دو طاس کوچک که در بازی نرد به کار می رود، دو مهرۀ مکعب که بر هر یک خال هایی از یک تا شش رسم شده. آن ها را با دست بر روی تخته می اندازند و مطابق خال هایی که بیاید بازی می کنند
دو طاس کوچک که در بازی نرد به کار می رود، دو مهرۀ مکعب که بر هر یک خال هایی از یک تا شش رسم شده. آن ها را با دست بر روی تخته می اندازند و مطابق خال هایی که بیاید بازی می کنند
مقابل کج، مقابل خم، (آنندراج)، مستقیم، راست: ز فرزند زهرا و حیدر گرفتم من این سیرت راستین محمد، ناصرخسرو، در هر قدم که می نهد آن سرو راستین حیف است اگر بدیده نروبند راه را، سعدی، ، واقعی، حقیقی: ای شهریار راستین ای پادشاه داد و دین ای نیک فعل و نیک خواه ای از همه شاهان گزین، دقیقی، همه مهتران خواندند آفرین برآن نامور مهتر راستین، فردوسی، زود کن ما را خبر ده تا کی آید نزد ما شهریار شهریاران پادشاه راستین، فرخی، ای شه پاکیزه دین ای پادشاه راستین ای مبارک خدمت تو خلق را امیدوار، فرخی، شاهنشه زمانه ملک زاده بوسعید مسعود با سعادت و سلطان راستین، فرخی، حاسدم گوید چرا باشی تو در درگاه شاه اینت بغض آشکارا اینت جهل راستین، منوچهری، در دل اعدای ملک تو زیادت کرد رنج شادی تطهیر این شهزادگان راستین، عبدالواسع جبلی، کو آصف جم گو بیا ببین بر تخت سلیمان راستین، انوری (از آنندراج)، بمهد راستین و حامل بکر بدست و آستین باد مجرا، خاقانی، زین کلک من که سحر طرازی است راستین دست زمانه راست طرازی بر آستین، خاقانی، شهری و دل در آستین بر درش آستان نشین اینت مسیح راستین درد نشان کیست او، خاقانی، من نه خاقانیم که خاقانم تا کله دار راستین باشم، خاقانی، آن بود شاه راستین که و را بر سر تخت خسروی گاه است، سیف اسفرنگ، بنشین کج و راست گو که نبود همتا شه روح راستین را، مولوی، ، واقع حال و حقیقت احوال، (شعوری ج 2 ص 11)، صادق، صادقه، (یادداشت مؤلف)، کردگار، (یادداشت مؤلف)
مقابل کج، مقابل خم، (آنندراج)، مستقیم، راست: ز فرزند زهرا و حیدر گرفتم من این سیرت راستین محمد، ناصرخسرو، در هر قدم که می نهد آن سرو راستین حیف است اگر بدیده نروبند راه را، سعدی، ، واقعی، حقیقی: ای شهریار راستین ای پادشاه داد و دین ای نیک فعل و نیک خواه ای از همه شاهان گزین، دقیقی، همه مهتران خواندند آفرین برآن نامور مهتر راستین، فردوسی، زود کن ما را خبر ده تا کی آید نزد ما شهریار شهریاران پادشاه راستین، فرخی، ای شه پاکیزه دین ای پادشاه راستین ای مبارک خدمت تو خلق را امیدوار، فرخی، شاهنشه زمانه ملک زاده بوسعید مسعود با سعادت و سلطان راستین، فرخی، حاسدم گوید چرا باشی تو در درگاه شاه اینت بغض آشکارا اینت جهل راستین، منوچهری، در دل اعدای ملک تو زیادت کرد رنج شادی تطهیر این شهزادگان راستین، عبدالواسع جبلی، کو آصف جم گو بیا ببین بر تخت سلیمان راستین، انوری (از آنندراج)، بمهد راستین و حامل بکر بدست و آستین باد مجرا، خاقانی، زین کلک من که سحر طرازی است راستین دست زمانه راست طرازی بر آستین، خاقانی، شهری و دل در آستین بر درش آستان نشین اینت مسیح راستین درد نشان کیست او، خاقانی، من نه خاقانیم که خاقانم تا کله دار راستین باشم، خاقانی، آن بود شاه راستین که و را بر سر تخت خسروی گاه است، سیف اسفرنگ، بنشین کج و راست گو که نبود همتا شه روح راستین را، مولوی، ، واقع حال و حقیقت احوال، (شعوری ج 2 ص 11)، صادق، صادقه، (یادداشت مؤلف)، کردگار، (یادداشت مؤلف)
