دهی از دهستان برگشلو بخش حومه شهرستان ارومیه. سکنۀ آن 290 تن است. آب آن از شهرچای و چشمه است. محصول عمده آنجا غلات و توتون و حبوب و چغندر و انگوراست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، دهی به شش فرسنگی قزوین کنار شوسۀ قزوین به همدان
دهی از دهستان برگشلو بخش حومه شهرستان ارومیه. سکنۀ آن 290 تن است. آب آن از شهرچای و چشمه است. محصول عمده آنجا غلات و توتون و حبوب و چغندر و انگوراست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، دهی به شش فرسنگی قزوین کنار شوسۀ قزوین به همدان
رصانه. قوت و محکمی و استواری. (یادداشت مؤلف) : از نواحی و اقطار و هند درختی چند بیاورند در رزانت و رصانت متقارب و در سخاوت و متانت متناسب. (از ترجمه تاریخ یمینی ص 421). و رجوع به رصانه شود
رصانه. قوت و محکمی و استواری. (یادداشت مؤلف) : از نواحی و اقطار و هند درختی چند بیاورند در رزانت و رصانت متقارب و در سخاوت و متانت متناسب. (از ترجمه تاریخ یمینی ص 421). و رجوع به رصانه شود
سخن گویان با خود آهسته آهسته از روی قهر و خشم و بر این معنی با ’زای’ نقطه دار هم آمده. (آنندراج) (برهان) (از شعوری ج 2 ورق 12). کسی که از روی خشم و قهر با خود آهسته آهسته سخن گوید. (ناظم الاطباء). رجوع به زکان و ژکان شود
سخن گویان با خود آهسته آهسته از روی قهر و خشم و بر این معنی با ’زای’ نقطه دار هم آمده. (آنندراج) (برهان) (از شعوری ج 2 ورق 12). کسی که از روی خشم و قهر با خود آهسته آهسته سخن گوید. (ناظم الاطباء). رجوع به زکان و ژکان شود
امانوئل (ایمانوئل)، کانت در سال 1724 میلادی در کنیگسبرگ از شهرهای آلمان متولد شده است، پدرش شغل سراجی داشت و پدر و مادرش هر دو مردمانی مقدس و مهذب بودند، تمام مدت هشتاد سال زندگانی را به دانشجویی و دانش آموزی و تألیف و تصنیف گذرانید و هیچ کار دیگر حتی مسافرت هم نکرد، در آغاز در خانه های بزرگان برای تحصیل معاش به تدریس مشغول شد و در همنشینی باآن مردم از کار دنیا تجربه حاصل میکرد، بعدها در دانشگاه شهر خود به دانشیاری و پس از چند سال به استادی پذیرفته شد و رشته های مختلف از علوم می آموخت، اما ریاضیات و طبیعیات و هیأت و نجوم و فلسفه را رشتۀ اختصاصی خود ساخت و عمر خویش را وقف علم و حکمت کرد، متأهل نشد و زندگانی مرتب و منظمی برای خود ترتیب داد و پیروی کامل از اصول اخلاقی را واجب می پنداشت، نظر به این احوال و مقامات علمی و آثاری که از او ظاهر شد طرف مهر و احترام خاص و عام گردید، فقط هنگامی که رساله ای بنام ’دین در حدود عقل’ نوشته بود مورد سرزنش گردید و حتی از او التزام گرفتند که دیگر در امور دینی چیز ننویسد، اما کانت پس از روزگار فردریک گیلیوم خود را از این التزام آزاد دانست و موافق عقاید خویش سخن گفت و دیگر متعرض او نشدند، هشت سال پیش از مرگ، قوای دماغیش سست شد و از کار بازماند و در سال 1804 میلادی درگذشت، کانت از کسانی بوده است که از دانشجویی جز دریافت حقیقت منظوری نداشته و از خودنمائی و شهرت طلبی و کسب جاه و مال یکسره دور بوده است، نوشته هایش اغلب پیچیده و دشوار است، در مطالب غور بسیار میکرد اما نوشتن را به شتاب انجام میداد، فلسفه اش در روزگار خود او در سراسر خاک آلمان قبول عامه یافت و بزودی به کشورهای دیگر نیز تجاوز کرد، آثار قلمی کانت بسیار و هفتاد هشتاد رساله و کتاب بزرگ و کوچک است، در اکثر مسائل علمی و ریاضی و طبیعی و جغرافیای طبیعی و زمین شناسی و هیأت و آثار جو و منطق و دیانت و سیاست چیز نوشته است، (از سیر حکمت در اروپا)
