- رکون
- آرمیدن آرامش یافتن، اوستامیدن (اطمینان کردن)، گراییدن آسودن آسایش یافتن، آرام گرفتن آرام یافتن
معنی رکون - جستجوی لغت در جدول جو
- رکون
- متمایل شدن به سوی کسی یا چیزی، آرام گرفتن، آرام یافتن
- رکون ((رُ))
- آسودن، آرام یافتن، به سوی کسی یا چیزی متمایل شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یونانی تازی گشته فرمانروا، پیشوا، بزرگ ده رئیس و مهتر و قاضی بزرگ، مطلق نصرانی و مسیحی ارکاون ارکووء ن ارکئون
دهقان، کشاورز بزرگ، رئیس و پیشوا، قاضی بزرگ، مهتر ترسایان، پیشوای مسیحی
فرانسوی آبکند فرکند
پولی که پیش از کار به مزدور دهند یا بابت قیمت چیزی بدیگری دهند پیش مزد بیعانه
رخت افکندن (اقامت کردن)، شرم داشتن
پارچه کهنه، پاره که بر جامه زنند جامه کهنه سوده شده لته، کرباس، چادر شب یک لخت
منحنی شدن از پیری، پشت خم دادن، خم شدن در نماز بطوری که دستها به سر زانو برسد
تند (سریع)
راست ایستادن ترازو، آرمیدن و بر جای بودن، آسودن، آرام شدن، ایستادن باد یا آب
میل کردی بسوی کسی و یار گردیدن و آرام گرفتن
سوار شدن، برنشستن
پابرجا، استوار
کهنه، پاره
آبخوری چرمی، دولک دول کوچک، بنک جوش (بنک قهوه)، کشتی، آوند شیره کشی مشک خرد نیمه مشک، کوزه آبخوری جمع رکاء رکوات
برناک (حنا)، کرکم (زعفران)
جمع رزن، پشته های آبگیر
جمع رهن، گرویی ها گروگان ها جمع رهن گروها گروگان
ریون، جمع رئه، شش ها
هست شدن، بودن
آرمیدن، آرامش، آرام
به وجودآورده شده، به وجود آمده
آرام گرفتن، ساکن شدن، برجای بودن، ایستادن مثل ایستادن آب یا باد، بازایستادن
مشک کوچک، ظرف چرمی کوچک برای آب خوردن
به وجود آمدن، هستی یافتن، جنبیدن، هستی
تکوین کننده، به وجودآورنده، هست کننده
سوار شدن، برنشستن، سواری، جمع راکب، راکب
محکم و استوار، پابرجا، ثابت و برقرار، باوقار
رکو، پارچۀ کهنه، لته، تکه ای از پارچه یا جامه، جامۀ یک لا
خم شدن در نماز به طوری که کف دست ها به سر زانو برسد، خم شدن، سرفرود آوردن، پشت خم کردن برای تواضع
بوجود آورنده بوجود آمده