دو طاس بازی نرد یعنی دو مهرۀ کوچک شش پهلوی از استخوان و بر هر ضلعی از اضلاع ششگانه آن دو به ترتیب از عدد یک تا شش نقش کنند، یعنی هر پهلو و جانبی دارای یکی ازین شش عدد است و آن را هوسین نیز گویند. (از ناظم الاطباء). و ترتیب نقشها چنین است که جمع اعداد هر طرف با طرف مقابل آن باید هفت شود: گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد تا ظن نبری که کعبتین داد نداد آن زخم که کرد رای شاهنشه یاد در خدمت شاه روی بر خاک نهاد. ازرقی. کعبتین از رخ و از پیل بدانم بصفت نردبازی و شفطرنج بدانم ز ندب. سنائی. نظامی عروضی در مقالۀ دوم در سبب سرودن این رباعی (امیر طغانشاه بن الب ارسلان) آورده است که: مگر روزی امیر با احمد بدیهی نرد می باخت و نرد ده هزاری بپایین کشیده بود و امیر سه مهره در شش گاه داشت و احمد بدیهی سه مهره در یک گاه و ضرب امیررا بود، احتیاط کرد و بینداخت تا سه شش زند سه یک برآمد عظیم طیره شد و از طبع برفت... ابوبکر ازرقی برخاست و به نزدیک مطربان شد و این دو بیتی (دو بیتی فوق) باز خواند. (چهارمقاله چ معین ص 70). چرخ آمده کعبتین بی نقش کس نقش وفا ازو ندیده ست. خاقانی. این فلک کعبتین بی نقش است همه بر دستخون قمار کند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 173). هرچه زین روی کعبتین یک و دو (ظ:سه) ست بر دگر روی او شش است و چهار. خاقانی. کعبتین راگر سه شش خواهید نقش نام رندان بر زبان یاد آورید. خاقانی. کعبتین بر مثال پروین است که بر او شش نشان کنند همه. خاقانی. نقش مراد بر کعبتین روزگار کژ آمد. (ترجمه تاریخ یمینی). دست رد بر پیشانی او زد و نقش کعبتین او بازمالید. (سندبادنامه ص 61). بزیر تخته نرد آبنوسی نهان شد کعبتین سندروسی. نظامی. بشب نرد قناعت باختندی به بوسه کعبتین انداختندی. نظامی. تو هم یقین بدان که ترا همچو کعبتین در ششدر فنا فکند چرخ پاک بر. عطار. به عمر خویش ندیدم من این چنین علوی که خمر می خورد و کعبتین می بازد. سعدی (مجالس). گر کار جهان بزور بودی و نبرد مرد از سر نامرد برآوردی گرد دیدیم که همچو کعبتین است نبرد نامرد ز مرد می برد چتوان کرد. پوریای ولی (از ابدع البدایع). در شاهد زیر به معنی دو استخوان شتالنگ نیز توان گرفت: خواست تا در یارغو با کورگوز سخنی گوید و مجادله ای زند چنان کعبتین او را بازمالید که زفانش در ششدر کلالت و روانش در حجاب دهشت و خجالت ماند. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 273)
دو طاس بازی نرد یعنی دو مهرۀ کوچک شش پهلوی از استخوان و بر هر ضلعی از اضلاع ششگانه آن دو به ترتیب از عدد یک تا شش نقش کنند، یعنی هر پهلو و جانبی دارای یکی ازین شش عدد است و آن را هوسین نیز گویند. (از ناظم الاطباء). و ترتیب نقشها چنین است که جمع اعداد هر طرف با طرف مقابل آن باید هفت شود: گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد تا ظن نبری که کعبتین داد نداد آن زخم که کرد رای شاهنشه یاد در خدمت شاه روی بر خاک نهاد. ازرقی. کعبتین از رخ و از پیل بدانم بصفت نردبازی و شفطرنج بدانم ز ندب. سنائی. نظامی عروضی در مقالۀ دوم در سبب سرودن این رباعی (امیر طغانشاه بن الب ارسلان) آورده است که: مگر روزی امیر با احمد بدیهی نرد می باخت و نرد ده هزاری بپایین کشیده بود و امیر سه مهره در شش گاه داشت و احمد بدیهی سه مهره در یک گاه و ضرب امیررا بود، احتیاط کرد و بینداخت تا سه