جدول جو
جدول جو

معنی رکاپشته - جستجوی لغت در جدول جو

رکاپشته
از مراتع نشتای شهر عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاشته
تصویر کاشته
درختی که بر زمین نشانده شده، تخمی که زیر خاک کرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکاشه
تصویر رکاشه
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
(صِ پُ تَ)
دهی جزء دهستان دهشال بخش آستانه شهرستان لاهیجان، 10هزارگزی خاور آستانه. جلگه، معتدل، مرطوب، مالاریائی. سکنه 374 تن. آب از حشمت رود و از سفیدرود. محصولات برنج، ابریشم، کنف، صیفی، شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ پُ تَ / تِ)
رجوع به کلاپشت شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ پُ تَ / تِ)
دهی است از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار. واقع در 6هزارگزی شمال باختری رامسر و کنار راه شوسۀ رامسر به رودسر، با 160 تن سکنه. آب آن از رود خانه ترک رود و صفارود تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار، واقع در 12000گزی جنوب شهسوار و 3000گزی جنوب بلده. هوای آن معتدل و مرطوب دارای 160 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه سه هزار ولمرود تأمین میشود. محصول آن برنج و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. اکثر تابستان به ییلاق میروند. دبستان دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
دهی است از دهستان میشه پاره، واقع در بخش کلیبر از توابع اهر در آذربایجان شرقی در 8500 گزی مغرب کلیبر قرار دارد و فاصله آن تا جادۀ شوسۀ اهر به کلیبر نیز 8500 گز است. منطقه ای کوهستانی است با هوائی معتدل و 144 نفر سکنه. آب آن از دو رشته چشمه تأمین میشود و محصولش غلات است و مردمش بکار زراعت و گله داری مشغولند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رُ شَ / شِ)
رکاسه. (ناظم الاطباء). رکاسه است که خارپشت تیرانداز باشد. (برهان). ریکاشه. (فرهنگ فارسی معین). به معنی رکاسه است. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به رکاسه و ریکاشه شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی است جزء دهستان حومه شهرستان کرج، در 22هزارگزی جنوب باختری کرج، کنار راه عمومی کرج به اشتهارد. این ده در جلگه قرار گرفته، هوای آن معتدل و سکنۀ آن 86 تن است که به زراعت اشتغال دارند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات، چغندرقند، بنشن، و میوه های مختلف است و دارای باغستانها و راه ماشین رو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
جامه ای سیاه و سبز که آنرا از پشم گوسفند بافند و تا زیر کمر را بگیرد و آن جامه مازندرانیان و گیلانیان بود: (هر آن کس که مازندران داشتی کلاپشت و کیش و کمان داشتی)، (بنقل انجمن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکاشه
تصویر رکاشه
خار پشت کلان تیر انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشته
تصویر کاشته
زراعت شده فلاحت شده مزروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشته
تصویر کاشته
((تِ))
زراعت شده، نشانده
فرهنگ فارسی معین
کشت، کشته، مزروع، غرس، نشانده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع خرم آباد تنکابن، از مراتع نشتای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی