- رکعه
- خمش و خاست ها خم خاست، مغاک
معنی رکعه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرد میانه، زن میانه، چهارتا، بویدان، نامه دان
جواب مکتوب
هر قیامی از نماز که رکوعی در آن داخل باشد
جنبش
پا جوش کویک، هوشیاری دور اندیشی، دانایی، خرد ورزی، ایستایی خرد
گشادگی سرای، مانده ترید
زانو، آرنج از هر جانور ، سواری محل اتصال ران و ساق پا زانو جمع رکب رکبات
چاه آب دار
آبخوری چرمی، دولک دول کوچک، بنک جوش (بنک قهوه)، کشتی، آوند شیره کشی مشک خرد نیمه مشک، کوزه آبخوری جمع رکاء رکوات
ترس، بهره از زیبایی
نوشته، نامه
فر والایش بلند گاهی
پاره
محل اتصال ساق پا و ران، زانو
مشک کوچک، ظرف چرمی کوچک برای آب خوردن
نامۀ کوچک، نوشتۀ کوتاه، وصله ای که به لباس می دوزند، صفحۀ شطرنج یا نرد، قطعه ای از چیزی که بر آن می نوشتند مانند پوست، کاغذ یا پارچه
هر قیام از نماز که رکوع هم در آن باشد، یک بار رکوع در نماز
پارسی تازی گشته لکاته زن فرومایه، مادیان
((رَ عَ))
فرهنگ فارسی معین
مجموع حالت نمازگزار از قیام (ایستادن)، رکوع (پشت خم کردن)، سجده (پیشانی بر زمین نهادن)، توأم با قرائت (در دو رکعت اول) یا تسبیح (در رکعت سوم به بعد) و اذکار مربوط، هر قیام از نماز که در آن رکوع باشد
((رُ عِ یا عَ))
فرهنگ فارسی معین
تکه، قطعه، پینه که به جامه دوزند، وصله، قطعه کاغذی که روی آن نویسند، نامه، مکتوب، جمع رقاع و رقع
خم کردن، نیازمند شدن، لغزیدن، به روی در افتادن