شش زند سه یک برآمد عظیم طیره شد و از طبع برفت... ابوبکر ازرقی برخاست و به نزدیک مطربان شد و این دو بیتی (دو بیتی فوق) باز خواند. (چهارمقاله چ معین ص 70). چرخ آمده کعبتین بی نقش کس نقش وفا ازو ندیده ست. خاقانی. این فلک کعبتین بی نقش است همه بر دستخون قمار کند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 173). هرچه زین روی کعبتین یک و دو (ظ:سه) ست بر دگر روی او شش است و چهار. خاقانی. کعبتین راگر سه شش خواهید نقش نام رندان بر زبان یاد آورید. خاقانی. کعبتین بر مثال پروین است که بر او شش نشان کنند همه. خاقانی. نقش مراد بر کعبتین روزگار کژ آمد. (ترجمه تاریخ یمینی). دست رد بر پیشانی او زد و نقش کعبتین او بازمالید. (سندبادنامه ص 61). بزیر تخته نرد آبنوسی نهان شد کعبتین سندروسی. نظامی. بشب نرد قناعت باختندی به بوسه کعبتین انداختندی. نظامی. تو هم یقین بدان که ترا همچو کعبتین در ششدر فنا فکند چرخ پاک بر. عطار. به عمر خویش ندیدم من این چنین علوی که خمر می خورد و کعبتین می بازد. سعدی (مجالس). گر کار جهان بزور بودی و نبرد مرد از سر نامرد برآوردی گرد دیدیم که همچو کعبتین است نبرد نامرد ز مرد می برد چتوان کرد. پوریای ولی (از ابدع البدایع). در شاهد زیر به معنی دو استخوان شتالنگ نیز توان گرفت: خواست تا در یارغو با کورگوز سخنی گوید و مجادله ای زند چنان کعبتین او را بازمالید که زفانش در ششدر کلالت و روانش در حجاب دهشت و خجالت ماند. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 273)
عنکبوت. کراتن. (فرهنگ فارسی معین) : مثل آنان که بدون خدای دوستان و معبودان گیرند از اصنام چون مثل کراتین است. (تفسیر ابوالفتوح از فرهنگ فارسی معین). رجوع به عنکبوت و کراتن شود
عنکبوت. کراتن. (فرهنگ فارسی معین) : مثل آنان که بدون خدای دوستان و معبودان گیرند از اصنام چون مثل کراتین است. (تفسیر ابوالفتوح از فرهنگ فارسی معین). رجوع به عنکبوت و کراتن شود
واضع چنگ و استاد در نواختن این ساز و برخی وی را با رام (رامین) عاشق ویس یکی دانسته اند: خوشتر آید روز جنگ آواز کوس او را بگوش زآنکه مستان را سحرگه بانگ چنگ رامتین، فرخی، حاسدم گوید که شعر او بود تنها و بس بازنشناسد کسی بربط ز چنگ رامتین، منوچهری، چنین شراب و چنین ساقیی بنگریزد ز مطربی که ببرچنگ رامتینش بود، خلاق المعانی، بر فلک برداشته خورشید جام و آنگهی بر سما بنواخته ناهید چنگ رامتین، عبدالواسع جبلی، چنین شراب و چنین ساقیی بنگریزد ز مطربی که به بر چنگ رامتینش بود، خلاق المعانی، بربسته مرغ زیر و بم چنگ در گلو بی اهتمام باربد و سعی رامتین، قآانی، رامشگر از آهنگ شد غوغافکن در چارحد بر لب سرود باربد درچنگ چنگ رامتین، قاآنی، گفتی بسحر تعبیه کرده ست نوبهار در چنگ مرغ زمزمۀ چنگ رامتین، قاآنی، تا آن بمی طرازد آن جام زرفشان را تا این نکو نوازد آن چنگ رامتین را، قاآنی، و رجوع به فرهنگهای رشیدی، برهان، انجمن آراء، شرفنامۀ منیری، و شعوری و مقدمۀ ویس و رامین چ محجوب ص 102 شود
