جدول جو
جدول جو

معنی رکرکه - جستجوی لغت در جدول جو

رکرکه
(رَ رَ کَ)
سستی و ضعف هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ رَ رَ کَ)
زن بسیارگوشت و زشت هیئت. (منتهی الارب). زن بسیارگوشت زشت بدترکیب. (ناظم الاطباء). زن رسحاء و زشت و لحمی و پرگوشت و قبیح و زشت. (از اقرب الموارد) ، مؤنث عرکرک، ماده شتر قوی و درشت. (از اقرب الموارد). رجوع به عرکرک شود
لغت نامه دهخدا
(سُ کُ کَ / کِ)
شرابی که از ارزن سازند. (آنندراج) (برهان). شرابی مر حبشه را که از ارزن گیرند. لغت حبشی است. معرب آن سقرقع. (منتهی الارب). نبیذ اهل حبشه. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ)
رکیکه. تأنیث رکیک. (یادداشت مؤلف) ، باران ریزه یا آن فوق دث ّ است. (منتهی الارب). باران ریزه و اندک. (از اقرب الموارد). باران ریزه. (ناظم الاطباء) ، ارض رکیکه، زمین باران ریزه رسیده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَکْ کَ)
زن بزرگ سرین و بزرگ ران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زن بزرگ سرین و ران. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ)
رکاکه. (منتهی الارب) (آنندراج). زن ناکس و سست رای و بی غیرت. (ناظم الاطباء). رجوع به رکاکه در معنی اسمی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَث ثی)
سست رای و بی غیرت گردیدن: رک رکاکهً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناقص عقل و سست رای گشتن. (از اقرب الموارد). سست شدن سخن و رای. (المصادر زوزنی) ، سست و تنک شدن چیز، رک الشی ٔ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کم شدن، کم شدن دانش و خرد مرد. (از اقرب الموارد). رجوع به رک ّ شود
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ کَ)
جمع واژۀ رکیک. گویند: ’اﷲ یبغض الولاه الرککه’. (از اقرب الموارد). رجوع به رکیک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رکوکه
تصویر رکوکه
سستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکاکه
تصویر رکاکه
سستی، بی آبرویی، ناکس، سست رای، بی رگ بدرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکیکه
تصویر رکیکه
باران سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکرکه
تصویر سکرکه
شرابی است که از ارزن سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکرکه
تصویر سکرکه
((سُ کُ کَ))
شرابی که از ارزن درست کنند
فرهنگ فارسی معین
جایی که ماست و شیر و کره را در آنجا نگهداری کنند
فرهنگ گویش مازندرانی