازیان بسال 713 میلادی آن شهر را متصرف شدند وهنگامی که مسیحیان در سال 1818 میلادی طرکونه را از تازیان بازستدند مرکز اسقف ها را بار دیگر بنیان نهادند ولی شهر مزبور آن اهمیت تجارتی را که در گذشته داشت به دست نیاورد بلکه بازرگانی اسپانیا در جهت شمال به بارسلن و در جهت جنوب به بلنسیۀ عربی انتقال یافت.و نیز باید دانست که بندر طرکونه در دوران عرب بجز بندر کنونی بوده است بلکه بندر مزبور در پائین آبادیهای ساحلی بندر جدید قرار داشته است، آنگاه کتلان در اواخر قرن پانزدهم بندر دیگری بنیان نهادند و آنها سنگهای تماشا خانه رومی را در این بندر بکار بردند.
مشهورترین خیابانهای طرکونه عبارتند از: رملۀ سان جوان و رملۀ سان کارلوس و کنیسۀ بزرگ را بر روی پایه های هیکل (معبد) رومی و پایه های مسجد جامع زمان قدرت عرب بنیان نهاده اند و همینکه در سال 1818 عرب را از طرکونه راندند بیدرنگ مسجد را به کنیسه تبدیل کردند و طول این عبادتگاه یکصد و چهار متر است و دارای برجی است که ارتفاع آن 65 متر است و در آن از نامورترین نقاشان و مجسمه سازان تصاویر و مجسمه هائی وجود دارد و قبر ژاک اول آراگونی ملقب به فاتح و متوفی بسال 1276م. در آن کنیسه واقع است. و در شهر طرکونه موزۀ مخصوص نگهداری آثار باستانی است که در آن مجسمه ها و تابوتها و تکه های کاشی بسیار متعلق به عهد رومیان و جز آنان وجود دارد و نیز در موزۀ مزبور انواع سلاحهاو سکه های ایبری و فینیقی و رومی یافت میشود و از جمله یادگارهای مشهور طرکونه قنات معلق رومی است که درآن از رود غیه آب جاری ساخته اند. این قنات دارای دو طبقه است، طبقۀ پائین آن دارای یازده کمانه و طبقۀ بالای آن دارای 25 کمانه است. طول طبقۀ نخستین 73 متر و طول طبقۀ دوم 217 متر است و محل جریان آب از آغاز سرچشمۀ آن بطول 35 کیلومتر است. در روزگار فرمانروائی عرب طرکونه را شهر یهود میگفتند زیرا گروه بسیاری از یهودیان در آن سکونت داشتند چنانکه در غرناطه نیز اقوام یهود بسیار بودند. در دائره المعارف اسلام آمده است که: عرب بسال 724 میلادی طرکونه را ویران کردند و بر آن استیلا یافتندو شهر مزبور تا پایان فرمانروائی دولت اموی اندلس همچنان در تصرف عرب بود لیکن پس از سقوط خلافت اموی درقرطبه و ظهور دوران ملوک طوایف، لویس حاکم اکیطانیه بدان شهر لشکر کشید و آن را متصرف شد، آنگاه عرب بدان لشکر کشیدند و آن را بازگرفتند. و بار دیگر رامون بیرانجه بدان شهر تاخت وبر آن استیلا یافت و باز عرب آن را بازستد و سرانجام در سال 1120 میلادی شهر مزبور به دست مسیحیان سقوط کرد و برای همیشه به تصرف آنان درآمد. و نیز در دائره المعارف اسلام ذکر پنجرۀ مرمر بدینسان آمده است که بر آن نام عبدالرحمان سوم مکتوب است و پنجرۀ مزبور در رواق کنیسۀ بزرگ است. و در این رواق پنجرۀ کوچکی بر دیواری است که بر آن تاریخی به خط کوفی نوشته شده و هم نام خلیفه الناصر بر آن مکتوب است و تاریخ مزبور سال 347 هجری قمری است. ولی صاحب دائره المعارف مینویسد که تاریخ مزبور سال 349 است... و در پیرامون طرکونه جلگۀ پهناور آبادی است که دارای تاکستانها و درختان زیتون و گردو و بادام فراوان است. این دشت را خط آهنی که از شهر و دهکده های بسیار میگذرد قطع میکنداز قبیل شهرهای ’رویس’ و ’سلبه’ و ’مونت بلانش’ که شهر اخیر بر کنار رود ’فرنکولی’ واقع است و دارای باره ها و برجهای قدیمی است و مردم از شهر مزبور به دیدن آثار دیر معروف به دیر ’سان پوبله’ میروند و این دیر به مردی موسوم به پوبله منسوب است که عرب زمام امور ناحیۀ هاردیتا را به وی سپرده بود. و در این دیر مقبره ای متعلق به ملوک