واضع چنگ و استاد در نواختن این ساز و برخی وی را با رام (رامین) عاشق ویس یکی دانسته اند: خوشتر آید روز جنگ آواز کوس او را بگوش زآنکه مستان را سحرگه بانگ چنگ رامتین، فرخی، حاسدم گوید که شعر او بود تنها و بس بازنشناسد کسی بربط ز چنگ رامتین، منوچهری، چنین شراب و چنین ساقیی بنگریزد ز مطربی که ببرچنگ رامتینش بود، خلاق المعانی، بر فلک برداشته خورشید جام و آنگهی بر سما بنواخته ناهید چنگ رامتین، عبدالواسع جبلی، چنین شراب و چنین ساقیی بنگریزد ز مطربی که به برِ چنگ رامتینش بود، خلاق المعانی، بربسته مرغ زیر و بم چنگ در گلو بی اهتمام باربد و سعی رامتین، قآانی، رامشگر از آهنگ شد غوغافکن در چارحد بر لب سرود باربد درچنگ چنگ رامتین، قاآنی، گفتی بسحر تعبیه کرده ست نوبهار در چنگ مرغ زمزمۀ چنگ رامتین، قاآنی، تا آن بمی طرازد آن جام زرفشان را تا این نکو نوازد آن چنگ رامتین را، قاآنی، و رجوع به فرهنگهای رشیدی، برهان، انجمن آراء، شرفنامۀ منیری، و شعوری و مقدمۀ ویس و رامین چ محجوب ص 102 شود
نام دهی بوده در بخارا، نرشخی در تاریخ بخارا گوید: رامتین کهندزی بزرگ دارد و دیهی استوار است و از شهر بخارا قدیمتر است و در بعضی کتب آن دیه را بخارا خوانده اند و از قدیم باز مقام پادشاهان است و بعد از آنکه بخارا شهر شد پادشاهان زمستان بدین دیه باشیده اند و در اسلام همچنین بوده است و ابومسلم رحمه اﷲ چون ببخارا رسیده بدین دیه مقام کرده است و افراسیاب بنا کرده است این دیه را، و افراسیاب هر گاهی که بدین ولایت می آمده جز بدین دیه بجای دیگر نباشیده است و اندر کتب پارسیان چنان است که وی دوهزار سال زندگانی یافته است و وی مردی جادو بوده است و از فرزندان نوح ملک بوده است و وی داماد خویش را بکشت که سیاوش نام داشت و سیاوش را پسری بود کیخسرو نام، وی بطلب خون پدر بدین ولایت آمد با لشکری عظیم، افراسیاب دیه رامتین را حصار کرد و دو سال کیخسرو بر گرد حصار با لشکر خویش بنشست و در مقابلۀ وی دیهی بنا کرد و آن دیه را رامش نام کرد و رامش برای خوشی او نام کردند و هنوز این دیه آبادان است و در دیه رامش آتشخانه نهاد و مغان چنین گویند که آن آتشخانه قدیمتر از آتشخانه های بخاراست و کیخسرو بعد دو سال افراسیاب را بگرفت و شکست، گور افراسیاب دردر شهر بخاراست بدروازۀ معبد بر آن تل بزرگ که پیوسته است بتل خواجه امام ابوحفص کبیر رحمهاﷲ علیه، واهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مصریان آن سرودها را کین سیاوش گویند و محمد بن جعفرگویدکه از این تاریخ سه هزار سال است، واﷲ اعلم، (تاریخ بخارا نرشخی ص 19 و 20)، بعد از آن پادشاه دیگر که شداسکجکت و شرغ و رامتین بنا کرد، (تاریخ بخارا ص 7)، بنظر میرسد که این لغت رامیتن باشد چنانکه در آن کلمه خواهد آمد، رجوع به رامیتن در همین لغت نامه شود
نام دهی بوده در بخارا، نرشخی در تاریخ بخارا گوید: رامتین کهندزی بزرگ دارد و دیهی استوار است و از شهر بخارا قدیمتر است و در بعضی کتب آن دیه را بخارا خوانده اند و از قدیم باز مقام پادشاهان است و بعد از آنکه بخارا شهر شد پادشاهان زمستان بدین دیه باشیده اند و در اسلام همچنین بوده است و ابومسلم رحمه اﷲ چون ببخارا رسیده بدین دیه مقام کرده است و افراسیاب بنا کرده است این دیه را، و افراسیاب هر گاهی که بدین ولایت می آمده جز بدین دیه بجای دیگر نباشیده است و اندر کتب پارسیان چنان است که وی دوهزار سال زندگانی یافته است و وی مردی جادو بوده است و از فرزندان نوح ملک بوده است و وی داماد خویش را بکشت که سیاوش نام داشت و سیاوش را پسری بود کیخسرو نام، وی بطلب خون پدر بدین ولایت آمد با لشکری عظیم، افراسیاب دیه رامتین را حصار کرد و دو سال کیخسرو بر گرد حصار با لشکر خویش بنشست و در مقابلۀ وی دیهی بنا کرد و آن دیه را رامش نام کرد و رامش