امانوئل (ایمانوئل)، کانت در سال 1724 میلادی در کنیگسبرگ از شهرهای آلمان متولد شده است، پدرش شغل سراجی داشت و پدر و مادرش هر دو مردمانی مقدس و مهذب بودند، تمام مدت هشتاد سال زندگانی را به دانشجویی و دانش آموزی و تألیف و تصنیف گذرانید و هیچ کار دیگر حتی مسافرت هم نکرد، در آغاز در خانه های بزرگان برای تحصیل معاش به تدریس مشغول شد و در همنشینی باآن مردم از کار دنیا تجربه حاصل میکرد، بعدها در دانشگاه شهر خود به دانشیاری و پس از چند سال به استادی پذیرفته شد و رشته های مختلف از علوم می آموخت، اما ریاضیات و طبیعیات و هیأت و نجوم و فلسفه را رشتۀ اختصاصی خود ساخت و عمر خویش را وقف علم و حکمت کرد، متأهل نشد و زندگانی مرتب و منظمی برای خود ترتیب داد و پیروی کامل از اصول اخلاقی را واجب می پنداشت، نظر به این احوال و مقامات علمی و آثاری که از او ظاهر شد طرف مهر و احترام خاص و عام گردید، فقط هنگامی که رساله ای بنام ’دین در حدود عقل’ نوشته بود مورد سرزنش گردید و حتی از او التزام گرفتند که دیگر در امور دینی چیز ننویسد، اما کانت پس از روزگار فردریک گیلیوم خود را از این التزام آزاد دانست و موافق عقاید خویش سخن گفت و دیگر متعرض او نشدند، هشت سال پیش از مرگ، قوای دماغیش سست شد و از کار بازماند و در سال 1804 میلادی درگذشت، کانت از کسانی بوده است که از دانشجویی جز دریافت حقیقت منظوری نداشته و از خودنمائی و شهرت طلبی و کسب جاه و مال یکسره دور بوده است، نوشته هایش اغلب پیچیده و دشوار است، در مطالب غور بسیار میکرد اما نوشتن را به شتاب انجام میداد، فلسفه اش در روزگار خود او در سراسر خاک آلمان قبول عامه یافت و بزودی به کشورهای دیگر نیز تجاوز کرد، آثار قلمی کانت بسیار و هفتاد هشتاد رساله و کتاب بزرگ و کوچک است، در اکثر مسائل علمی و ریاضی و طبیعی و جغرافیای طبیعی و زمین شناسی و هیأت و آثار جو و منطق و دیانت و سیاست چیز نوشته است، (از سیر حکمت در اروپا)
مکانه. جایگاه. جای. مکان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، پایگاه و مرتبه و عزت و جاه و منزلت. (ناظم الاطباء). پایگاه و مرتبه و عزت. (غیاث). رتبه. مقام. قدر. مقدار. مرتبت. درجه. پایه. جاه. خطر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نزدیک شه مکانت خود بین وظن مبر در کس، که کس بدین شرف و این مکان رسید. سوزنی. مجدالدوله موقعی تمام داشت و مکان و مکانت نصر پیش او معمور شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 269). چون موش با همه صغارو مهانت خویش از مشرع چنان کاری عظیم بدر می آید اولیتر که ما با این مکنت و مکانت... جواب این خصم توانیم داد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 208). - مکانت جستن، مقام و منزلت طلب کردن. رتبه و پایگاه طلبیدن: کلیله گفت چگونه قربت و مکانت جویی به نزدیک شیر. (کلیله و دمنه). - مکانت یافتن، منزلت پیدا کردن. به مقام و مرتبت نایل شدن: این گاو را به خدمت آوردم تا قربت و مکانت یافت و من از محل و درجت خویش بیفتادم. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 74)
مکانه. جایگاه. جای. مکان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، پایگاه و مرتبه و عزت و جاه و منزلت. (ناظم الاطباء). پایگاه و مرتبه و عزت. (غیاث). رتبه. مقام. قدر. مقدار. مرتبت. درجه. پایه. جاه. خطر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نزدیک شه مکانت خود بین وظن مبر در کس، که کس بدین شرف و این مکان رسید. سوزنی. مجدالدوله موقعی تمام داشت و مکان و مکانت نصر پیش او معمور شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 269). چون موش با همه صغارو مهانت خویش از مشرع چنان کاری عظیم بدر می آید اولیتر که ما با این مکنت و مکانت... جواب این خصم توانیم داد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 208). - مکانت جستن، مقام و منزلت طلب کردن. رتبه و پایگاه طلبیدن: کلیله گفت چگونه قربت و مکانت جویی به نزدیک شیر. (کلیله و دمنه). - مکانت یافتن، منزلت پیدا کردن. به مقام و مرتبت نایل شدن: این گاو را به خدمت آوردم تا قربت و مکانت یافت و من از محل و درجت خویش بیفتادم. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 74)