آراگون بوده است و دیر مزبور بعلت فتنه هائی که بین سالهای 1828 و 1835 روی داده منهدم گردیده است و قبور نیز ویران شده است لیکن آثار آنها همچنان نمودار است و خط آهنی که از طرکونه به لارده میرود نخست در امتداد رود جریان دارد سپس از آن دور میشود و شارات برادس را قطع میکند و همچنان از جانب شرقی شارات بالا میرود تا به جایگاهی میرسدکه ارتفاع آن بیش از هزار متر است. مقبرۀ ملوک بسمت پائین و نشیب میگراید و پس از گذشتن از شهرهائی مانند وینکسا و فلورستا و برجاس و ژیندا به لارده میرسد و میان طرکونه و لارده بیش از صد کیلومتر مسافت است. اما خط آهن طرکونه به طرطوشه، از سمت راست مشرف بر دشت طرکونه و از سمت شمال مشرف بر دریاست و از ناحیه ای میگذرد که در آنجا اشجار خرنوب و بادام و نخلستان های بسیاری است. و بر مسافت 19کیلومتری طرکونه شهری است موسوم به کامبریلس و بر مسافت 33کیلومتری آن شهر هسپیتاله واقع است که شهر مزبور در قدیم یکی از منازل مسافران بوده است و زمین های این ناحیه آهکی است و از این رو در آن بجز درختان کمیابی نمیروید وکوههای آن تهی از درخت و گیاه و مشرف بر دریا میباشند. و در همین ناحیه شهری است موسوم به امتیله که شغل مردم آن شکار ماهی است و بر ساحل دریا دولابهائی وجود دارد که بوسیلۀ آنها زمین را آبیاری میکنند و در 71کیلومتری طرکونه شهر امپوله واقع است که بر خلیجی موسوم به خلیج سان ژرژ مشرف است. این شهر دارای موقع زیبایی است، چه از آن منظرۀ رود ابره مشاهده میشود و از رود مزبور شعب بسیاری برای آبادیهای گوناگون منشعب میگردد. و در سمت خاور این شهر مناره یا فانوسی دریائی است که آن را منارۀ فنگال مینامند و در جنوب شرقی آن منارۀ دیگری است که در بالای طرطوشه و نزدیک شهر کوچکی موسوم به امپوسته واقع است و در سمت جنوب امپوسته قناتی است که بسوی بندر روان است و آن را سان گارلوس رابطه میخوانند و مصب نهر ابره کبیردر اینجا واقع است که به دو شعبه تقسیم میشود و جزیره موسوم به بودا دو شعبه مزبور را از یکدیگر جدا میکند و شهر طرطوشه در 84کیلومتری طرکونه بر ساحل رود ابره واقع است و میان شهر رویس و بارسلن بیش از صد کیلومتر مسافت است. و شهر رویس دارای 26 هزار سکنه میباشد و آن شهری صنعتی است که در دامنۀ کوه واقع است و دارای حصنهای قدیمی بوده است که هم اکنون ویران شده اند و در جایگاه آنها اکنون دهکده های جدیدی بنا شده است و کنیسۀ ’سان بدور’ در این شهر واقع است که دارای برجی است به ارتفاع 66 متر و در این شهر برخی از بازرگانان انگلیس در اوائل قرن گذشته کارخانه های ریسندگی تأسیس کرده اند که در آنها پنج هزار نورد است. رفته رفته صنعت در این شهر پیشرفت کرده و کارخانه های حریربافی و چرمسازی و صابون پزی و انواع کارخانه های مشروبات الکلی در آن تأسیس یافته است و در نتیجه شهر رویس دومین شهر صنعتی در ناحیۀ کتلونی بشمار میرود و در مسیر خط آهن میان رویس و بارسلن شهر صنعتی دیگری موسوم به والس واقع است که دارای 13 هزار جمعیت و باروها و برج های قدیمی است و نزدیک شهر والس در وادی غایه دیری است که آن را رامون بیرانجۀ چهارم بسال 1157 میلادی بنا کرده است. این دیر از لحاظ حسن صنعت کتلانی شبیه به دیر پوبله بوده است که در سابق آن را یاد کردیم ولی دیر رامون در آشوب سال 1835 منهدم گردیده است و در آن قبور پادشاهان بسیاری قرار داشته است از قبیل: بترۀ سوم ملک آراگون متوفی بسال 1285 میلادی و جیمس دوم متوفی بسال 1327 میلادی و همسرش ملکۀ بلاش دانجو و همچنین قبر روجیر لوریا که در عهد بترۀ سوم فرمانده ناوگان بود.