برای خوشی او نام کردند و هنوز این دیه آبادان است و در دیه رامش آتشخانه نهاد و مغان چنین گویند که آن آتشخانه قدیمتر از آتشخانه های بخاراست و کیخسرو بعد دو سال افراسیاب را بگرفت و شکست، گور افراسیاب دردرِ شهر بخاراست بدروازۀ معبد بر آن تل بزرگ که پیوسته است بتل خواجه امام ابوحفص کبیر رحمهاﷲ علیه، واهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مصریان آن سرودها را کین سیاوش گویند و محمد بن جعفرگویدکه از این تاریخ سه هزار سال است، واﷲ اعلم، (تاریخ بخارا نرشخی ص 19 و 20)، بعد از آن پادشاه دیگر که شداسکجکت و شرغ و رامتین بنا کرد، (تاریخ بخارا ص 7)، بنظر میرسد که این لغت رامیتن باشد چنانکه در آن کلمه خواهد آمد، رجوع به رامیتن در همین لغت نامه شود
کلبتان. (برهان). انبر آهنگران. (آنندراج). انبر آهنگران که بدان آهن تافته را از کوره بر آورند. (ناظم الاطباء). تثنیۀ کلبه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلبتان شود، انبر نیشگران. (آنندراج). ابزاری که بدان دندان را از ریشه کشند. (ناظم الاطباء). آلت بیرون کردن دندان از آرواره. آلتی که دندانساز بدان دندان برکشد. قسمی گاز برای کندن دندان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ظاهراً این لفظ تثنیۀ کلبه است. (از غیاث). انبرک مانند که بدان دندان را بیرون کشند و آن ازسه قسمت تشکیل شده: دهنه (که دارای دو دیواره است) ، نقطه اتصال که لولای کلبتین را تشکیل می دهد و دو دسته که در دست پزشک جراح جای می گیرد. کلبتین انواع و اقسام مختلف دارد و برای هر نوع دندان کلبتینی مخصوص بکار می رود. کلبتان (فرهنگ فارسی معین) : برکند از دهان یوز به قهر کلبتین دو شاخ آهو ناب. سورنی. گر ز عدل تو ز یوز آهو بنالد برکند کلبتین شاخ آهو از دهان یوز ناب. سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ورجوع به کلبتان شود، گلگیر شمع. (ناظم الاطباء) (از غیاث) : بکلبتینم اگر سر جدا کنی چون شمع نکوبد آهن سرد طمع گزینۀ من. خاقانی. ، انبر جراحان. (آنندراج). ابزاری که جراحان بدان رگها را گیرند. (ناظم الاطباء) ، موچینه که آن را به تازی منقاش خوانند. (آنندراج)
کلبتان. (برهان). انبر آهنگران. (آنندراج). انبر آهنگران که بدان آهن تافته را از کوره بر آورند. (ناظم الاطباء). تثنیۀ کلبه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلبتان شود، انبر نیشگران. (آنندراج). ابزاری که بدان دندان را از ریشه کشند. (ناظم الاطباء). آلت بیرون کردن دندان از آرواره. آلتی که دندانساز بدان دندان برکشد. قسمی گاز برای کندن دندان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ظاهراً این لفظ تثنیۀ کلبه است. (از غیاث). انبرک مانند که بدان دندان را بیرون کشند و آن ازسه قسمت تشکیل شده: دهنه (که دارای دو دیواره است) ، نقطه اتصال که لولای کلبتین را تشکیل می دهد و دو دسته که در دست پزشک جراح جای می گیرد. کلبتین انواع و اقسام مختلف دارد و برای هر نوع دندان کلبتینی مخصوص بکار می رود. کلبتان (فرهنگ فارسی معین) : برکند از دهان یوز به قهر کلبتین دو شاخ آهو ناب. سورنی. گر ز عدل تو ز یوز آهو بنالد برکند کلبتین شاخ آهو از دهان یوز ناب. سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ورجوع به کلبتان شود، گُلگیر شمع. (ناظم الاطباء) (از غیاث) : بکلبتینم اگر سر جدا کنی چون شمع نکوبد آهن سرد طمع گزینۀ من. خاقانی. ، انبر جراحان. (آنندراج). ابزاری که جراحان بدان رگها را گیرند. (ناظم الاطباء) ، موچینه که آن را به تازی منقاش خوانند. (آنندراج)