رزانه. آهستگی و گرانباری و سنگینی. (ناظم الاطباء). آهستگی و گرانباری. (غیاث اللغات) (بحر الجواهر). آهستگی. (از کشاف زمخشری). سنگینی. آهستگی. (فرهنگ فارسی معین)، آرمیدگی و استواری و وقار. (ناظم الاطباء). سنجیدگی و ثابت قدمی. آرمیدگی و استواری. (غیاث اللغات). استحکام. وقار. متانت. (یادداشت مؤلف). بردبار و صاحب وقار شدن. (فرهنگ نظام). باوقار بودن.سنگین بودن. وقار. (فرهنگ فارسی معین) : کوه است بارزانت و نار است باعلو باد است باسیاست و آب است باصفا. مسعودسعد. چون کاری آغاز کند (شیر) ... در تقریر فواید و منافع آن مبالغت کنم تا شادی او به متانت رأی و رزانت عقل خویش بیفزاید. (کلیله و دمنه). از حصافت عقل و رزانت رأی و نیت صافی و مکرمت وافی ناصرالدین همین توقع داریم که خانه یکی داند و طریق مجانبت یکسو نهد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 242)، خردمندی. (از کشاف زمخشری) : قابل و لاحق رزانت او مهبط وحی حق امانت او. سنایی
رزانه. آهستگی و گرانباری و سنگینی. (ناظم الاطباء). آهستگی و گرانباری. (غیاث اللغات) (بحر الجواهر). آهستگی. (از کشاف زمخشری). سنگینی. آهستگی. (فرهنگ فارسی معین)، آرمیدگی و استواری و وقار. (ناظم الاطباء). سنجیدگی و ثابت قدمی. آرمیدگی و استواری. (غیاث اللغات). استحکام. وقار. متانت. (یادداشت مؤلف). بردبار و صاحب وقار شدن. (فرهنگ نظام). باوقار بودن.سنگین بودن. وقار. (فرهنگ فارسی معین) : کوه است بارزانت و نار است باعلو باد است باسیاست و آب است باصفا. مسعودسعد. چون کاری آغاز کند (شیر) ... در تقریر فواید و منافع آن مبالغت کنم تا شادی او به متانت رأی و رزانت عقل خویش بیفزاید. (کلیله و دمنه). از حصافت عقل و رزانت رأی و نیت صافی و مکرمت وافی ناصرالدین همین توقع داریم که خانه یکی داند و طریق مجانبت یکسو نهد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 242)، خردمندی. (از کشاف زمخشری) : قابل و لاحق رزانت او مهبط وحی حق امانت او. سنایی
یا رکاکه. سستی و ضعیفی. (غیاث اللغات) (آنندراج). سستی. (ناظم الاطباء). سستی: رکاکت لفظ. (فرهنگ فارسی معین). ضد جزالت. (یادداشت مؤلف) : اگر آن را خلافی دارم... به رکاکت رای منسوب گردم. (کلیله و دمنه). ما به رکاکت عقل و سخافت خرد منسوب گردیم. (سندبادنامه ص 79). سزد که بر رکاکت و قصور الفاظ وعبارت از راه کرم ذیل عفو و اقالت پوشانند. (تاریخ جهانگشای جوینی). بدین وجه که بیان کرده است هر عاقل عالم داند که نه برنظم و اسلوب قرآن است و رکاکت در کلمه ظاهر است. (نقض الفضائح ص 291) ، زشتی. قباحت. (ناظم الاطباء). - رکاکت داشتن، زشتی وقباحت داشتن و زشت بودن. (ناظم الاطباء). ، بی غیرتی، باریکی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، عمل قبیح و کار زشت. (ناظم الاطباء)
یا رکاکه. سستی و ضعیفی. (غیاث اللغات) (آنندراج). سستی. (ناظم الاطباء). سستی: رکاکت لفظ. (فرهنگ فارسی معین). ضد جزالت. (یادداشت مؤلف) : اگر آن را خلافی دارم... به رکاکت رای منسوب گردم. (کلیله و دمنه). ما به رکاکت عقل و سخافت خرد منسوب گردیم. (سندبادنامه ص 79). سزد که بر رکاکت و قصور الفاظ وعبارت از راه کرم ذیل عفو و اقالت پوشانند. (تاریخ جهانگشای جوینی). بدین وجه که بیان کرده است هر عاقل عالم داند که نه برنظم و اسلوب قرآن است و رکاکت در کلمه ظاهر است. (نقض الفضائح ص 291) ، زشتی. قباحت. (ناظم الاطباء). - رکاکت داشتن، زشتی وقباحت داشتن و زشت بودن. (ناظم الاطباء). ، بی غیرتی، باریکی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، عمل قبیح و کار زشت. (ناظم الاطباء)
رکانت. استواررأی و آهسته و آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن. رکونه. (منتهی الارب). استواررای و آهسته و آرمیده و صاحب وقار. (آنندراج) با آرام شدن. (المصادر زوزنی) (دهار). استواررأی گشتن. استوارو آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن. (ناظم الاطباء). استوار و صاحب وقار شدن. (از اقرب الموارد). رکونه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رکونه شود
رکانت. استواررأی و آهسته و آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن. رکونه. (منتهی الارب). استواررای و آهسته و آرمیده و صاحب وقار. (آنندراج) با آرام شدن. (المصادر زوزنی) (دهار). استواررأی گشتن. استوارو آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن. (ناظم الاطباء). استوار و صاحب وقار شدن. (از اقرب الموارد). رُکونَه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رکونه شود