وی همان فرماندهی است که در واقعۀ ناپل ناوگان فرانسه را درهم شکست و هم قبور رامون غیلر و مونکادا در آن دیر واقع است و این دو تن در واقعۀ استیلای اسپانیول بر میورقه بسال 1229هنگامی که اعراب را از اسپانیا خارج میکردند کشته شدند. دیگر از شهرهائی که در مسیر خط آهن بین رویس و بارسلن واقعاند شهر سان فنسنت کالدرس است که محل تلاقی دو شعبه راه آهن فرعی است: یکی به طرکونه و دیگری به بارسلن. و در اینجا دروازۀ رومی عظیمی است که آن را پرتال باره میگویند و نیز قریه ای موسوم به روضه باره در آنجا واقع است.همچنین در مسیر این خط قصبه ای است موسوم به ویلانیواگلتری دارای دوازده هزار تن و بازرگانی آن قابل اهمیت است. همچنین موزه ای داردکه مشتمل بر آثار قدیم مصری و رومی است. و در مسیر این خط در آن جهت که محاذی دریاست قریه ای است بنام سیتغس که از دهکده های زیبابشمار میرود و بیش از سه هزار تن جمعیت دارد و دارای لنگرگاهی برای کشتیهاست و نیز موزه ای موسوم به موزۀ روزینبون دارد که در آن آثار هنری گرانبهائی یافت میشود و این مصنوعات را از مواد معدنی و فلزات ساخته اند. (از الحلل السندسیه ج 2 صص 263- 271). و رجوع به فهرست ج 1 و 2 همان کتاب و تاراگون شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
معظم چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سرگین. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(چِ نَ / نِ)
هوبره و کاروانک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رعن. (منتهی الارب). کالیو شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) بی خرد شدن. (دهار) (از اقرب الموارد). حمق. (بحر الجواهر). کمی فکر. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح صوفیه) ثابت ماندن با حظوظ نفس و مقتضی طباع آن. (از تعریفات جرجانی). رجوع به رعن و رعونت شود
لغت نامه دهخدا
(شُ نَ / نِ)
سرنگون. سرنگون شده. زیر و زبر کرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لکونه
تصویر لکونه
بنگرید به لکنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکونه
تصویر بکونه
شمشیر چوبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعونه
تصویر رعونه
خود آراییدن، گولی، سستی نرمی، خود گیری خود خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکوکه
تصویر رکوکه
سستی
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی بیچیزی درویشی در فارسی جای گرفتن باشیدن در آن کنج کاروانسرای می باشیدم
فرهنگ لغت هوشیار
کونسته، ته چیزی: زن آبستن که سیب را با کونه اش گاز بزند روی پشت بچه اش چال می افتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکونه
تصویر مکونه
مکونه در فارسی مونث مکون: تاشیت باشیده مونث مکون، جمع مکونات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکونه
تصویر یکونه
یک گونه یکسان، موافق
فرهنگ لغت هوشیار
آرمیدن آرامش یافتن، اوستامیدن (اطمینان کردن)، گراییدن آسودن آسایش یافتن، آرام گرفتن آرام یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
آبخوری چرمی، دولک دول کوچک، بنک جوش (بنک قهوه)، کشتی، آوند شیره کشی مشک خرد نیمه مشک، کوزه آبخوری جمع رکاء رکوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کونه
تصویر کونه
((نِ))
ته چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رکوه
تصویر رکوه
((رَ وِ))
کوزه آبخوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رکون
تصویر رکون
((رُ))
آسودن، آرام یافتن، به سوی کسی یا چیزی متمایل شدن
فرهنگ فارسی معین
نشانه، هدف
فرهنگ گویش مازندرانی