دو تاس تثنیه کعبه دو مهره شش پهلوی بازی نرد که معمولا از استخوان سازند دو طاس نرد: (گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد تاظن نبری که کعبتین داد نداد) (ازرقی) یا راست بودن کعبتین. بدرستی و امانت بازی (نرد) کردن مقابل. کعبتین کژ در میان آوردن: (تا حریف ظریف و کعبتین راست و مجاهز امین نباشد در ان شروع نشاید پیوست)، یا کعبتین دشمن (خصم عدو) مالیدن (باز مالیدن)، آوردن نقشی که بتواند نقش حریف را باطل کند و او را مغلوب سازد، در مقابل داو کردن حریف کعبتین را بعلامت تسلیم و قبول باخت بملایمت پیش خصم گذاشتن، بنرمی و مجاملت عمل دشمن را خنثی کردن و خطر و ضرر او را از خود دور ساختن: (چون دشمن بمزید استیلا و بمزیت استعلا مستثنی شد، . . و رعیت در معرض تلف و هلاک آیند کعبتین دشمن بلطف باز مالند و مال را سپر ملک و ولایت و رعیت گردانند)، یا کعبتین دغل انداختن، کعبتین کژ در میان آوردن: (منداز کعبتین دغل در بساط حسن در نرد عشق برد حریفی که باخت پاک)، (واله هردوی) یا کعبتین کژ در میان آوردن، (از بازی نرد ماخوذ است) نا درستی کردن در هنگام انداختن کعبتین و شاید حیله ای شبیه به طاس گرفتن امروز باشد: و نیز اگر خواهی که کعبتین کژ در میان آوری هم بران اطلاع افتد
دو تاس تثنیه کعبه دو مهره شش پهلوی بازی نرد که معمولا از استخوان سازند دو طاس نرد: (گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد تاظن نبری که کعبتین داد نداد) (ازرقی) یا راست بودن کعبتین. بدرستی و امانت بازی (نرد) کردن مقابل. کعبتین کژ در میان آوردن: (تا حریف ظریف و کعبتین راست و مجاهز امین نباشد در ان شروع نشاید پیوست)، یا کعبتین دشمن (خصم عدو) مالیدن (باز مالیدن)، آوردن نقشی که بتواند نقش حریف را باطل کند و او را مغلوب سازد، در مقابل داو کردن حریف کعبتین را بعلامت تسلیم و قبول باخت بملایمت پیش خصم گذاشتن، بنرمی و مجاملت عمل دشمن را خنثی کردن و خطر و ضرر او را از خود دور ساختن: (چون دشمن بمزید استیلا و بمزیت استعلا مستثنی شد، . . و رعیت در معرض تلف و هلاک آیند کعبتین دشمن بلطف باز مالند و مال را سپر ملک و ولایت و رعیت گردانند)، یا کعبتین دغل انداختن، کعبتین کژ در میان آوردن: (منداز کعبتین دغل در بساط حسن در نرد عشق برد حریفی که باخت پاک)، (واله هردوی) یا کعبتین کژ در میان آوردن، (از بازی نرد ماخوذ است) نا درستی کردن در هنگام انداختن کعبتین و شاید حیله ای شبیه به طاس گرفتن امروز باشد: و نیز اگر خواهی که کعبتین کژ در میان آوری هم بران اطلاع افتد
ابزار یست انبرک مانند که بدان دندان را بیرون کشند و آن از سه قسمت متمایز تشکیل شده: یک دهنه (که دارای دو دیواره است) یک نقطه اتصال که لولای کلبتین را تشکیل میدهد و دو دسته که در دست پزشک جراح جای میگیرد. کلبتین انواع و اقسام مختلف دارد و برای هر نوع دندان کلبتینی مخصوص بکار میرود کلبتان
ابزار یست انبرک مانند که بدان دندان را بیرون کشند و آن از سه قسمت متمایز تشکیل شده: یک دهنه (که دارای دو دیواره است) یک نقطه اتصال که لولای کلبتین را تشکیل میدهد و دو دسته که در دست پزشک جراح جای میگیرد. کلبتین انواع و اقسام مختلف دارد و برای هر نوع دندان کلبتینی مخصوص بکار میرود کلبتان