جدول جو
جدول جو

معنی رکایا - جستجوی لغت در جدول جو

رکایا
(رَ)
جمع واژۀ رکیه، به معنی چاه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رکیه شود، جمع واژۀ رکوه یا رکوه یا رکوه. (منتهی الارب). رجوع به رکوه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رایا
تصویر رایا
(پسرانه)
آنکه خداوند به او توجه دارد، نام مردی از بنی اسرائیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رزایا
تصویر رزایا
رزیه ها، مصیبتهای عظیم، آسیب و بلاها، جمع واژۀ رزیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعایا
تصویر رعایا
رعیت ها، قوم و جماعتی که در یک سرزمین تابع یک حکومت باشند، عامه های مردم، جمعی کشاورز که در یک ملک تحت فرمان یک مالک باشند، جمع واژۀ رعیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکایب
تصویر رکایب
شتران سواری
فرهنگ فارسی عمید
(رَ یِ)
رکائب. جمع واژۀ رکاب، شتران سواری. (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به رکاب و رکائب شود
لغت نامه دهخدا
اسم مردی که پسرانش بازر و بابل مراجعت کردند، (قاموس کتاب مقدس)
مردی از سبط راوبین و پسر لیخا، (از قاموس کتاب مقدس)
پسر شوبال بن یهودا، (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رزیّه. رجوع به رزیه و رزیت شود، جمع واژۀ رزیئه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) (از اقرب الموارد). رجوع به رزیئه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رذیّه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ رذیه، به معنی ناقۀ فرومانده به راه. (غیاث اللغات). رجوع به رذیه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ ربیئه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار). رجوع به ربیئه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
رباینده. جذاب. و رجوع به رباینده و ربودن شود
لغت نامه دهخدا
جزء ناحیۀ ’پوی ددم’ در ’کلرمن فراند’ از کشور فرانسه، و 3650 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رمی ّ. ابرپاره های کوچک یا ابر بزرگ قطرۀ سخت بار. (منتهی الارب) (آنندراج). قطعه های کوچک ابر یا ابر بزرگ قطرۀ سخت بار که از ابرهای بعد از تخفیف گرما و پائیز باشد. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ رمیّه، بمعنی شکار به تیر افکنده. (از منتهی الارب). شکار ماده یا نر که به تیر افکنده باشند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام چند کس و از آن جمله است: 1- شخصی از نسل داود. 2- یکی از رؤسای بنی شمعون. 3- شخصی از بنی یساکار. 4- شخصی از ذریۀ شاول. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رعیه. (منتهی الارب) (دهار). جمع واژۀ رعیه به معنی محکومان و نگهداشته شدگان. (آنندراج) (غیاث اللغات). در تداول رعایاتلفظ شود. (فرهنگ فارسی معین). جمع واژۀ رعیه به معنی قوم و عامۀ مردم که آنان را راعی باشد. (از اقرب الموارد) : اگر زیادتر از این خواسته آید رعایا را رنج بسیار رسد. (تاریخ بیهقی ص 469 چ ادیب). و رعایا را به عدل و تخفیف مخصوص دادم. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 76).... و درهای ظلم و جور بر طوایف رعایا بسته. (سندبادنامه ص 9). که رعایا از وی در ظل عنایت...و حمایت باشند. (سندبادنامه ص 6). و تحسین التفات زنگ غم و اندوه، از خاطر رعایا زدوده. (سندبادنامه ص 74). رجوع به رعیت و رعیه شود، جمع واژۀ رعاویه (شتر چرنده و بچرا گذاشته). (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تکیه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جاهایی که در آن روضه خوانی و عزاداری کنند. رجوع به تکیه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ بکاء. (منتهی الارب). جمع واژۀ بکیه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ج، بکی ٔ. (منتهی الارب). رجوع به مفردهای کلمه شود، فی المثل: صدقنی سن ّ بکره یضرب فی الصدق، یعنی: آگاهانید مرا بر مکنون خاطر خود و اصل مثل آن است که مردی شتر را بها کرد و از بایعش پرسید چند ساله است گفت نه ساله است. در این اثنا شتر برسید و صاحبش هدع هدع گفتن گرفت، و این کلمه ای است که بدان شتر کرۀ دوساله سه ساله را تسکین دهند. پس هرگاه مشتری این کلمه شنید گفت صدقنی سن بکره. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کسی که خداوند به او متوجه است، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رعایا
تصویر رعایا
بمعنای محکومان و نگه داشته شدگان، جمع رعیت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رزینه، سوک ها رنج ها آک ها بد آمدها جمع رزیئه رزیه پیش آمدهای ناگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایا
تصویر روایا
روایت کننده (راوی)، توضیح:) ه (در راویه برای مبالغه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکایب
تصویر رکایب
جمع رکاب شتران سواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزایا
تصویر رزایا
((رَ))
جمع زریئه، رزیه، پیش آمدهای ناگوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روایا
تصویر روایا
((رَ))
جمع راویه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعایا
تصویر رعایا
((رَ))
جمع رعیت
فرهنگ فارسی معین
تکیه ها، حسینیه ها، مکانهای عزاداری، تعزیه خانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد